بیقرار
این روزها که میگذرد، غرق حسرتم
مثل قنوتهای بدون اجابتم!
بستهست چشمهای مرا غفلت گناه
تو حاضری! منم که گرفتار غیبتم!
یک گام هم به سوی شما برنداشتم
صد مرحبا به این همه عرض ارادتم!
هر روز عصر، پرسه زدن در «ولیِّ عصر...»
«والعصر» لحظه لحظه فقط در خسارتم
خالیست دست من، به چه رویی بخوانمت؟
دل خوش کنم به چه؟ به گناهم؟ به طاعتم؟
من هر چه دارم از تو، از این دوستیِ توست
خیری ندیدهای تو ولی از رفاقتم
بگذر ز رو سیاهی من، أیها العزیز!
حالا که سویت آمدهام غرق حاجتم
بگذار با نگاه تو مانند حُرّ شوم
با گوشهچشم خود بِرَهان از اسارتم
آن روز میرسد که فدایی تو شوم؟
من بیقرار لحظه ناب شهادتم.
چشم انتظاری
محمد قاسمی زاردیان، متولد سال 1361 با دیپلم علوم تجربی در شهر قم است، اولین کتاب ایشان؛ شامل 47 غزل عاشورایی تحت عنوان «کبود پررنگ» به تازگی روانه بازار نشر شده است،
ما را درآورده از پا، این درد چشمْانتظاری
تا کی جدایی و دوری؟ تا کی دل و بیقراری؟
این خانهها بیحضورت، زندان زجر و شکنجه است
شوقی به خواندن ندارد، در این قفسها، قناری
ای عیدجمعه ز هجرت، روزعزای عمومی
ای چشمها در فراقت، از اشک، چون رود جاری
در بوته* امتحانت، مثل طلا ذوب گشتیم
ممنون، دل سنگ ما را دادی چه نیکو عیاری
نه کوفی بی وفائیم، نه اهل مکر و ریائیم
ما بنده تحت امریم، تو صاحبالاختیاری
مالک نبودیم اگر نیست شور علی در سر ما
میثم نبودیم اگر نیست تقدیرمان سربداری
هرکس گدایت نباشد فقر و فلاکت، سزایش
درچشم ما گنج قارون، بیتوست عینِ نداری
از قول کعبه اجازه است از تو بپرسم سوالی
کِی دست پُر مِهر خود را بر شانهام میگذاری؟
* بوته:نوعی ظرف آزمایشگاهی
امان 54