نشریات و مجلات چاپی

مدرسه و پایگاه های علمی
مدرسه مجازی مهدویت
نشریه امان فعالیت خود را از سال ... آغاز کرده است. هم‌اکنون 348 نفر با این مجموعه مرتبط هستند.

مهر مطهّر

یک وقت هم من و ایشان به سفر کربلا رفته بودیم. وقتی به خانه برگشتم، دو سه تا از بچه‌ها خواب بودند. ایشان ناراحت شدند و با بچه‌ها دعوا کردند که چرا وقتی مادرتان از سفر کربلا برگشته، همه شما به استقبالش نیامده‌اید؟!
(استاد مطهری به روایت همسر)
اشاره:
خوشبختانه در سال‌های بعد از پیروزی انقلاب، به دلیل حضور عینی و عملی بسیاری از عالمان متعهد و مصلحان دینی در عرصه‌های مختلف اجتماع و طرح و تبیین نقطه‌نظرات آنان در جامعه و نیز چگونگی رفتار آنان با بانوان به ویژه همسر و دخترانشان، بسیاری از ابهامات و شبهاتی که در خصوص حقوق، وظایف و تکالیف زنان در جامعه وجود داشت، پاسخی روشن داده شد؛ که می‌بایست این آموزه‌ها در تمامی شئون زندگی فردی و اجتماعی ما به کار گرفته شود. سیره عملی علما و بزرگان با همسرانشان، علاوه بر آن‌که الگویی برای همگان است، ارج نهادن اسلام به زنان را نیز به وضوح نشان می‌دهد. در این مجال به گوشه‌ای از منش استاد علامه شهید مرتضی مطهری در برخورد با همسر، از زبان ایشان می‌پردازیم؛ باشد که الگویی برای همه مهدی یاوران باشد.

