نشریات و مجلات چاپی

مدرسه و پایگاه های علمی
مدرسه مجازی مهدویت
نشریه امان فعالیت خود را از سال ... آغاز کرده است. هم‌اکنون 348 نفر با این مجموعه مرتبط هستند.

مگذار این کویر ترک بخورد!

تو را به خدا، به خاطر دل کوچک چکاوک‌ها هم که شده، سری به باغ بزن. بگذار امسال، گل‌های محمدی، عطری جان‌فزاتر بگیرند. بگذار قاصدک‌ها در هنگامه رقصشان به آهنگ بادها، سرود ظهور بخوانند.
صفحه انتظار مجله‌مان در انتظار چشم‌های توست و منتظر لمس دستانت و قلم شکسته من، بغضی است گلوگیر و از نوشتن، عاجز. چه بگویم که آمدنت را یاکریم‌ها هر صبح دعا می‌کنند و چنار و سرو و کاج و سپیدار، پُر است از جمعیت چلچله‌های به نماز ایستاده؛ که ذکر قنوتشان سرشار از تپش یاد توست. اما هنوز نمی‌دانم سرّ همهمه صحبگاه گنجشک‌های زائر را؛ همان‌ها که هر صبح، رخسار سپیده را هروله کنان طواف می‌کنند. شاید با دیدن طلوع فجر سپید، به یاد طلوع فرجت این همه بی‌قراری می‌کنند؛ شاید هم لبیک گوی زمان تو هستند. نکند آنقدر دیر بیایی که گنجشک‌ها هم مانند لک‌لک‌های شهرمان، سر به بیابان بگذارند و کوچ کنند و دیگر صدای لبیک هر صبحشان ما را بیدار نکند.
تو را به خدا، به خاطر دل کوچک چکاوک‌ها هم که شده، سری به باغ بزن. بگذار امسال، گل‌های محمدی، عطری جان‌فزاتر بگیرند. بگذار قاصدک‌ها در هنگامه رقصشان به آهنگ بادها، سرود ظهور بخوانند.
آه... چقدر دست‌های بهار نارنج باغچه، در انتظار گرمی دست توست. سال‌هاست که بیدها، مجنون وار به یاد آمدنت سرخم کرده و تعظیم آورده‌اند. بیا و این قدر گندمزار را منتظر مگذار، که از غم دوری تو، گندمزار هم برکت ندارد. دست پیرمرد دهقان، خالی است. بیا تا پینه‌های دست پیرمرد، با شبنم نگاهت شسته شود. تا دیر نشده، بیا... بیا که بغض کبوتران در حال تَرَک خوردن است و دل دخترک یتیم، شکسته و خسته. چشمان کم سوی پیرزن، هنوز هم به در خیره مانده است. دعا کن پیرزن زنده بماند تا بیایی و چشمانش نور بگیرد از قاب قامتت.
آخر رحمی و نظری؛ رحم به آن جوانک خسته که در آستانه درب حجره، مدام، ذکر «یا فتاح» بر لب دارد تا بلکه گره کور چند ساله‌اش باز شود و تو از در آیی و حجره‌های منتظر حوزه‌اش را پر کنی از عطر سیب و یاس. بیا و نظر انداز به ذکر غریبانه روحانیِ دِه که بعد از هر نافله‌اش، ‌«العجل العجل» می‌خواند. خوب یادم هست آن روز هم که برای اولین بار لباس زیبای تقوا به تنش می‌کردند، ذکر لبش همین بود. او در انتظار تو بود تا بیایی و خودت قامتش را ملّبس کنی به خلقت تبلیغ . تو را به خدا، به خاطر این همه چشم انتظار برگرد؛ به خاطر کویر شوریده دل من که در انتظار جرعه‌ای از میِ ناب توست، مگذار این کویر بیش از این، تَرَک بخورد.
آخرین ویرایش
در 1394/10/22 14:07 توسط فاطمه کاظمی

مطالب پربازدید را ببینید
و یا به فهرست بازگردید.

بازگشت به ابتدای صفحه

تلفن
نشانی
02188998601
تهران، خیابان انقلاب، تقاطع قدس و ایتالیا، پلاک 98
پیامک
30001366