جایگاه حوزه و دانشگاه ـ همان گونه که از نام آن پیدا است ـ جایگاه راهبری و مدیریت است. در کلامی گستردهتر، طبقه نخبگان کشور، مهندسی توسعه و حرکت و همچنین نیل به مقاصد تعیین شده را عهده دار هستند. عبارت فوق، یک بار معنایی وسیعی را در پی دارد که به طور خلاصه میتوان از آن، اینگونه برداشت نمود:
اول آنکه جامعه نخبگان، خود، به حدی از درک فضای جامعه هدف رسیده است؛ دوم آنکه وضعیت موجود با تمامی امکانات و پتانسیلها را شناسایی نموده است؛ و سوم آنکه مسیر حرکت از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب را نیز شناخته است. چهارم آن که این مسیر نیز تعیین شده است.
جامعه منتظر قبل از ظهور
حرکت به سمت ظهور و ایجاد جامعه منتظر در روزگار قبل از ظهور و به دنبال آن، تأسیس جامعه مهدوی، امری بدیهی و آرمانی برای جامعه شیعی است. همچنین در مورد وضع موجود نیز باید دانست که جامعه نخبگانی کنونی، در بستر یک حکومت اسلامی، با کم و کاستیهایی در ارائه مدل حکومت در سطح خُرد، در حال رشد است و به عبارتی، زیستگاه جامعه نخبگان فعلی، یک زیستگاه موافق و تسریع دهنده حرکت است؛ هرچند با وجود نواقصی حول محور مطلوب.
اما آنچه وظیفه اصلی جامعه نخبگان شیعی محسوب میشود، آن است که باید راهبرد گذر از وضعیت کنونی برای رسیدن به جامعه منتظر را تعیین و در طی این مسیر، دو موضوع را تولید، تشریح، تبیین و اجرا کنند. نخست، ارائه مدل و الگو برای پیشرفت در این مسیر و دوم، چگونگی اجرای این الگو در سطح جامعه جهانی با در نظر گرفتن زیر شاخههای آن، اعم از فرهنگها و گرایشها.
طراحی و تأسیس جامعه منتظر همه ابعاد خود، نیازمند تخصصها و تئوریهایی است که چگونگی و مراحل ایجاد آن را بر مبنای الهی تبیین نمایند و اگر این امر مهم، به نحو شافی و وافی مورد توجه قرار نگیرد، در مرحله تأسیس و طراحی جامعه دینی، به علت فقدان نظام فکری و معادله تأسیس، راهی را میپیماییم که در نهایت به از بین رفتن و تحریف درک وجدانی و ایمانی اولیه جامعه میانجامد. به بیان دیگر، اگر درک وجدانیِ حاصل از اسلامیت نظام، تبدیل به تخصص و نسخه عمل نشود، در عرصههای سیاست، فرهنگ و اقتصاد، تئوریها و نسخههای جوامع غیر الهی مبنای عمل، واقع شده و نظامهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی بر مبنای ماده پرستی اداره میشود. عمل بر اساس تئوریهای وارداتی، بعد از چند نسل، درک وجدانی و ایمانی مردم را در روابط مدرنیته منحل مینماید.
چرایی ناکار آمدی تئوریهای وارداتی
علت اصلی ناکارآمدی عقلانیت و تئوریهای وارداتی در به کارگیری درک وجدانی و ایمانی جامعه اسلامی در ساخت و تأسیس ساختارهای مبتنی بر اسلام، حسّی بودن این عقلانیتها است. تولید تئوریها و عقلانیتهای غیر اسلامی، بر اساس مشاهدات حسی انجام میگیرد و این، به معنای انکار توانایی و معنویت در ساخت تئوری عقلانیت در دنیای مدرن است. از این رو، اگر بخواهیم با تئوریهای حسی، فلسفه و هنر حسی، جامعه شناسی و روانشناسی حسی تحلیلی از روابط ایجاد شده در جامعه اسلامی ارائه دهیم ـ که مبتنی بر درک وجدانی از خلافت اجتماعی اسلام و معنویت است ـ در عمل، با تحریف و تأویل این روابط الهی در عرصه تأسیس ساختارهای اجتماعی و توصیف و تبیین آن روبرو خواهیم شد.