همسر شهید آیت‌الله مطهری می‌گوید: «در مدت ۲۶ سالی که با ایشان زندگی کردم، همیشه با یک حالت تواضع و آرامش و با صدای متین و چهره خندان با من رفتار می‌کردند. به طوری که من با ارادت و عشق خاصی کار می‌کردم و علاقه شدید ایشان به من و محبت‌هایی که می‌کردند، مرا در انجام کارهای منزل، رغبت و شوق عجیبی می‌بخشید. با آن که بسیار کم سن و سال بودم که به منزل ایشان آمدم؛ ولی با آن کمی سن، هیچ وقت یادم نمی‌آید که از ایشان ناراحتی و رنجی دیده باشم. بسیار مهربان و باگذشت بودند و به آسایش و راحتی من و بچه‌ها اهمیت می‌دادند. آنقدر با من صمیمی و نزدیک بودند که رنج و ناراحتی مرا نمی‌توانستند تحمل کنند. یادم هست یک بار برای دیدن دخترم به اصفهان رفته بودم و بعد از چند روز با یکی از دوستانم به تهران برگشتم. نزدیکی‌های سحر بود که به خانه رسیدم. وقتی وارد خانه شدم، دیدم همه بچه‌ها خواب هستند، ولی آقا بیدار است. چای حاضر کرده بودند، میوه و شیرینی چیده بودند و منتظر من بودند. دوستم از دیدن این منظره بسیار تعجب کرد و گفت: همه روحانیون این قدر خوب هستند؟! بعد از سلام و علیک، وقتی آقا دیدند بچه‌ها هنوز خوابند، با تأثر به من گفتند: «می‌ترسم یک وقت من نباشم و شما از سفر بیایید و کسی نباشد که به استقبالتان بیاید».
یک وقت هم من و ایشان به سفر کربلا رفته بودیم. وقتی به خانه برگشتم، دو سه تا از بچه‌ها خواب بودند. ایشان ناراحت شدند و با بچه‌ها دعوا کردند که چرا وقتی مادرتان از سفر کربلا برگشته، همه شما به استقبالش نیامده‌اید؟! بسیار مهربان بودند. بعد از چندین سال زندگی، همان مهر و محبت روزهای اول ازدواج بین ما برقرار بود. روزهای پنجشنبه و جمعه، وقتی ایشان به قم می‌رفتند، من لباس‌هایشان را می‌شستم. اتاقشان را منظم می‌کردم و منتظر می‌ماندم تا برگردند. خلاصه هرچه از صفا و محبت و تقوای ایشان بگویم، کم گفته‌ام. ایشان از تمام مسائل خانه خبر داشتند و در بیشتر کارها به من و بچه‌ها کمک می‌کردند. ایشان بزرگترین حامی و هادی من و بچه‌ها بودند. بیشتر صبح‌ها چای درست می‌کردند. در تمام طول زندگی به یاد ندارم که به من گفته باشند یک لیوان آب به ایشان بدهم. از ظلم به زن‌ها بسیار ناراحت و منقلب می‌شدند. همیشه می‌گفتند: «زن نباید استثمار شود».
رفتار محترمانه و صمیمانه‌ای بین من و ایشان بود. ایشان به خانم‌ها خیلی احترام می‌گذاشتند. یک بار که برای معالجه مرحوم علامه طباطبائی با ایشان به خارج از کشور رفته بودیم، عده‌ای از دخترها و خانم‌های دانشگاهی پیش ما آمدند و به آقا گفتند: «علمای اسلام به زن‌هایشان چندان احترام نمی‌گذارند و اسم آنها را همیشه با نام‌های بد صدا می‌کنند و آنها را در هیچ کاری شرکت نمی‌دهند». آقا جواب دادند: «خیر، این‌طورها نیست»؛ و خیلی از حقوق زن در اسلام صحبت کردند؛ از جمله گفتند: «اسلام، حق بسیار زیادی برای خانم‌ها قائل شده که حتی می‌گوید، مرد وظیفه ندارد به زن خود بگوید به بچه شیر بدهد چه برسد به کارهای دیگر».
یادم هست وقتی ایشان کتاب «نظام حقوق زن» را می‌نوشتند، گاهی راجع به این موضوعات با من صحبت می‌کردند. ایشان از رنج و ظلم به یک زن خیلی ناراحت می‌شدند و آن را ننگی برای مردان می‌شمردند. البته نظر ایشان را درباره زن مسلمان می‌توانید از لابه‌لای کتاب‌هایی که نوشته‌اند پیدا کنید.
من خودم پیش ایشان، قرآن و عربی را یاد گرفته‌ام. بچه‌ها هم عربی و درس‌های دیگر را از ایشان یاد گرفته‌اند. چند سالی بود که من عربی را فراموش کرده بودم. همین اواخر، ایشان یک کلاس در منزل برای ما گذاشته بودند تا من و دخترها و پسرها و یکی از دامادها جامع‌المقدمات [اولین کتاب درسی در حوزه‌های علمیه] بخوانیم.
ایشان آن قدر مهربان بودند که اندازه‌اش را خدا می‌داند. عاطفه و مهر عجیبی بین ما بود. در بین حرف‌هایشان از عرفا و مقرّبان درگاه خداوند و اولیای خدا حرف می‌زدند و بدون این که مستقیماً با من حرف بزنند، به صورت مثال‌های ساده و پرمعنا مرا به تقوا و فضیلت دعوت می‌کردند. 1
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. گفتگو با همسر شهید مطهری به نقل از سرگذشت‌های ویژه، ج2، ص111-108 و سایت تبیان، با اندکی تلخیص.
آخرین ویرایش
در 1394/8/17 09:37 توسط فاطمه کاظمی

مطالب پربازدید را ببینید
و یا به فهرست بازگردید.

بازگشت به ابتدای صفحه

تلفن
نشانی
02188998601
تهران، خیابان انقلاب، تقاطع قدس و ایتالیا، پلاک 98
پیامک
30001366