در یك روز پاییزی به همراه كادر مجله، میهمانش در ساختمان تفحص سیره شهدا شدیم. نوشتار زیر حاصل این میهمانی فرهنگی است.
* آقای ماندگار خودشان را چگونه معرفی میکنند؟
یک طلبه کوچک و ناچیزم که در یک خانواده روحانی و ذاکر اهلبیت متولد شدم. خدا را شكر كه مسیر زندگیام به حوزه و مسیر حوزویام به تبلیغ و مسیر تبلیغم به روایتگری و در واقع تبلیغ دین از رسانه زیبای شهدا ختم شد. امیدوارم در این مسیر ثابت قدم باشم.
چی شد طلبه شدید؟
چون پدرم روحانی بود طلبگی ناخودآگاه در خونم بود. قبل از دیپلم، غیررسمی درسها را در حوزه مشهد میخواندم؛ ولی بعد از دیپلم، یک سال فکر میکردم. اولِ انقلاب بود چون درسم خوب بود دانشگاهی میگفت واجب است بیایی دانشگاه؛ پاسدار میگفت واجب است بیایی پاسدار شوی؛ هرکسی یه چیزی میگفت. یک استاد حوزوی جمله قشنگی گفت. گفت: ببین بر اساس شرایط و استعداد خودت و نیازهای جامعهات بزرگترین کار و بهترین کار کدام است؛ و همین انتخاب یک سال طول کشید. همین استاد را در جبهه دیدم، آوردمش در گردان خودمان، همان جا درس حوزه را شروع کردم و بعداً به صورت رسمی و جدی وارد حوزه قم شدم و درس را شروع کردم.
* قطعاً منبر یك رسانه است؛ صدا و سیما هم كه معروف به رسانه ملی است؛ با این رسانههایی كه در دست دارید چه کار میخواهید بکنید؟
رسالت اصلی همه ما را حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام مشخص كردهاند. تعبیر آن حضرت درباره وجود نازنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بزرگترین مبلغ عالم بشریت ـ این است که میفرمایند: «طبیبٌ دوّار بطبّه»؛ طبیب سه کار باید بکند: یك، باید طبابت را یاد بگیرد؛ دوم، باید مرضها را بشناسد؛ سوم، باید مریضها را پیدا و درمان کند. اگر ما باور داریم که مبلغیم و امیدواریم و آرزو داریم که پا جای پای رسولالله صلی الله علیه و آله و ائمه طاهرین بگذاریم، اول باید دینشناس و معارفشناس باشیم، دوم اینکه باید درد شناس باشیم؛ مشکلات، مسائل و نیازها را بشناسیم. سوم اینکه باید مخاطبشناس باشیم؛ نتیجه اینها میشود درمانگری و درمان، بنابراین یکی از محورهای اساسی این است که تا جایی که میتوانیم حوزه مخاطبمان را هم توسعه دهیم، هم عمیق و هم دقیق کنیم. ما در درمانهایمان سه مشکل داریم: گاهی درمانهایمان عمیق نیست، گاهی دقیق و و گاهی هم وسیع نیست. استفاده کردن از ابزار رسانه برای توسعه مخاطب خیلی مؤثر است. بیشترین جمعیتی که پای منبر ما حاضر میشوند ده هزار نفراند؛ اما کمترین جمعیت رسانه ملی چند دههزار یا چندصدهزار نفر است؛ حال چه رادیو، چه تلویزیون، چه شبکه استانی و... بحمدالله مدتی است كه این بستر فراهم شده است.
امروز حوزههای علمیه باید توجه داشته باشند که حدود 110 شبکه رادیو و تلویزیونی استانی و ملی داریم که 64 شبکه استانی و حدود 36 شبكه ملی و جهانی است. به تعبیر رهبر عزیزمان، قم، مادر و مرکز انقلاب است و مرکز صدور انقلاب هم باید باشد. یکی از ابزارهای صدور هم صدا و سیما و سایر رسانهها است؛ باید قم، حوزههای علمیه و مبلغین خودشان را آماده کنند؛ البته نه فقط از نظر محتوا، زیرا رسانه یک روش و ویژگیهای خاص خودش را دارد؛ به قول خودشان كه میگویند: «آخوند رسانهای». ما باید خودمان را به ویژگیهای خاص رسانه نزدیک کنیم تا بتوانیم از این ظرفیتها استفاده کنیم. انشاءالله که حوزویها دنبال شهرت نیستند؛ دنبال روی آنتن رفتن و پخش مستقیم و غیرمستقیم هم نیستند، ولی دنبال پخش معارف دین هستیم. من به نوبه خود از موقعی که این بستر فراهم شده دقت و تلاش بیشتری كردهام که بتوانم از این ابزار استفاده کنم.
