در عرصه تحصیل علم و معرفت
در سالهای كودكی، از بركت هوش سرشار و استعداد شكوفایی كه خداوند در او به ودیعه نهاده بود، دروس مقدماتی را خواند و همزمان با اتمام دروس سطح، امامت جماعت مسجد باقرخان را عهده دار گردید و پس از گذراندن سالها رنج و مشقت و فقر شدید مادی، در سال 1314 به منظور ادامه تحصیل راهی نجف اشرف شد. ایشان خود در این باره میگوید: «در زمان رضا خان قلدر ملعون، ما را چند بار زندانی كردند و یك دفعه خواستند که تبلیغ نکنیم. بعد فشار آوردند كه اصلاً باید از روحانیت بیرون بروی و بیست و چهار ساعت مهلت دادند كه بنده اصلاً خلع لباس كنم و از روحانیت بیرون روم و مسجد و منبری نباشم. بناچار فرار كردم و رفتم نجف و این هم خواست خدا بود، وسیله خیری شد برای استفاده از محضر بزرگان».
پس از مراجعت از نجف اشرف، ضمن اقامه نماز جماعت در مسجد جامع عتیق و روشن کردن افكار عموم، تحصیل و فراگیری علم و دانش را ادامه داد و خدمت فقیه و عارف نامدار مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد جواد انصاری همدانی رسید و با بهره گیری از مراحم آن بزرگوار، مدارج عالی را در عرفان طی كرد و بالاخره همنشینی و رفاقت با حضرت آیت الله نجابت، موجب آزادی از قیود عالم طبع گردید و آرزویی جز تقرب به ذات مقدس پروردگار و وصال او باقی نگذاشت.
بزرگ منشی و ساده زیستی
شهید دستغیب در خانهای محقر و ساده كه بی شباهت به خانه اجداد طاهرینش نبود، زندگی میکرد و از هرگونه تجملات و مظاهر فریبنده دنیا پرهیز مینمود. ارادت به اهل بیت عصمت و طهارت، تقوا، زهد، صبر، اخلاق حسنه، قدرت بیان و قلم از صفات بارز وی به شمار میرفت. شبها را با عبادت و تهجد به صبح میرسانید و بسیار روزه میگرفت. عشق به روضه حضرت ابیعبدالله علیه السلام ریشه در جانش داشت و شبهای عاشورا لباس سیاه عزا به تن میكرد. همراه اول وقت به نماز میایستاد و در آن هنگام گویی كه دیگر در این دنیا نبود. اوقات ایشان یا به عبادت و تلاوت قرآن و ذكر میگذشت و یا به نگارش و یا به كمك و همدردی با نیازمندان.
به مردم علاقه زیادی داشت و همیشه در فکر افراد فقیر جامعه بود كه همواره به یاری و حل مشكلات آنها می شتافت. معمولاً خاموش بود و با دقت به سخنان افراد گوش میداد و سخنان درست آنها را می پذیرفت. با دشمنانش نیز رفتاری شایسته داشت و به هیچكس اجازه نمیداد كه از مخالفین ایشان بدگویی كند. حتی گاهی با تعریف از مخالفین خود، آنها را به شگفت میانداخت.
شهید دستغیب در کلام دیگران
همسر ایشان در این باره میگوید: «در امور زندگی به من اختیار تام داده بودند. هر كاری كه انجام می دادیم، هیچ ایرادی نمیگرفتند، چون میدانستند كه راه ما راه خودشان و هدف ما یكی است. با بچهها خیلی مهربان بودند. در اوقات فراغت در حیاط با بچهها قدم میزدند و آنگونه كه بچهها و نوهها دلشان میخواست، با آنها رفتار مینمودند. ایشان در كارهای خانه هم علاوه بر كارهای شخصی خود به ما كمك میكردند و میگفتند: من اجازه امر كردن را به خودم نمیدهم. ایشان بسیار كم خوراك، دائم الوضو و اهل تهجد و ذكر و دعا بودند».
فرزند شهید نیز در مورد نقش ارزنده پدرش در منزل چنین اظهار میدارد: «در ایام مریضی مرحوم والده، از بچهها نگهداری میكردند. فراموش نمیكنم كه حتی در نظافت بچهها ابایی نداشتند یا حتی خودشان خانه را جارو میكردند. او مانند جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله بود؛ «اذا كان فی بیته كان فی محنة اهله؛ یعنی آن هنگام كه در خانه بود، غمخوار اهل خانه بود».
فضائل اخلاقی آن شهید سعید، زبانزد خاص و عام بود. حضرت آیتالله نجابت از همسنگران قدیمی وی می فرماید: «ملاقاتی با آیتالله دستغیب نداشتم مگر آنكه ایشان در آن صحبت از خدا و معارف اهلبیت داشته باشند». عالم ربانی و فقیه عالی قدر، مرحوم حاج آقا شیخ محمد كاظم شیرازی به هنگام اعطای اجازه اجتهاد به ایشان، در مورد وی مینویسد: «او از هر اخلاق ناشایستی پاك است و به هر اخلاق شایستهای آراسته است».
امام خمینی نیز با بیاناتی روشن، اخلاق و خلقیات شهید محراب را به تصویر می كشد و او را «مربی محرومان»، «هدایت كننده مردم»، «معلمی بزرگ»، «عالمی عامل» و بالاتر از همه «متعهد به اسلام» و «شخصیتی ارزشمند» مینامد.
