کودکی بخشی از مراحل رشد آدمی است که میتواند سکویی برای پرواز تا بینهایت انسان باشد. کودکی دورانی است که میتواند فرد را برای فردا و فرداها آماده کند.
کودکی دورانی است که استعدادهای بالقوه میتواند به فعلیت درآمده و انسان با دو نیروی کنجکاوی و حقیقت طلبی راه را از چاه تشخیص دهد و زودتر از حد متعارف، خود را به ساحل امن حقیقت برساند.
هرچه کودک در بستر تربیتی الهی رشد کند و هر چه مراتب عبودیت را در سایه سار مربی فهیم و بزرگی چون امام زمان علیه السلام بهتر و دقیقتر درک نماید، میتواند زودتر استعدادهای نهفته وجودی خویش را به شکوفایی و فضیلت برساند. چه اینکه او معدنی است سرشار از ثروت بیمنتها که باید کاویده شود. و برای کاویدن باید با بلا و سختی و درد و بحران انس گیرد و در لابهلای چرخ دندههای بلا و سختی و آزمایش، حقیقت وجودی خویش را آشکار سازد. چرا که رسیدن به قلههای شرف و افتخار وقتی پدید میآید، که انسان بتواند با شناخت راه و آگاهی به قوانین حاکم بر آن و آزادی از غیر خدا، از موانع راه عبور کرده و صخرهها و درهها و پستی و بلندیها را با توکل به خدا و توسل به حضرات معصومین علیهم السلام در نوردد تا بر روی قله قرب و بقای الهی لطف خدا را تجربه کند. و این همه وقتی پدید میآید که تمامی مراحل تربیت را خوب تجربه کرده و از گردنهها با سعه صدر و پایداری مراحل گذر نماید.
هر چه کودک در بلا و بحران بیشتر باشد و نظارت مربی بر او دقیقتر صورت گیرد، او به شکوفایی فطری بهتری نائل شده و مراتب حیات طیبه را یکی پس از دیگری درک کرده و در آن فضای پاک و ملکوتی به هستی مینگرد و روابط خود با آن را در جهت درک عبودیت الهی بهتر و دقیقتر تعریف و تحلیل میکند.
این سخنان در مورد کودک شاید به ظاهر با غلو همراه باشد، اما مسئله چیز دیگری است. هیچکس نمیتواند باور کند که سقف ظرفیت وجودی انسان به چه میزان میباشد و هیچکس نمیتواند درک کند که کودک چه رفتار و عملی را از خود نشان میدهد، یعنی آیا توانسته تمامی ظرفیت وجودی خود را به جریان اندازد؟
والدین در ظاهر وظیفه دارند که حداقل زمینه را جهت رشد و شکوفایی فطرت کودک در اختیار او قرار دهند و آن بازی در هفت سال اول است که بازی یعنی تعامل فعالی که کودک با محیط برقرار مینماید تا به فهم، تجربه، نشاط و انگیزههای جدید دست یابد و زمینه رویش جدید در وجودش پدید آید که این رویش یعنی مقدمه رشد وجودی او بر خلاف نظر مشهور والدین، اگر فرزندی با بحرانهای زمانه درگیر شده و جهت حل آنها تلاش کند، به میزانی که فهم او و درک او از حقیقت زندگی ارتقا مییابد، موضعگیریهای او نه تنها دقیق، رقیق، لطیف و سلیم است که خود، زمینهساز رویش بهتری در خویش و دیگران است.
تحمل سختیها و مشکلات وجودی، آدمی را صیقل داده و چشمانداز و اهداف جدیدی را برای او روشن میکند و با یک ورزیدگی مناسب در جهت تحقق اهداف جدید و جدیدتر گامهای بلند و ارزشمند را برمیدارد.
تربیت، تعطیل شدنی نیست و وابسته به امکانات و تجهیزات خاص نیز نمیباشد، که مربی و شاگرد در هر موقعیت و شرایطی و با هر امکان و استعدادی میتواند در جهت رشد متقابل یکدیگر گامهای بلند را بردارند.
در تاریخ پرفراز و نشیب صدر اسلام، مسلمانان، شعب ابیطالب را تجربه کردند. بحرانهای دوران جنگهای پیامبر صلی الله علیه و آله و امیرمؤمنان علی علیه السلام را تجربه کردند و بالاخره حادثه خونبار و غمناک و جانگداز کربلا را نیز به چشم دیدند و در همه اینها کودکان مستقیم یا غیر مستقیم، در متن یا در حاشیه حضوری فعال داشتند و مربیان در متن حوادث رسالت تربیتی خویش را ایفا نمودند.
یکی از کودکان صحنه عاشورا و حوادث بعد از آن، امام باقر علیه السلام است. بزرگ مردی کوچک که توانسته در بحرانهای مختلف با بهرهگیری از فضای تربیتی والدین، به ویژه امام سجاد علیه السلام هویت خویش را دقیق بشناسد و در برخورد با حوادث روزگار بهترین موضعگیری را داشته باشد.
