آهسته می گویم تا بغضم به لرزه نیفتد ، آهسته می گویم تا پلکهایم خیس نشود ، آقای هفت آسمان و زمین ، من آهسته می گویم چرا که شرم می کنم واژه گان را کنار هم بچینم جمله کنم و اجازه دهم کسی جز تو بشنود . می دانی آقا تنها تویی که تا آخر حرف هایم را گوش می دهی، توی حرفم نمی دوی ، سر تکان نمی دهی ،طعنه نمی زنی ، یک کلام ژست خدایی نمی گیری . آقا حرف هایم را راحت می توانم برای تو بگویم حتی با دهان بسته ، حتی با نگاه ،تنها تویی که دردو دلهایم را تیز نمی کنی و روحم را نمی خراشی ، می دانی آقا گناهانم زیاد شده دیگراز دست قلبم کاری بر نمی آید ، قلبم از دستم ناراحت است ،بدهکاری ام زیاد شده می گوید (توبه ) هایت را نسیه بردی ، بدی هایت سر به فلک گذاشته ، دیگر توبه به تو نمی دهم آخر قبول نمی شود، به قلبم قول دادم قرض نماز های نخوانده ام را به جا آورم ،می گوید اول باید مرا پاک کنی ، مرا آرام کنی قلبت که پاک شد ،زباله هایش که کنار رفت آن وقت خوبی و پاکی راحت می توانند در قلبت را به صدا در بیاورد .
نمی دانم روی کدامین جاده از زندگی پایم را کج گذاشته ام پرکدامین خوبی ها را شکستم تنم به تن کدامین بدی خورد . که به مقصد نمی رسم ، آقا باید کدامین مفاتیح را باز کنم کدامین سوره را زیر لب زمزمه کنم جاده قلبم را رو به کدامین قبله پهن کنم قامتم را با کدامین اذان پا کی ها ببندم و با آوای آسمان یکی کنم . آقا بگذار یکبار هم دل من جمکران باشد . گرچه تنگ است دلگیر است و سیاه است اما وسعت یک مهربانی ،جا دارد . آفا من آهسته گفتم گاهی با نگاه ،گاهی زیر لب
اما آقا تو بلند بشنو.
دوماهنمامه امان ـ 51