درباره این ادعا و مطابقت آن با واقعیت، از دو منظر میتوان گفتگو کرد. ابتدا باید دید آیا این ادعا با آنچه درباره سفیانی از امامان معصوم وارد شده هماهنگ است؟ و دوم آنکه با صرفنظر از ادعاهایی اینچنین، اساساً ما تا چه اندازه اجازه داریم نشانههای ظهور را بر مصادیق خارجی تطبیق دهیم و آیا این کار امکان دارد یا نه؟ البته بحث دوم از منظر اول بسیار مهم تر است؛ چرا که داعش یک مورد خاص است که میگذرد و انشالله بهزودی سفرهاش جمع
میشود اما ماجرای تطبیق نشانههای ظهور همچنان باقی است و چه ما بخواهیم یا نخواهیم، همیشه با این مسئله مواجه هستیم.
در رابطه با بحث اول و ادعای داعش چه باید گفت؟
به صورت خلاصه باید گفت در ظاهر میان داعش و جریان سفیانی مشابهتی وجود دارد و آن کینهورزی شدید نسبت به اهلبیت علیهمالسلام و شیعیان است. با این وجود، اگر از این وجه مشترک صرفنظر کنیم، در بسیاری از موارد، ویژگیهای سفیانی در داعش وجود ندارد. به عنوان نمونه، در روایات معتبر وارد شده که قیام سفیانی در ماه رجب و همزمان با قیام یمانی در یمن و خراسانی است و یا در روایات معتبر وارد شده که کل قیام سفیانی از ابتدا تا انتها تنها پانزده ماه طول میکشد که ششماه آن پیش از قیام امام مهدی علیهالسلام و نه ماه آن، پس از ظهور است که در واقع، دوران رو به افول رفتن قدرت سفیانی و در نهایت کشتهشدن اوست .
در روایات معتبر دیگری آمده که ظهور در همان سال خروج سفیانی اتفاق میافتد و به عبارت دیگر، در محرم همان سالی که سفیانی در ماه رجبش پدید میآید، امام مهدی علیهالسلام ظهور میکند. این ویژگیهایی که در روایات معتبر، برای سفیانی برشمرده شده، هیچکدام در داعش وجود ندارد؛ داعش نه در رجب به حرکت درآمده و نه حرکتش همزمان با قیام یمانی و خراسانی بوده است. بنابراین، ادعای آنها بیاساس است و به هیچ عنوان با روایات همخوانی ندارد.
در رابطه با تطبیق نشانههای ظهور چه نکاتی اهمیت دارد و آیا امکان این کار وجود دارد؟
این بحث مشکلات زیادی دارد؛ چرا که وقتی شما نشانهها را بر مصادیق خارجی تطبیق میدهید، در واقع میخواهید بگویید که ظهور نزدیک است و به زودی اتفاق میافتد و حتی گاهی اوقات، زمان ظهور را هم به صورت ضمنی مشخص میکنید! وقتی درباره شخصیتهایی که در ظهور نقشآفرین هستند، مثل سفیانی یا یمانی یا شعیب یا خراسانی حرف میزنید و یا از حوادثی که فاصلهاش تا ظهور بیان شده (مثل سفیانی که گفته شده شش ماه قبل از ظهور قیام میکند) سخن میگویید، در این صورت به نوعی توقیت (مشخصکردن وقت) برای زمان ظهور دست میزنید که این خود به مشکل دیگری میانجامد. در این صورت، وقتی ما به تطبیقگرایی رو میآوریم و به عنوان مثال میگوییم: «این اتفاقاتی که در عراق رخ داده، همان چیزی است که در روایات آمده» بدان معناست که ادعا میکنیم منظور امامان معصوم از فلان روایات همین حوادثی است که امروز در حال رخدادن است و این همان نسبتدادن چیزی به امام معصوم است و روشن است که نسبتدادن یک سخن به معصوم، دلیل محکمی میخواهد که به سختی میتوان مدعی آن شد و اساساً تطبیقگرایی با لغزش همراه است.
چه مشکلاتی میتواند در بحث تطبیق نشانههای ظهور با حوادث خارجی به وجود آید که باید از آنها پرهیز کرد؟
علاوه بر احتمال زیاد لغزش در تطبیقگرایی، این کار مشکلات زیادی به بار میآورد. نخستین و مهمترین این مشکلات آن است که برای تطبیق این نشانهها بر مصادیق خارجی، ضوابط شفافی وجود ندارد و تطبیقها بیش از آن که مبتنی بر معیارهای از پیش تعریف شده باشد، ریشه در سلایق و تمایلات شخصی افراد دارد؛ از این رو، زمینه برای کسانی که نیتهای پلید دارند فراهم خواهد بود تا به دلخواه خود و متناسب با اهدافشان، روایات را بر مصادیق موردنظر شان تطبیق دهند و از سوی دیگر بستری خواهد شد تا مؤمنان سادهدل، از سر اشتیاق به ظهور، با مشاهده کمترین قراین مذکور در روایات، حکم به تطبیق نشانهها بر مصادیق دهند و در نهایت، به دلیل اشتباه در تطبیق به یأس و سرخوردگی مبتلا شوند. مشکل دوم این است که اغلب نشانههای ظهور، این قابلیت را دارند که بر مصداقهای مختلف تطبیق شوند و مشکل سوم هم اینکه در آن بخش از نشانههای ظهور که مربوط به شخصیتها و رخدادهای اجتماعی است، امکان ساخت مصداق جعلی (مانند همین ادعای داعش) وجود دارد.
گفتگو با نصرتالله آیتی ـ دوماهنامه امان شماره 50