در مجموع احساس میکنم امروزه هر کس میخواهد رسالتش را خوبتر و وسیعتر انجام بدهد باید از رسانه خوب استفاده کند. امروز رسانه به گونهای است که میتوانم اینجا بنشینم و آن طرف دنیا معارف دین را بشنوند. با اینكه تبلیغ چهره به چهره و نفس به نفس اثر خیلی عجیبی دارد ولی امروز شبکههای مختلف صدا و سیما بستر خوبی است برای کار تبلیغی کردن. ضمن اینکه هیچ تبلیغی جای تبلیغ منبر را نمیگیرد. بارها حتی در صدا و سیما هم گفتهام كه وقتی من میروم بالای منبر باید همان بیست، چهل یا صد نفری که پای منبر نشستهاند را اصل قرار بدهم؛ درست است كه همه بینندگان تلویزیون را هم باید در نظر بگیرم ولی پای منبریها بیشتر اثر پذیرند تا بینندگان؛ چون به حول و قوه الهی، نفس دارد به اینها میخورد.
كمی درباره رسانههای مکتوب ـ كه نشریه امان هم از آن جمله است ـ حرف بزنیم...
ما مشکلی در جامعهمان داریم و آن این که فرهنگ مردم ما، فرهنگ شفاهی است؛ فرهنگ مکتوب نیست؛ یعنی آنقدر که مردم فرهنگشان را از منابع شنیداری و دیداری میگیرند از مباحث نوشتاری نمیگیرند. حتی خواص ما. امروز درصد کتابخوانی در مملکت ما زیر خط فقر است؛ با اینکه مکتب و بزرگان ما سفارش به مطالعه میکنند ولی توجه مردم به کتابخوانی خیلی كم است. گاهی من دیدهام در نمایشگاهها یک اشتباههایی میشود، بازدیدکنندگان را میگذارند به حساب کتابخوانها، خریدارهای روزنامه را میگذارند به حساب کتابخوانها، خریدارهای کتاب را هم میگذارند به حساب کتابخوانها. با اینها سر خودمان را کلاه نگذاریم. میزان مطالعه در مملکت ما خیلی پایین است.
شاید یک دلیل این است که قلمهای ما، برای تبلیغ دین خیلی ضعیف، سنگین، تاریخ مصرفگذشته و كمنشاط است. باید ضمن اینکه مباحثمان علمی است، علمی و کاربردی بودنش را حس کنیم؛ جذاب، زیبا و نورانی بودنش را حفظ کنیم.
امروز کُمیِت یک یا چند تا از اینها میلنگد.
ـ امام علی علیه السلام به معاویه فرمود من مثل تو بیدین نیستم که برای رسیدن به هدف از هر راهی وارد بشوم. ما هم مانند غرب نمیتوانیم از هر وسیله و جذابیتی استفاده كنیم...
درست است؛ جذابیتی که در آن، نورانیتش بوسیله علمیت، دینیت و کاربردی بودنش در نظر گرفته نشده آن جذابیت ما را به فیلم بازی کردن و هرزگی میكشاند. الان بعضیها جذابیت را دارند، ولی علمیت را رها کردهاند، بعضیها علمیت را در نظر گرفتهاند ولی جذابیت را رها کردهاند؛ اینها باید با هم باشد. البته ضریب را هم میگذاریم برای نورانیت. شیخ حسن نخودکی [از علما و عرفای] شاید جذاب حرف نمیزد ولی نورانیتش همه چیز را درست میکرد.
ـ آقای ماندگاری برای ظهور چه کردهاند؟
سه فلسفه را باید بدانیم تا جایگاهمان مشخص شود: فلسفه غیبت؛ فلسفه انتظار و فلسفه ظهور.
ما میگوییم فلسفه غیبت، عدم لیاقت بشریت در استفاده از انسان کاملی به نام امام معصوم علیهم السلام است. خدا یازده امام به مردم داد كه با زهر یا شمشیر شهید شدند. مثال معروف را میزنم: بچهها میزنند تیر چراغ برق را میشکنند، دوباره نصب میکنند، سهباره میشکنند؛ دیگر نصب نمیکنند و میگویند بچهها شکستند و بزرگترها ایستادند و تماشا کردند؛ این مردم لیاقت آن را ندارند؛ این فلسفه غیبت است؛ این خیلی مهم است. مردم انسان کاملی مثل امیرالمؤمنین علیه السلام را داشتند ولی استفاده نکردند.