مقام معظم رهبری در این زمینه میفرمایند: «ما میبینیم که در زمینههای مختلف تحقیقات و پژوهش و رسیدن به نظریه در دنیای مادی و دنیای غرب، مبنای قابل قبول و مورد اعتمادی نیست؛ به خصوص در زمینه علوم انسانی و در علوم تجربی و فناوری هم اثر خودش را نشان داده است. نگاه اسلام به انسان، به علم، به زندگی بشر، به عالم طبیعت، به عالم وجود، نگاهی است که معرفت نوینی را در اختیار انسان میگذارد. این نگاه، زیر بنا و قاعده و مبنای تحقیقات علمی در غرب نبوده است».1
امروزه در روابط تخصصی و عقلانیتهای موجود در جهان، معنویت و توجه به ماوراء، رویکردی غیر علمی تلقی شده و در توصیف و تبیین هر پدیدهای، ابعاد معنوی آن نادیده گرفته میشود. این رویکرد، کاملاً خلاف غرض ما میباشد. غرض ما، تبلیغ و تبیین درک وجدانی انقلاب و اسلام و انتقال فرهنگ جهاد و پایداری و تأسیس ساختارهایی اجتماعی است که متکفل توسعه این مبنای الهی باشند و همه محتوای جذاب فرهنگ انقلاب همین ابعاد معنوی و ماورایی آن است.
رابطه امام و امّت، بُن مایه شکلگیری جامعه منتظر
سازه حکومت شیعی، سازهای مبتنی بر دو بُعد امام و امت است و این، یعنی در صورتی که در لایههای کلان و عمیق طبقه نخبگانی کشور، ظرفیت درک متعبدانه از امام (ولیّ) وجود داشته باشد، این طبقه در خواهد یافت که ولیّ زمان، به ارائه گفتمان کلان برای پیشرفت در این مسیر و حرکت سریع در این راه پرداخته است و آنچه که به عنوان وظیفه اصلی جامعه نخبگانی محسوب میشود، اولاً رصد و پیگیری این کدها و شاخصهای حرکت ارائه شده از طرف ولی است و ثانیاً بارور کردن و نهادینه نمودن آن در سه بعد تئوریک، استراتژیک و راهبرد نیز بر عهده او است. طبق این پیش زمینه، ابتدا حوزه و دانشگاه، باید به مفاهمه بر سر موضوع ولیّ و جهتگری صحیح او برسند و سپس یک کار گروه پیگیری و رصد، نسبت به شاخصهای ارائه شده از سوی ولیّ تأسیس گردد و در نهایت، کارگروهی جهت پردازش و بارور نمودن و بسط دهی این شاخصها وارد میدان شود و آن را تبدیل به سند راهبردی نماید.
این فرایند، فرایندی پیچیده و زمانبر و کاملاً تخصصی است و اینجاست که اهمیت نیروی انسانی متخصص و مطلع، بروز پیدا میکند. اگر این فرایند به بعد عملی خود برسد، پس از طی چند فرایند، جامعه نخبگانی و از پس آن، جامعه اسلامی، به نهایت درک متعبدانه از ولیّ خواهند رسید و اصطلاحاً از گفتمان ولیّ عبور خواهند نمود. و این، همان لحظه ظهور خواهد بود. یعنی بشر به حدی از تکامل درک متعبدانه خواهد رسید که برای برداشتن قدم بعدی نیاز به ارتباط مستقیم با امام معصوم خواهد داشت و باید از گفتمانهای ایشان، تغذیه نماید؛ کما اینکه عکس این قضیه، موجب بروز غیبت امام معصوم گردید.
خلاصه کلام
1. باید گفتمان ولیّ در موارد مختلف، توسط حوزه و دانشگاه، به گفتمان اصلی جامعه بدل گردد و نه جزو گفتمانهای سطح اول، بلکه تنها گفتمان جامعه شود.
2. تفسیر، تبیین، تشریح و تفاهم در گفتمان و بارور نمایی و سند کردن راهبردی این گفتمان، به عهده این طبقه از جامعه است.
3. اصلاح ساختار با نظر ولیّ و ایجاد مدلی برای نفوذ در عمق افکار و اخلاق طبقات دیگر جامعه اسلامی نیز از جمله وظایف نخبگان است.
4. تربیت طبقات دیگر جامعه اسلامی به سمت مطالبه و سپس پذیرفتن مدل ارائه شده را نیز باید به وظایف آنان، اضافه نمود.
تمام این کارها میتواند از نیمه شعبان شروع شود...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*. ارسالی از کانون سبز انتظار دانشگاه آزاد اسلامی بروجرد
1. سخنرانی معظمالله در تاریخ 26/9/1383.
دوماهنامه امان شماره 30