در تنگنای ثانیههای اضطراب و درد و هیاهو
دامن نجمه خاتون سبز میشود
رایحه عطر علوی، آغوش زمان را سرشار میکند
و زمین متبرک میشود به گامهای راستین هشتمین ماهتاب عالمتاب
پدر، کام نور را میهمان آب فرات میکند
و تاریخ مینویسد
شهادت مردی که فرزندش
حجت خداوند است
به نام نامی کوثر ، به نام نامی حیدر علیه السلام
آب و آیینه و گلاب
عطر و نقل و نبات بیاورید
رسول مهربانی، خطبه شیدایی علی ابن ابیطالب علیه السلام را سروده است
ملائک زمین را گل باران کردهاند
عرشیان جشن و سرور و پایکوبی گرفتهاند
زیباترین پیوند آسمانی زمین
میان نگاه عاشقانه علی علیه السلام و فاطمه سلام الله علیها بسته میشود
و عروسترین عروس عالم راهی خانه بخت
راهی خانه امیرالمؤمنین میشود
اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا عَلَمَ الهُدی
سرای جود و سخاوت مولایمان طعم دلواپسی گرفته است
چشمان حضرت بی تابی میکنند در میان دقایق آیینه سان زمانه
صدای اذان گوش مردم شهر را نوازش میدهد
که پیام آور قدوم مردی است از قبیله آفتاب
از تیره مهتاب
آغوش سمانه مغربیه رنگ لبخند مادرانه میگیرد
عطر دلربای ولایت و امامت و هدایت، ظرف زمان و مکان را لبریز میکند
و زمین به نام مبارک امام هادی علیه السلام مزین میشود
دحو الارض
حکمت روزها را من نمیدانم
فقط اسم و رسمشان را آموختهام
مثل امروز
دحو الارض
روزی که پهنه زمین با تمام عظمتش
از سایه سار کعبه گسترده میشود
روز میلاد مبارک ابراهیم خلیل الله
و عیسی روح الله علیه السلام
اما بهانه امروز من، تویی
حضرت عشق
حکمت امروز، زیر گامهای توست
که زمین را فتح میکنی از کنار کعبه
جوان الائمه ، جواد الائمه
ماجرا، شربت و غذا و انگور زهرآگین نیست
که ریشه واژهها را بسوزاند
حکایت کلام جانکاه جوانی است که قلب غربت را نشانه گرفته
وقتی فرج را در مرگش جست و جو میکند
آوار انسانیت در تاریکی زمانه فرو میریزد
و کسی چه میداند
که امام جوادمان جام زهر را جام گشایش و رهایی نامیده است
نفرین به ظلمت ، جور، ستم، بی مروتی
که شیعه را داغدار ابدی تاریخ کرده است
غریب تر از خورشید
شیعه باید تا ابد غربتی را یدک بکشد
که تاریخ درد وارههای عالم را بی تاب کرده است
نشانهاش همین روزهای گمشده روزگار غیبت است
وقتی فرزند نور در خاموشی مدینه چشم روی هم میگذارد
و شکافنده علوم رخ در نقاب خاک میکشد
از زهر دژخیمان خانمان سوز تباهی و نیرنگ
حالا حتی اگر گواهی مورخین نامدار بشریت رنگی نداشته باشد
بقیع فریاد میزند
سوز و گداز جانکاه ظلمی را که در ذره ذره این خاک جاری گشته است
تا آن روز که مردی بیاید و انتقام این بغض فرو خورده آسمان را از زمین بستاند
راضیه مسفروش ـ دوماهنامه امان 26