برای رسیدن به مقام شامخ نصرت، سالکان منتظر میباید مراحل سه گانة عملیات انتقام را طی کنند. این سه مرحله، عبارتند از: 1) برائت زبانی؛ 2) برائت فرهنگی؛ 3) جهاد در میدان اصغر. سالکان فرهنگ انتظار، تا این مراحل سه گانه عملیات انتقام را پشت سر نگذارند، شایستگی پوشیدن لباس سربازی حضرت منتقم(عج) را پیدا نمیکنند. به سخن دیگر، سالکان فرهنگ انتظار قبل از آن که پای در میدان نبرد بگذارند، میباید در میدان بزرگ فرهنگی و در عملیات پیچیده فرهنگی، پیروز و سربلند گردند. در غیر این صورت، شکست خوردگان عملیات فرهنگی، هرگز موفق نمیشوند که در عملیات بزرگ نظامی و در رکاب امام زمان(عج) شرکت کنند.
در شماره گذشته اولین مرحله از مراحل سه گانه عملیات انتقام را ـ که عبارت است از برائت زبانی ـ توضیح دادیم. اینک بر آن شدیم که مرحله دوم عملیات انتقام را که بسیار هم پیچیده است توضیح دهیم.
برائت فرهنگی
دومین مرحله عملیات انتقام که لازم است سالک عاشورایی ـ مهدوی آن را با موفقیت به انجام رساند، برائت فرهنگی است. هر قوم و ملتی دارای اندوختههای معنوی است که از آن به «فرهنگ» یاد میکنند. طبق این تعریف ـ که یکی از دهها تعریفی است که برای فرهنگ ارائه کردهاند ـ اخلاق، ادب، هنر، فضیلت، حکمت، تعلیم و تربیت، معرفت و دیانت جزء فرهنگ محسوب میشود و دایره فرهنگ تقریباً همه امور معنوی را در بر میگیرد.
ملّت ایران و قوم ایرانی هم همانند بسیاری از اقوام و ملل دنیا، دارای فرهنگ است و فرهنگ ایرانی تفاوتش با سایر فرهنگها این است که در طول تاریخ دچار تحول و تطور معانی گشته و نَوَسانات بسیاری را از سرگذرانده و امروزه در بین اقوام مختلف دنیا، فرهنگ ایران و ایرانی با پسوند فرهنگ اسلامی شناخته شده و معروف و مشهود همگان است. این که ایرانی دارای فرهنگ اسلامی است، معنایش این است که هنر ایرانی، در مکتب آسمانی اسلام، متولد، رشد و بالندگی یافته و تحت عنوان هنر اسلامی شناخته شده است. همین طور، ادب و اخلاق ایرانی، همه جا با اخلاق اسلامی یاد میشود.
هنگامی که اسلام، هنر، اخلاق، معنویت، ادب و تعلیم و تربیت قومی را به وجود میآورد و به آن رنگ و شکل خاصی میبخشد، در کل فرهنگ آن کشور، همه جا و در نزد همه کس تحت عنوان فرهنگ اسلامی شناخته میشود. امّا فرهنگ اسلامی ما ایرانیان، رنگ و شکل خاصتری نیز دارد که در نوع خود و در بین تمام فرهنگهای عالم، بینظیر است. و آن این نکته است که فرهنگ اسلامی ما ایرانیان، فرهنگ اهلبیت است. فرهنگ اهل بیت، فرهنگ حریّت و عبودیت و فرهنگ عشق و ایثار است.
در یک کلام میتوان گفت: فرهنگ قوم ایرانی، فرهنگ حسینی است. فرهنگ حسینی، تنها فرهنگی است که بند از دست و پای آدمیان باز میکند و آدمیان را از اسارت طاغوتیان میرهاند و آزادگی را برای انسانها، به ارمغان میآورد. در فرهنگ حسینی، هیچ کسی اسیر و برده نیست، همه آزاده هستند و نه به کسی ظلم میکنند و نه ظلم هیچ ظالمی را میپذیرند. در عوض فرهنگ حسینی، فرهنگ معراج انسان از فرش تا عرش است. در خصوص فرهنگ ایرانیان اگر چه بعضی از اندیشمندان و روشنفکران معتقد هستند که از قرن بیستم، ما واجد سه فرهنگ هستیم: 1. فرهنگ ایرانی، 2. فرهنگ اسلامی، 3. فرهنگ غربی. این دسته از روشنفکران بر این باورند که تا قرن نوزدهم، ایرانیان واجد دو فرهنگ بودند: 1. فرهنگ ایرانی، 2. فرهنگ اسلامی.