شهید دستغیب به درجات والایی از معنویات دست یافته بود كه كمتر كسی به این مراحل میرسد. روزی شخصی دست دو فرزندش را گرفته و از شهرستان بوشهر جهت زیارت آقا به شیراز رفته بود و در بیان علت این ملاقات گفته بود: «چند روزی است یكی از فرزندانم سخت مریض شده است و پزشكان گفتهاند باید در شیراز بچهات را معالجه كنی. من هم از لحاظ مالی تنگدست بودم. به حضرت ولی عصر(عج) متوسل شدم و پس از گریه و زاری فراوان در حال خواب و بیداری به من گفتند ناراحت نباش، به شیراز برو، نماینده ما آقای دستغیب در آنجاست. حاجت تو را برآورده میكند. بعد آن شخص خدمت آقا رسید و ایشان بدون هیچ مقدمهای فرموده بود: « ناراحت نباش كه خودم وجه بیمارستان فرزندت را فراهم میكنم».
مبارزات سیاسی
مبارزات ایشان در حقیقت از دوران رضا خان شروع شد و چـون میدانست که او میخـواهد عمامهها را بر دارد و روحانیت را از بیـن ببرد، در برابر او مقاومت مـیکرد. در بحبـوحه کشف حجاب نیز وقتی مجلسی از طرف رژیـم ترتیب داده شده بود که علما همراه با همسرانشان حاضر شـوند، با ایـن مسئله به مبارزه بر خاست. سال 1341 هـ.ش که مبارزات امام خمینـی شـروع شـد، ایشان به رهبـر انقلاب پیام فـرستـادنـد که در شیـراز حـاضـر به همکـاری مـیبـاشند.
ایشان در 15 خرداد ماه 42 باز داشت و به تهران تبعید گردیـد. در سال 43 مجـدداً باز داشت و به تهران اعزام و زنـدانـی شـد. شهیـد دستغیب در ایـن مـدت رهبری مبارزات مردم فارس را نیز به عهد داشت و با پایمردی ایستادگـی کرد و حاضـر به ملاقات یا مذاکره نشـد. در سال 56 نیز مـدتـی در منزل خـود تحت محاصـره بود و پـس از درگیری و کشتار پنجـم رمضان در شیراز و تعطیلی مسجد جامع، با شروع حکـومت نظامـی باز داشت و در تهران زندانی گردید. امام همیشه روی ایشان حساب میکرد و تا پیروزی انقلاب پیـوسته با ایشان در تماس بـود. وی رییـس حـوزه علمیه فـارس بـود و همزمان به در خـواست اهالـی شیراز و فرمان امام خمینـی(عج) امامت جمعه را نیز عهده دار گردید.
ایشان در طول عمر با برکت خویش، سخنرانیهای حکیمانه و درس آموز زیادی داشتهاند که به چند مورد از از فرمایشات ایشان اشاره میشود:
ادعای رؤیت به قصد نیابت
اگر کسی ادعای رؤیت کند دروغ میگوید. یعنی اگر کسی بگوید امام زمان(عج) را دیدهام به عنوان اینکه من واسطهام و نیابت خاص دارم و دستور از او میگیرم و به مردم ابلاغ میکنم، دروغ میگوید. البته منافات ندارد که اشخاصی هم آن حضرت را ببینند، اما ادعایی نداشته باشند؛ آنچه مهم است دانستن این مطلب است که ادعای نیابت خاص و مشاهده امام به این عنوان که به من مأموریت ابلاغ دستوراتش را داده است، دروغ است. هر کس گفت من نایب خاص امام زمان هستم، به فرموده خود امام زمان(عج) دروغ میگوید.
وقت ظهور بر همه پنهان است
مدت غیبت کبری را نیز خدا میداند و بس؛ لذا هر کس وقت تعیین کند و بگوید امام زمان(عج) در فلان سال ظاهر میشود، ادعای بیجایی کرده است، بلکه مورد لعن نیز هست و حسب بعضی از روایات، زمان ظهور، بر خود امام زمان(عج) نیز پنهان است. به این ترتیب جلو نیرنگ اشخاص حقهباز گرفته میشود تا هر شیادی به ادعای دیدن امام زمان(عج) و پیغام امام زمان(عج) دکانی باز نکند و مردم را نفریبد.
خوابنامهها و نشر اکاذیب
هر از چندی بعضی از شیادها خواب نامههایی منتشر میکنند و عدهای ساده لوح را تحت تأثیر قرار میدهند. مثلاً چندی قبل نوشته بودند: شیخ احمد نامی متولی مسجد مدینه منوره در خواب دیده که چنین و چنان میشود، ایها الناس توبه کنید، تا شش سال دیگر امام زمان(عج) ظاهر میشود، در حالی که در مدینه چنین کسی نبوده و نیست و بر فرض هم که باشد، از کجا چنین خوابی دیده باشد و مگر هر خوابی قابل اعتنا است. عجب این است که همزمان در چندین نقطه از مملکت نیز پخش میشود، لای قرآنها و مفاتیح در حرمهای مطهر میگذارند و قسم هم میدهند این خوابنامه را چند مرتبه بنویسند که چقدر اجر دارد.
چه بسا دستهای خیانتی هم در کار باشد که این اکاذیب را نشر دهد و مردم را به این چیزها سرگرم کند تا از معارف و واقعیات باز بمانند و اینطور وانمود کنند که این ملت چقدر خواب است؛ با یک خوابنامه میشود آنها را فریفت با یک تکه کاغذی میشود آنها را از میدان بدر برد.
زنها بیشتر در معرض خطرند، اشخاصی پیدا میشوند که به بهانه دعای اولاد و طلسم و غیره آنها را میفریبند. داروی محبت کدام است؟ بهترین اسباب برای جلب محبت شوهر، اطاعت او است و بدون رضایتش نباید از خانه بیرون رود.
دوماهنامه امان 26