امام باقر علیه السلام در کربلا حدود چهار سال سن دارد. کودکی چهار ساله باید به دنبال بازیهای کودکانه خویش ـ که با تخیلاتش همراه است ـ باشد. در این نگاه او، فهم و درایت و هدف متعالی جز رسیدن به آرزوهای کودکانه خویش ندارد، در چنین نگاهی انتظار از او بسیار کم و مسئولیت پذیری و درک و تحلیل مناسب از حوادث در برخورد با صلابت از او در مقابل قدرتمندان از چنین کودکی غیر قابل تصور است. اما...
اما در صحنه کربلا و حادثه خونبار عاشورا، امام باقر علیه السلام را میبینیم که در صف اسرا در مقابل ظالمی چون یزید چگونه میخروشد و حکیمانه سخن میگوید و از حریم امامت و ولایت پدر بزرگوار خویش دفاع میکند.
نقل است که یزید به هنگام مواجه شدن با اسرای عزیز کربلا در شام، وقتی با امام سجاد علیه السلام روبرو شد و گفتوگوی مختصری بین آن دو رد و بدل شد، یزید از سخنان محکم و با صلابت امام سجاد علیه السلام یکه خورد و به مشاورانش گفت: با او چه باید کرد؟
مشاوران: او را بکش.
در این حال امام باقر علیه السلام این بزرگ مرد کوچک چهار ساله کربلا، لب به سخن گشود، به این مضمون: ای یزید! مشاوران تو به تو خیانت کردند.
یزید: دلیل این سخن تو چیست؟
امام باقر علیه السلام: مگر در قرآن ندیدهای که وقتی فرعون از مشاوران خویش در مورد موسی و هارون علیه السلام نظر خواست، آنان فرمان به قتل آن دو ندادند، که فرمان به مسابقه دادن سحره با ایشان دادند. زیرا آنها میدانستند که کشتن پیامبر و فرزندان ایشان برای شخصیت فرعون بسیار هزینه میبرد. پس باید کاری کرد که شخصیت این دو بزرگمرد در نگاه ساده جامعه شکسته شود و اگر فرعون آنها را بکشد شخصیت اجتماعی فرعون شکسته میشود؛ زیرا قاتل پیامبر و ولی خدا فردی منفور در تاریخ میباشد. اینجا بود که آنها فرمان به قتل این دو عزیز ندادند، بلکه به دنبال شکستن هویت اجتماعی موسی و هارون بودند.
ای یزید! مشاوران فرعون برای حفظ حریم و هویت فرعون تلاش کردند، ولی مشاوران تو نظری دادند تا تو در نظر مردم به عنوان یک فرد نامشروع و حرامزاده ظاهر شوی.
این سخنان، شخصیت امام باقر علیه السلام را ـ که کودکی خردسال است ـ نشان میدهد که وجودش به چه میزان متعالی است و چگونه سخنان حکیمانه را شجاعانه بر زبان میآورد؟ در این راستا باید گفت:
امام باقر علیه السلام اولاً: یزید را با فرعون مقایسه میکند.
ثانیاً: مشاوران یزید را در نظر یزید خوار و ضعیف مینماید.
ثالثاً: اقدام یزید بر کشتن امام معصوم علیه السلام را دلیل بر حرام زادگی معرفی میکند.
و در نهایت شجاعت و ذکاوت یک کودک مسلمان که در خانه وحی و ولایت تربیت شده را نشان میدهد.
راستی ما در امر تربیت فرزندان خویش چه کردهایم. البته هیچگاه ما در فضای قدسی که امام سجاد علیه السلام برای فرزندانش مهیا کرد نمیتوانیم وارد شویم. اما اگر در مسیر آن فضا حرکت میکردیم، استعدادهای کودکان ما بهتر از این شکوفا میشد. پس باید به خود و به همه خانوادههای مسلمان بگوییم. أیْنَ تذهبون؟
کودکی چون امام باقر علیه السلام در کربلا و در متن بحرانیترین حادثه تاریخ زندگانی خود، نه تنها عقیده خویش را از دست نمیدهد که در همان سن با اتخاذ تصمیمی اساسی از هویت خود و دیگران در مقابل ظالم دفاع میکند و بر او هجوم میبرد و او را منفعل میسازد.
وی پیامرسان کربلاست و حقیقت عاشورا را بر همه جاری میسازد و حقیقت هویت دین و اقتدار آن را بر همگان روشن میسازد.
او کمال دین را درک نمود و به همین خاطر فرمود: «الکمال کل الکمال التفقه فی الدین و الصبر علی النائبه و تقدیر المعیشه» قدرت مقاومت او در مقابل بحرانهای زمانه بسیار بالا است؛ چرا که او بحرانهای بزرگی را در کربلا پشت سر گذاشته است.
با درسگیری از زندگی اهلبیت باید نظام تربیتی زندگی خویش را بازبینی کنیم و جوابگوی این سؤال باشیم که آیا تربیت به موقعیت و امکان و استعداد مناسب نیاز دارد و یا اینکه انسان در هر موقعیت و شرایط و با هر امکان و استعدادی باید تربیت شود.
* . استاد و محقق مباحث تربيتی مهدويت.
. نفس المهموم، شيخ عباس قمی.
. سوره اعراف/111.
علی صدوقی ـ دوماهنامه امان 26