میتوان این افراد را به دو گروه تقسیم کرد؛
1. گروهی که عدم همراهی ایشان با امام ناشی از عدم شناخت شخص امام بود. شاید بسیاری از مسلمانان آن روزگار به ویژه کسانی که از مرکز مذهبی اسلام (حجاز) دور بودند، به دلیل جهل اطلاعاتی و نیز تبلیغات مسموم اموی به جایگاه شخصی امام حسین و اهلبیت پیامبر علیهمالسلام واقف نبودند. بسیاری دیگر نیز اگرچه امام را نواده پیامبر میدانستند، مقام امامت و ولایت برای ایشان قایل نبودند و ایشان را تنها در حد اهلبیت پیامبر خدا و یکی از صحابه قبول داشتند.
2. گروهی که امام را از نظر شخصی و شخصیتی میشناختند اما دلایلی دیگر مانع از همراهی ایشان با امام شده بود. این افراد که برخی از خواص و شخصیتهای معروف آن روزگار نیز از جمله ایشان بودند، به واسطه برخی عوامل در آن برهه حساس از یاری امام شانه خالی کردند. شاید بتوان اهم دلایل این عدم همراهی را در موارد زیر خلاصه نمود:
ــ عدم بصیرت (برداشتهای شخصی ناشی از عدم معرفت صحیح) ؛ برخی افراد اگرچه خود را پیرو و یا همراه امام میدانستند، هنوز به این مقام معرفت کاملی نداشتند و به همین دلیل گاهی با اجتهاد شخصی خود حکم میکردند. جالب آن است که در برخی موارد، تشخیصهای امام را هم زیر سوال برده و او را تخطئه مینمودند! از جمله این افراد میتوان به عبدالله بنعمر اشاره نمود.
ــ عافیتطلبی (همراهی با امام تنها در راحتی و نه در شدتها) ؛ گروهی عافیتطلب که تنها در هنگام راحتیها امام را همراهی مینمودند و با آمدن کوچکترین گرفتاری و سختی، از امام فاصله میگرفتند تا دامنه گرفتاری، ایشان را شامل نشود. عبداللهبنحر جعفی از جمله این افراد است.
ــ عقبماندن از قافله (عدم تصمیمگیری صحیح در هنگامی که باید سریع تصمیم گرفت) ؛ گروهی نیز بودهاند که اگر چه به حقانیت امام حسین علیهالسلام ایمان داشتند، در یاری امام مردد شده و چهبسا لحظهای تصمیم به یاری گرفتند که زمانی باقی نمانده بود. شیعیان کوفه و کسانی که بعدها قیام توابین را شکل دادند، از جمله این افرادند.
ــ مطامع دنیوی (مال، مقام، فرزند و...) ؛ برخی نیز که خود را در صف پیروان امام به حساب میآوردند اما دنیا ایشان را به خود آلوده بود، در آن لحظات سخت، به بهانهای دنیایی از یاری امام شانه خالی کردند. عمروبن قیس،
هرثمه بن ابی مسلم و مالکبننضر را میتوان از جمله این گروه دانست. در میان این افراد، سرگذشت ضحاکبنعبدالله که تا لحظههای آخر هم همراه امام بود ولی لیاقت جان فداکردن در راه او را نداشت، بسیار قابل تأمل است.
با نگاهی به روایات، درمییابیم بسیاری از موارد فوق در مورد مردمان عصر غیبت و هنگامه ظهور نیز جاری است. مردمان این زمان نیز چه بسا پوششی دینمدارانه داشته باشند و دم از پیروی امام بزنند اما در زمان نیاز، به یاری او نشتابند. برخی عوامل که شاید باعث جاماندن از حرکت اصلاحی امام موعود شوند نیز عبارتند از:
ــ معرفت ناقص و غلط که حاصل سطحینگری و یا افراط و تفریطهاست، آفت بسیار مهمی است که پیش روی منتظران و مشتاقان همراهی امام موعود وجود دارد. با نگاهی به تاریخ دوران غیبت، به گروههایی از شیعه برمیخوریم که به واسطه این ضعف، به مسیرهای انحرافی بسیاری گام نهادند. این ضعف معرفتی، به ویژه در هنگامه ظهور بسیار خطرناک است؛ تا آنجا که برخی به این واسطه در زمره مخالفان امام مهدی علیهالسلام درآمده و حتی به روی ایشان شمشیر میکشند!
ــ نگاه برخی شیعیان به مقوله ظهور امام، بهرهبردارانه و منفعتطلبانه است. این دسته از افراد معمولاً تنها به خوشیهای پس از ظهور نظر دارند و تا وقتی که عافیت و منفعت ایشان در کنار امامبودن باشد، به یاری امام میشتابند. این در حالی است که روایات بسیاری، دوران غیبت و رخداد ظهور را هنگامه سختیها و ابتلائات بسیار میدانند و شیعیان را از این گرفتاریها آگاه کرده و برای مقابله با آنها آماده میسازند.
ــ ضعف تصمیمگیری صحیح و مناسب در هنگام ضرورت نیز ضعف دیگری است که گریبانگیر بسیاری از شیعیان و حتی خواص است.
ــ دنیاخواهی و انتخاب بهرههای دنیایی به جای دینخواهی، عامل دیگری است که پای بسیاری را در یاری و دفاع از امام میلغزاند. دستهای مقدسچهره ولی دنیاطلب، حاضر نیستند تمامقد به دفاع از امام خویش بپردازند، حال آنکه بذل جان و مال، شرط پیروی حقیقی است و دستهای دیگر که در هنگامهای که امام موعود در قیام جهانی خویش علیه همه ستمها قد علم میکند، منافع خویش را در معرض خطر میبینند و طلحه و زبیرگونه، راه مقابله را بر میگزینند.
شاید اگر آدمهای آن عصر، امام زمان خود را میشناختند و معرفتی کامل و صداقتی حقیقی داشتند و همگی به عهد خود وفا میکردند، دیگر شاهد غربت و شهادت امام حسین علیهالسلام نبودیم؛ آنچنان که اگر در این عصر، چنین شود، غیبت امام مهدی علیهالسلام نیز بیش از این، به طول نخواهد انجامید.
زهیر دهقانی آرانی ـ دوماهنامه امان شماره 50