سخن آغازین
تاریخ پر فراز و نشیب پیامبران و والیان الهی و دوران پر فتنه و رنج جباران و ستمگران شیطانی، همگی مملو از جریانات سفید، سیاه و خاکستری و نیز حوادث تلخ و شیرینی است که انسان را به تفکر و تدبر وا میدارد.
یکی از نمونههای تاریخیِ درس آموز خیانت دنیا پرستان به حجت و ولی خدا، داستان شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام است.
در این مقاله سعی شده است به طور اختصار، انگیزهها و ابعاد شخصیتی یاران خائن امام حسن علیه السلام، واکاوی و تحلیل شود تا چراغ راهی باشد برای مسیر حال و آینده که سره را از ناسره جدا خواهد کرد. با مطالعه تاریخ، به چند گروه از برجستهترین همراهان خائن امام حسن علیه السلام بر میخوریم که هر یک بهواسطه خصوصیتی خاص، گرفتار دشمن داخلی و خارجی شدند.
بازشناسی همراهان خائن امام حسن مجتبی علیه السلام
1ـ دنیا خواهان درد کشیده
عبیدالله بن عباس از افراد شاخص این جریان است. وی فرزند عباس بن عبدالمطلب، عموی پیامبر و کسی بود که همراه برادرش عبدالله در کنار امام علی علیه السلام با دشمنان به مبارزه پرداخته و در دوران حکومت امیر المومنین علیه السلام والی یمن شده بود.
نمونههای فراوانی در تاریخ وجود دارد که این دو برادر، در جبهه خارجی با بیگانگان پیکار کردند تا جایی که عبدالله، پس از فتنه جمل ـ که ادامه فتنه صفین بود ـ رنج تهمتها و تهدیدها را به خود خریده و به روشنگری ابعاد فتنه میپرداخت و بر امامت و ولایت امیر مومنان علیه السلام استدلال میکرد. اما عبیدالله که به مبارزه با پندار پلید خویش نپرداخته بود، سرانجام در جبهه مبارزه با نفس، شکست خورد و آن هنگام که امام حسن علیه السلام آماده جنگ با معاویه میشد، با گرفتن، در دام دسیسههای معاویه افتاد. از این رو با لشکر هشت هزار نفری خود، شبانه شیرازه اردوگاه موحدان و خداپرستان را از هم پاشید و روانه بزمگاه مشرکان و خود پرستان گردید.1
2ـ سست عنصران ساده لوح
فرار عبیدالله بن عباس از صحنه نبرد، فضای«مِسْكَن»2 را به تردید و تشکیک، آلوده کرد، اما امام حسن علیه السلام که این وضع را از قبل پیش بینی کرده بود، قیس بن سعد انصاری را به جانشینی عبید الله انتخاب کرد. قیس از جوانی، عاقلی عامل و جهادگری جنگجو و وارستهای با ویژگیهای منحصر به فرد و ممتاز به شمار میرفت. او پس از پشت کردن عبیدالله، به عنوان فرمانده جدید به میان سپاه آمد و گذشته عبیدالله را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد و دنیا پرستی او را یاد آور شد، اما غفلت از خود و ساده انگاری خصم باعث شد که خود نیز در این دام بیفتد و آن زمان که باید با لشکر معاویه میجنگید، آنقدر وقت کشی کرد که امام را مجبور به صلح نمود و حضرت نیز که این سستی را دیده بود علی گونه خطبهای بیان فرمود که تا قیام قیامت ماندگار خواهد بود.3
3ـ شمشیر زنان شورشگر
این گروه که مدتی در رکاب حضرت، علیه دشمنان جنگیده و شمشیر زده بودند، چه بد امتحانی پس دادند و آن، در زمانی بود که امام در «مِسْکن» جانشینانی برای خود قرار داد و با عدهای از لشگرش به مدائن رفت تا جنگاورانی را به جهاد دعوت کند؛ اما هنوز دعوتش شروع نشده بود که منحرفان لشکرش بر امام شمشمیر کشیدند و بر او شوریدند و آن زمان که نیاز به خدمت داشت، به او خباثت ورزیدند؛ خیمهاش را خراب کردند و سجاده از زیر پایش ربودند. از همه پستتر «عبدالرحمن بن عبدالله ازدی»بود که بندگی «خدا» را به بندگی «ردا» فروخت و دوشادوشی حضرت را با ربودن ردایِ دوشِ حضرت، معامله کرد.