ایرانیان با پذیرش قلبی اسلام و نفوذ اسلام در ظاهر و باطن زندگی ما، پارهای از آداب و رسوم ایرانی هم رنگ اسلامی گرفت و در کل، اسلام بخش بزرگی از فرهنگ ما ایرانیان را به خود اختصاص داد. از این سخن که عبور کنیم، میتوان نتیجه گرفت که فرهنگ ما ایرانیان در لایه زیرین خود، فرهنگ حسینی است. اگر چه در ظاهر برخی از رفتارها و تفکرات ما هیچ ربطی به اسلام ندارد. و سخن روشنفکران، خاستگاه این رفتارها، فرهنگ غربی است.
با ظهور انقلاب اسلامی و طلوع خورشید ولایت بر فرهنگ ریشهدار ما ایرانیان، فرهنگ ما که همان فرهنگ حسینی است دوباره احیا شد و مفاهیم بلندی ـ که در طلوع تاریخ تحریف شده بود و مورد غفلت واقع شده بود ـ دوباره چهره واقعی خودشان را نشان دادند و بار دیگر ندای نه ظلم کنید و نه ظلم بپذیرید، در گوش عالمیان طنین انداز شد.
پس از ظهور اسلام در شبه جزیره عربستان و تشکیل حکومت ناب اسلامی، نخستین باری که درگیری فرهنگی، در تاریخ اسلام به ثبت رسید، یورش فرهنگی اموی ـ معاویهای به فرهنگ اصیل و قوی و غنی اسلام بود. معاویه نخستین کسی است که برای مبارزه با اسلام، یورش و تهاجم فرهنگی را انتخاب کرد. با گسترش اسلام در بلاد مختلف، نخبگان و فرهنگیان سرزمینهایی که اسلام به آن جا راه پیدا کرده بود، به آیین ناب محمدی و به فرهنگ انسان ساز اسلام روی آوردند و همین مسئله باعث شد که عامه مردم هم، اسلام را به عنوان دین رسمی خود بپذیرند و به تدریج خورشید محمدی صلی الله علیه و آله در سرزمینهای بیشتری تابیدن گرفت.
حال باید از خود پرسید: آبشخور فرهنگ اموی ـ معاویهای کجاست؟ ویژگیهای این فرهنگ چیست؟ و چه عواملی باعث شد که نخبگان جامعه اسلامی با آشکار شدن فرهنگ معاویهای، تعداد زیادی از آنها جذب این فرهنگ شدند و خود نیز جزء مبلغان و ترویج دهندگان این فرهنگ درآمدند؟ اوج درگیری فرهنگی فرهنگ معاویهای با اسلام، منجر به وقوع حادثه کربلا شد و شاهد هستیم، آن هنگام که امام حسین علیه السلام اسلام شناس بزرگ جامعه محمدی صلی الله علیه و آله در کربلا، سر مقدسش روی نیزه رفت، بیش از ده هزار نخبه علمی، فرهنگی و دینی در بلاد اسلامی، مشغول تعلیم و تدریس و ترویج اسلام بودند، امّا چرا و کدام اسلام؟
ریشه جنگ نظامی کربلا را باید در درگیری و یورش فرهنگ دانست. قبل از ظهور اسلام، جنگ فرهنگی اموی، در مکّه با فرهنگ پاک و توحیدی بنیهاشم بود. امویّان و طایفه بنیهاشم، دو رقیب سیاسی و اقتصادی بودند که ریشه این درگیریها را باید در فرهنگ این دو جست وجو کرد. اما در زمان حکومت معاویه، فرهنگ جاهلیت معاویه، با فرهنگ جدیدی به نام فرهنگ رومی و به اصطلاح امروزیان با فرهنگ غربی آشنا شد و از ترکیب این دو فرهنگ، فرهنگ جدیدی به وجود آمد، آن هم به نام ترکیب اموی ـ رومی.
