در بحث قبلی، استاد حقیقتگو از خوابگرایی شیخ احمد احسائی سخن به میان آورد و زمان طرح آراء و اندیشههای انحرافی او را بعد از خوابی دانست که در آن بنا به نقل حاج محمد کریم خان کرمانی، شیخ به دستور رسول اکرم صلی الله علیه و آله و تأیید ائمه اطهار موظف به انتشار عقائد و دانستههای خود شده بود. حال باید ببینیم شیخ پس از آن خواب، چه آرائی را منتشر کرد؟!
آقای حقیقتگو در این باره گفت: «پس از آن خواب، آقای احسائی ـ که تا قبل از آن، همانند سایر علما از احترام خاصی در بین مردم برخوردار بود ـ سخنانی را اظهار کرد که بر اثر آن، میان شیعه دوازده امامی اختلاف پیش آمد و عدهای با جدا کردن خود از بقیه شیعیان، به «شیخی» معروف شدند. خود شیخ نیز توسط غالب فقهای آن عصر، مورد تکفیر قرار گرفت و تلختر از همه، اینکه پارهای از سخنان او راه را برای پیدایش بابیت و سپس، بهائیت باز کرد. اکنون زمان آن است که بعضی از آنها را به صورت خلاصه ذکر کنم.
1. معاد جسمانی از دیدگاه شیخ احسایی
همان طور که میدانید، معاد یکی از اصول دین ماست و هر کس آن را انکار کند، مسلمان نخواهد بود. طبق این اصل، ما اعتقاد داریم که در روز قیامت، انسانها مجدداً زنده میشوند و با بدنی مرکب از عناصر طبیعی ـ همانند بدنی که در دنیا داشتهاند ـ محشور میشوند و به بهشت یا جهنم میروند. یعنی معاد، جسمانی است و این اعتقاد از ضروریات دین اسلام است؛1 که آیات قرآن بر آن دلالت دارد.2 اما شیخ احسایی معاد جسمانی را به این معنی نپذیرفت و معتقد بوده که انسان، دارای دو جسم و جسد است؛ عنصری و غیرعنصری (هور قلیایی)؛ که جسم غیر عنصری، جسمی لطیف و فناناپذیر است که درون بدن عنصری قرار دارد و در قیامت هم انسان با آن محشور میشود؛ نه با بدن عنصری.3
آقای رحمتی گفت: «استاد ببخشید؛ آیا این اعتقاد، مشابه اعتقاد به معاد غیر جسمانی (روحانی) نیست؟» استاد در پاسخ گفت: «ظاهراً همین طور است و شهید ثالث (ملامحمد تقی برغانی) هم چنین استنباطی از گفتههای شیخ درباره معاد داشت و او را تکفیر کرد.4 در واقع مهمترین دلیل تکفیر شیخ، همین اعتقاد او بوده است. البته این اصل بعدها در شیخیه کمرنگ شد؛ به طوری که شیخیه کرمان، آن را یک اصل مستقل برای دین به حساب نمیآورند؛ بلکه اصول دین را چهارتا میدانند که عبارتند از: توحید ، نبوت، امامت و رکن رابع».5
آقای عزتی پرسید: «یعنی آنها عدل و معاد را قبول ندارند؟»
استاد گفت: «چرا! قبول دارند؛ منتها به عنوان یک اصل مستقل ذکر نمیکنند؛ بلکه عدل را زیرمجموعه توحید و لازمه پذیرش نبوت را پذیرش معاد میدانند؛ چرا که در قرآن و روایات، فراوان به این موضوع پرداخته شده است. اما نکتهای که باید به آن توجه کنیم، این است که با این فرض، معاد، وابسته به نبوت میشود؛ در حالی که بدون اعتقاد به قیامت، اعتقاد به نبوت بیمعنی است؛ یعنی تا قیامت را نپذیرفته باشیم، دیگر جایی برای پذیرش نبوت ـ که نشان دهنده راه سعادت است ـ وجود نخواهد داشت».
خانم ناصری گفت: «منظور از رکن رابع چیست؟»
آقای حقیقتگو پاسخ داد: « اگر اجازه بدهید در محل مناسبتری به این بحث خواهیم پرداخت؛ اما فعلاً باید به عقیده دیگر شیخ بپردازیم که درباره اهلبیت میباشد.