4ـ خوارج
ریزش عدهای از یاران در مدائن، حضرت را بر آن داشت که بدون اینکه ردایی بر تن داشته باشد، سوار اسب شده و به سوی «مظلم ساباط» به راه افتد؛ اما در ساباط نیز تعدادی از یاران سابق پدرش ـ که از انقلابیگری پشیمان شده بودند و به قول خودشان نه طرفدار علی بودند و نه طرفدار خصم علی ـ سد راه امام شدند.
نهایتاً از میان این گمراهان، «جراح بن سنان» که جفا را بیشتر تمرین کرده بود، با خنجری مسموم پای حضرت را درید و استخوان ران را شکافت.4 اما به این جسارت هم اکتفا نکرد و به امامش، گفت: « تو نیز همانند پدرت کافر شدهای!»5
5ـ منافقین
نقشه معاویه بر آن بود که حضرت را مخفیانه به قتل برساند؛ به همین منظور، چهار گمراه منافق به نامهای«عمروبن حریث»، «اشعث بن قیس»6، «حجر بن الحارث» و «شبث ربعی» را اغوا کرد و جداگانه به این کار مأمور نمود. اما امام از این توطئه آگاه شد و در زیر لباسهایش زره پوشید.
یکی از منافقین، امام را در موقع نماز هدف قرار داد؛
اما نتوانست کاری از پیش ببرد؛ چون زره از نفوذ تیر در بدن امام جلوگیری نمود.7
6ـ فریفته شدگان فریبکار
جعده با نقشهای از قبل طراحی شده، به ازدواج امامحسنمجتبی علیه السلام در آمد. وی که بنابر نقل مورخین، کینهای کهنه را از پدرش به ارث برده بود، با نیرنگ به جنگ فرزند رسول خدا علیه السلام آمد، آرزویش را با ازدواج عملی کرد8 و همسری با امام را بهانه کرد تا بهای همراهی با معاویه را بگیرد.
جعده با دلسپاری به دراهم معاویه، هر روز بر آتش آرزوی اتصالش به دنیای یزید میافزود اما برای اتصال، ابتدا باید انفصال پیدا میکرد؛ انفصال از محبوبترینها و اتصال به منفورترینها! آرزوی وعدهای که هرگز عملی نشد و تا گورستان به همراه او بود، چه اینکه پس از به شهادت رساندن امام حسن علیه السلام، معاویه به جعده که منتظر ازدواج با یزید بود گفت: «میترسم فرزندم یزید را نیز مانند فرزند رسول خدا به قتل برسانی!»
حال آیا نباید از تاریخ عبرت گرفت؟ آیا در انقلاب اسلامی ایران که خون صدها هزار شهید گلگون کفن، بر تارک آن میدرخشد، ما با چنین گروههایی روبرو نیستیم؟ آیا فرمایشات امام خمینی که عزت امروز ما مدیون اوست را سرلوحه رفتار سیاسی اجتماعی و دینی خود قرار دادهایم و به چه مقدار به گفته امام که فرمود: «پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیبی نرسد» عمل کردهایم؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
. بحار الانوار، ج44 ،ص51 ـ تاریخ یعقوبی، ج2، ص141.
2. نام محلی بین دُجیل و سامرای کنونی است که میان لشکر معاویه و سپاه امام حسن علیه السلام جنگ شد.
3. منتهی الآمال، ج1، ص428.
4. الارشاد، ص8.
5. همان.
6. پدر جعده همسر امام مجتبی.
7.بحار الانوار ،ج44 ،ص33.
8. .انساب الاشراف، ج2، ص 369؛ الکافی، ج8، ص167.
محمد حسن جلالت دانش ـ دوماهنامه امان شماره 27