شام که مرکز حکومت معاویه بود، محل تفکر و آمد و شد رومیان بود. رومیان دارای فرهنگ خاص خود بودند. فرهنگی که نه تنها از آیین مسیحیت هیچ رنگی را نپذیرفت، بلکه ایدهها و خواستههای خود را بر مسیحیت تحمیل کرد و در نهایت فرهنگ رومی پس از حدود نُه قرن حضور مسیحیّت در اروپا، آن را حذف کرد و فرهنگی به نام رنسانس را با محوریت «انسانمداری» اومانیسم در قلب اروپا تأسیس کرد. اومانیسم محور فرهنگ رومیان است و در این فرهنگ انسان در جایگاه خدا قرار میگیرد و خود به خود خدا و اندیشة الهی، از این فرهنگ و جامعه رخت برمیبندد. معاویه با چنین فرهنگی آشنا میگردد و در نهایت مجهز به فرهنگ اومانیستی رومی میشود و با توجه به کینه جاهلیت که داشته خود را برای مقابله با اسلام آماده میسازد. در حقیقت باید گفت: معاویه فرزند فرهنگی است که جاهلیت پیش از اسلام را با فرهنگ رومی ترکیب کرده و به عنوان نخستین پرچمدار جنگ فرهنگی با اسلام شناخته میشود.
معاویه در جنگهای نظامی هرگز قادر به شکست امام علی بن ابیطالب علیه السلام و یاران او نبود امّا با کمک فرهنگ رومی، و با یورش فرهنگی، ابتدا برخی از نخبگان را از سپاه امیرمؤمنان جدا کرد و سپس به کمک همین فرهنگ، افراد ضعیف الایمان را هم شکار نمود و در نهایت به امام علی بن ابیطالب علیه السلام حکمیت را تحمیل کرد. نخبگان جامعه علوی، هرگز متوجه نفوذ فرهنگ اموی ـ غربی در جامعه نشدند و هر قدر که امام علی بن ابیطالب علیه السلام میخواست که چشم بصیرت آنان را بگشاید، آنان امام علی علیه السلام را به حساسیت افراطی متهم میکردند و دست آخر هم هرگز متوجه افتادن در دامهایی که فرهنگ اموی ـ رومی در مسیر آنان گسترده بود نشدند.
فرهنگ جاهلیت ابوسفیانی، هرگز نتوانست اسلام را شکست دهد. اما وقتی این فرهنگ، با فرهنگ غربی آشنا میشود، شکستهای پی در پی امام علی بنابیطالب علیه السلام و امام حسن مجتبی علیه السلام و در نهایت شهادت امام حسین علیه السلام را منجر میشود. گسترش فرهنگ اموی ـ رومی در طول تاریخ سبب غربت تاریخی اسلام و ائمه معصومین علیهم السلام و غیبت طولانی و جانفرسای امام زمان(عج) گردیده است. تاکنون اگر هر چه بر سر اسلام آمده است و اگر تا امروز غیبت امام زمان(عج) طولانی شده است، تمامی این حوادث برنامههایی است که فرهنگ غربی برای جامعه اسلامی نوشته است و تا امروز هم موفق بوده است. در نهضت مشروطه هم، غرب گرایان، مجلس ملی را به دست گرفتند و شیخ فضل الله نوری را که منادی اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله در آن عصر و روزگار بود، به سر دار بردند.
پس از انقلاب اسلامی ایران، نخبگان جامعه غربی، آشکارا در دنیا سخن از جنگ فرهنگها به میان آوردند و فرهنگها را به سردمداری فرهنگ غرب، به مقابله با فرهنگ اسلام فرا خواندند. قرن بیستم و بیست و یکم، که به قرن جنگ فرهنگی نامیده شده است، غرب با همه تجهیزات فرهنگیاش یک طرف و اسلام با فرهنگ الهی و آسمانیش یک طرف قرار گرفته است. اگر پایان این جنگ منجر به پیروزی اسلام شود، آن روز، روز ظهور امام زمان(عج) خواهد بود.
ادامه دارد...
* . استاد و عضو هیئت علمی دانشگاه.
. برای اطلاع از چگونگی پیدایش علامه طباطبایی فرهنگ جدید اموی ـ رومی (غربی) و نفوذ آن در جامعه اسلامی و گرایش برخی از نخبگان به این فرهنگ و چگونگی مقابله فرهنگ اموی ـ رومی با فرهنگ اسلام، میتوان به کتابهای تاریخ الکامل ابن اثیر، بررسی تاریخ عاشورا، نوشته مرحوم آیتی و کتاب حماسة حسینی، نوشته استاد شهید آیتالله مطهری مراجعه کرد.
دکتر محمود رفیعی ـ دوماهنامه امان 26