2. نقش ائمه در هستی
شکی نیست که ائمه اطهار جایگاه بسیار والایی دارند؛ اما این جایگاه والا ـ که حتی تصورش هم برای ما ممکن نیست ـ در حیطه مخلوق و عبد بودن آنهاست و هرگز فراتر از بشری معصوم نیستند؛ حتی پیامبر نیز یک بشر است.6 اما از آنجا که آنان، حجت خدا هستند و از ولایت تکوینی برخوردارند، میتوانند در جهان آفرینش، تصرفاتی به اذن خدا داشته باشند. اما شیخ احمد احسایی در خصوص ائمه به چیزی بالاتر از آنچه ذکر شد، اعتقاد داشت. او معتقد بود آنها علل اربعه یعنی علت فاعلی، مادی، صوری و غایی جهان هستی میباشند.7
در همین راستا او معتقد بود اهل بیت، کمککار خدا در امر خلقتند؛ چنان که میگفت: «... و اشهد هم خلق انفسهم و اتخذهم اعتضاد الخلقه».8 یعنی ایشان را شاهد بر خلق خودشان و به عنوان بازوان کمکی خلقتش قرار داد. او همچنین درباره امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام دچار غلو شده و میگفت: «و فی دعا مفرده الوتر انت الله عماد السماوات و الارض و انت الله قوام السماوات و الارض و فیه اشاره الی ان الحسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام عماد السماوات و الارض و ان الحسین اخاه علیه السلام قوام السماوات و الارض»9 که ترجمه آن ـ که در دعای مفرده الوتر آمده ـ این است: تو [ای] الله، ستونهای آسمانها و زمین هستی و تو [ای] الله، مایه پایداری آسمانها و زمین هستی. و در این دعا اشاره است به این که امام حسن علیه السلام عماد (ستونهای) آسمان و زمین و برادرش امام حسین علیه السلام مایه قوام (پایداری) آنهاست. همان طور که ملاحظه میفرمایید ایشان به جای «انت الله» اول امام حسن علیه السلام و به جای «انت الله» دوم، امام حسین علیه السلام را قرار داده است. در حالی که در دعای نقل شده مخاطب، خود «الله» است نه کس دیگری.
وقتی بحث به اینجا رسید، خانم اصغری با صدای لرزان ـ که حاکی از اضطراب و ناراحتی او بود ـ گفت: «استاد! آقای احسایی در توحید افعالی دچار مشکل بوده و قائل به تفویض شده است».
آقای حقیقتگو در حالی که کتابی را به آرامی ورق میزد، گفت: « بله؛ تلقی بعضی از علمای بزرگ از این سخنان شیخ احسایی همین بوده که شیخ در توحید افعالی مشکل داشته است. چنان که نقل شده مرحوم قاضی طباطبایی، آن عالم و عارف بزرگ و نامی، پس از آن که قسمتی از کتاب «شرح الزیاره» شیخ برایش خوانده شد، در قسمتی از اعلام نظر خود درباره آن فرمود: «این شیخ در این کتاب میخواهد اثبات بکند که ذات خدا دارای اسم و رسمی نیست... بنابراین شیخ، خدا را مفهومی پوچ و بدون اثر و خارج از اسماء و صفات میداند و این عین شرک است.»10
آقای حقیقتگو سپس در حالی که کتابی را روبروی خود باز میکرد، ادامه داد: «البته طبق نقل کتاب «قصص العلما» ـ که در دست من است ـ آقای احسایی در توحید عبادی نیز دچار مشکل بوده است. مؤلف این کتاب، آقای شیخ محمد تنکابنی ـ که از معاصران شیخ و شاگردان سید کاظم بوده و در درس سید کاظم جهت کسب اطلاع شرکت میکرده ـ مدعی است که شیخ رسالهای دارد که در آن ادعا کرده چون خدا مجهول الکُنْه است و آنچه در ذهن میآید، مخلوق ذهن است، بنابراین باید در «ایاک نعبد و ایاک نستعین» وجه الله را اراده نمود که امیرالمؤمنین علیه السلام است.11 مرحوم حاج آقا رضا همدانی هم همین مطلب را به شیخ و سید کاظم رشتی و حاج محمد کریم خان کرمانی نسبت داده است.12
از طرف دیگر، شیخ، مردم را عبد (بنده) ائمه دانسته و گفته است: «این مطلبی است که ائمه امر به کتمان آن کردهاند و به همین جهت صریحاً مطرح نفرمودهاند.»13
آقای رضایی گفت: «استاد ببخشید؛ اگر ائمه امر به کتمان این مطلب کردهاند، پس اولاً شیخ از کجا آن را فهمیده؟ ثانیاً چرا برخلاف امر ائمه، این مطلب را فاش کرده است؟!» بعد از این سؤال، همه حُضار برای لحظاتی خندیدند و در پایان خندهها استاد پاسخ داد: «سؤال شما را من نباید پاسخ بدهم؛ بلکه بایستی آقای احسایی و پیروانش جواب بدهند! اما ما باید برویم سراغ عقیده دیگر شیخ احمد».