فلسفه انتظار چیست؟ فلسفه انتظار تعلیم و تربیت است؛ تربیت برای رسیدن به حد لیاقت است. خیلیها میگویند: این همه زائر امام رضا علیه السلام، این همه زائر جمکران، این همه زائر کربلا و مکه؛ یعنی به آن حد نصاب نرسیده؟ باید گفت: خدا برای فرستادن حجت از شما منتظرتر است. هم امام زمان علیه السلام و هم خدا، هر دو منتظرند تا ما به آن حد لیاقت برسیم. طبیعتاً رسالت من به عنوان یک مبلغ و به عنوان یک مسلمان شیعه این است که خودم و دیگران را به این تربیت دعوت کنم. تربیت برای رسیدن به این لیاقت.
فلسفه ظهور چیست؟ فلسفه ظهور استفاده از انسان کامل برای هدایت در استفاده از نعمتها در مسیر بندگی است. همان که امام رضا علیه السلام فرمودند: «بهشت شما در امنیت است، در بندگی خدا، در کلمه «لاالهالله»؛ و «امن من عذابی» است. یعنی بهشتِ دنیا آرامش است و بهشت آخرت آرامش و آسایش. بهشت شما در بندگی است. مسیر این بهشت ولایت است. ابزار رسیدن به این بهشت هم نعمتهای خدا است. ولی ما الان داریم با نعمتهای خدا از خدا دور میشویم. اگر انسان کامل کنار ما باشد، از این نعمتها در مسیر بندگی استفاده میکنیم. «و اتممتُ علیکم نعمتی» به قول امام باقر علیه السلام «الامام نور ساطع» نور که بیاید نعمتهای دیگر دیده میشود. نقش امام در استفاده از نعمتها سه چیز است: اول. مبدأ نعمت را به ما میگوید: خدا؛ دوم. مقصد نعمت را به ما میگوید: قیامت و سوم مسیر نعمت را میگوید که تکلیف است. حالا نقش من مبلغ چیست؟
بگذارید من حرفی اساسی که با خیلی از مباحث مهدویت متفاوت است بزنم، من میگویم رسالت من بیان کردن جزیره خضراء، مثلث برمودا، طول عمر امام زمان(عج) و اثبات اینها و... نیست. اینها، اولویت چندم است. اثبات امام زمان(عج) در ادیان دیگر، رسالت اصلی نیست. بیان اینکه هر انسان با فطرتی دنبال منجی میگردد حتی اگر کمونیست باشد جزء رسالت اصلی ما نیست. علایم ظهور چند تا است و چقدرش محقق شده است، به ما مربوط نیست. آن علایم ظهوری که به من مربوط میشود «تربیت منتظر» است. این تربیت منتظر است که باید انجام شود.
امام زمان(عج) قرار است بیاید چه چیزی را اجرا کند؟ او قرار است بیاید همان دین پیامبر را اجرا کند. پس من برای اینکه منتظر تربیت کنم، باید چهار قدم نسبت به دین خدا در مردم ایجاد کنم:
یك: مردم باید از دین خدا پرسش کنند: فأسئلوا...؛ بارها گفتهام: سرمان را پایین نیندازیم و برویم، بعد که افتادیم داخل چاه، داد بزنیم یا امام رضا علیه السلام طناب بفرست! قبل از اینکه بیفتیم داخل چاه از امام رضا علیه السلام آدرس بگیرم. این «فسئلوا اهل الذکر» خیلی حرف دارد که اولاً خودمان را مصداق «ان کنتم لا تعلمون» بدانیم؛ ثانیاً «فسئلوا» بشویم و بپرسیم. ثالثاً اهل ذکرشناس یعنی اهل ولایت باشیم. بعد میفرماید: «و من أعرض ان ذکری» "ذکری" را امام صادق علیه السلام «ولایت» معنی کردهاند، اینجا خیلی زیبا است «ونحشره یوم القیامه اعمی»، معلوم میشود هرکس ولایت نداشته باشد کور است، بصیر نیست؛ اصلاً بصیرت یعنی فهمیدن راه تکلیف، پس اولین رسالت ما این است.
سعی كردهام منبرهایم کاربردی باشد؛ مردم را به پرسش دعوت میکنم، مردم باید کارشناس محور باشند، مردم باید دین محور باشند، مردم باید آخوند محور باشند، مردم باید مسجد محور باشند. شهدا در هر گردانی سه چهار روحانی داشتند؛ میرفتند سؤالاتشان را میپرسیدند، شهدا از مسجد به جبهه رفتند، شهدایی مثل صیاد و عباس بابایی و... دستشان در دست روحانیت بود.
سید مهدی هاشمی ـ دوماهنامه امان شماره 27