مخالفت عقیده شیخ احسایی با روایات
آقای جلیلی گفت: «استاد معذرت میخواهم، قبل از این که به عقیده دیگر شیخ بپردازید، مطلبی به ذهنم خطور کرده که با کسب اجازه میخواهم آن را مطرح کنم و آن، این است که از مباحث چند دقیقه قبل، این طور استنباط کردم که شما شیخ احمد را جزء مفوضه دانستید. اگر چنین است خواهش میکنم مقداری در این رابطه و موضع اهل بیت در برابر آنها توضیح دهید».
آقای حقیقتگو در پاسخ گفت: «همین طور است. ظاهراً جناب آقای احسایی جزء مفوضه است و منظور از مفوضه در اینجا کسانیاند که معتقدند خداوند متعال، بعد از خلق اهل بیت امر تدبیر عالم را به آنها واگذار کرده و آنها اکنون علت فاعلی آفرینش هستند. حالا در این اینجا دو احتمال وجود دارد؛ اول اینکه از منظر شیخ و پیروانش، اهلبیت به صورت مستقل، در جهان، اِعمال مدیریتی میکنند؛ که این احتمال قطعاً باطل است و بسیار بعید است که آنها چنین نظری داشته باشند. دوم این که خداوند امور آفرینش را مقارن با اراده اهلبیت انجام میدهد؛ که این احتمال، اگرچه عقلاً محال نیست، اما روایات ردِّ تفویض، آن را در غیر موارد اعجاز، رد میکنند14 مثلاً از امام رضا علیه السلام نقل شده که فرمودند: «هر کس که گمان کند خداوند عزوجل کار آفرینش و روزی را به حجتهای خود (پیامبر و ائمه ) واگذار کرده، قائل به تفویض شده و مشرک گردیده است».15
همچنین از امام صادق علیه السلام در ردّ کسانی که میگفتند ائمه، رزق و روزی بندگان را اندازهگیری میکنند، فرمود: «به خدا سوگند ارزاق ما را جز خداوند، تقدیر و اندازهگیری نمیکند. من خود، به غذایی که برای خانوادهام احتیاج داشتم، سینهام تنگ و فکرم مشغول شد تا این که رزق آنان را تأمین کردم و نفس راحتی کشیدم».16
و اما عقیده دیگر شیخ احمد احسایی در خصوص نحوه زندگانی امام زمان(عج) در عصر غیبت است که باید به آن بپردازیم.
ادامه دارد...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* . کارشناس فرقههای انحرافی مهدویت.
. رک: بدایه المعارف الالهیه، سید محسن خرازی، ج2، ص249.
2 . رک: سوره طه/55، سوره نوح/18، سوره روم/25، سوره اعراف/ 25، سوره یس/51، سوره قمر/7، سوره معارج/43، سوره حج/7 و... .
3 . رک: شرح الزیاره، شیخ احمد احسایی، ج4، صص45-48، و جوامع الکلم، همو، رساله قطیفیه، ص13 و رساله فاقانیه، ص 123.
4 . رک: بهائیان، سید محمدباقر نجفی، صص 45-46.
5 . رک: همان، ص115، 116، 131.
6 . سوره کهف/ 110: «قل انما انا بشر مثلکم یوحی الی..».
7. رک: شرح الزیاره، شیخ احمد احسایی، ج1، ص233، ج3، صص296 – 298 و ج4، صص 78-80 و...
8 . همان، ج1، ص60.
9 . همان، ص103.
10. روح مجرد، سید محمد حسین طهرانی، ص402.
11. رک: قصص العلماء، محمد تنکابنی، ص55.
12. هدیه النمله، حاج آقا رضا همدانی، ص5.
13. شرح الزیاره، شیخ احمد احسایی، ج1، ص98.
14. رک: فصلنامه انتظار، ش3، بهار 1381، شیخیه بستر پیدایش بابیت و بهائیت، عزالدین رضا نژاد، صص240-241.
15 همان، ص 244، از بحار الانوار، ج25،ص329.
16. همان، ص243، از بحار الانوار، ج25، ص301.
احمد حاجقلی ـ دوماهنامه امان شماره 27