دستهایت بهاری خواهد شد
من و تو، زائر این کوییم
پاهای من، این راه را میشناسد
امروز با تو قدم خواهم زد
امروز دست در دست هم
این راه را خواهیم رفت
بر باورهایت استوار بمان
باوری که تو را به فراسو میخواند
و همچون دستهای خیس باران
طراوت زندگی را
در چشمهای تو مینشاند
چشمهای تو
آینهای خواهد شد به وسعت جهان
و نگاهت
جوی بار زلالی خواهد شد
که جهان در آن تن خواهد شست
و تشنگان راه
جرعهای از آن نوش خواهند کرد
به آنچه پیش روست، نگاه کن
هر ذره
آسمانی در او متبلور است
نگو راه سخت است و بس دشوار
سختی راه
در گرو تلاش من و توست
اگر به خود بیاییم
اگر بندگی به شرط فرد نکنیم
اگر همه زندگی مان نماز باشد
اگر همه لحظهها، لحظة حضور باشد
اگر از عادت امروز و فردا کردن به در آییم
اگر عشق و محبت، چله نشین خانه چشمانمان شود
اگر یک صبح به اخلاص بگوییم آمدهایم
آغاز و انجام، در برابرمان جلوه میکند
ظهوری شفاف و زلال
که در ابتدا، انتها را خواهیم دید
حضوری زیبا و دلانگیز
دلانگیزتر و زیباتر از هر عطر و نوایی
به خود بیاییم
و بپرسیم از خود
در برابر این همه قدرت
قدرتی بس عظیم و بیپایان
در برابر این جهان
جهانی یکپارچه زنده و بیدار
من و تو، آینهدار چه بودیم؟
به کدامین قبله، نماز بردهایم؟
در کدام حوضچه تن شستهایم؟
مشعل روحمان به کدامین جرقه بر افروخته شد؟
راستی، هیچ شد لحظههای رنگی زندگی را حساب کنیم؟
لحظههای سبز، بر لب کدام چشمه رویید؟
لحظههای سرخ، در پای کدام خواهش، فوران کرد؟
لحظههای آبی، در کدام ساحل قدم زد؟
لحظههای سیاه، در پای کدام خار بن، نعره کشید؟
لحظههای سفید، در بلور کدام ستاره درخشید؟
برای لحظه لحظة زندگیمان باید حساب باز کنیم
این حساب و کتاب
معامله نیست
مراقبت است
مراقبت از رفتار و گفتار و کردار و همه زندگیمان
مراقبت از هر گامی است که در این راه بر میداریم
باید طوری گام برداریم که گویا راه پر از خار است
آن لحظه، لحظة درک حضور است
زیباترین لحظه زندگی
خود را در میان جهانی میبینیم به زیبایی، تمام
قدر لحظهلحظة حضور را بدانیم
و ظاهر و باطن را آنگونه صیقل دهیم
که آینهای باشیم در برابر هم
در برابر هر آنچه که پیش روی ماست
در برابر آسمان و زمین
در برابر درخت و گل و گیاه
در برابر عشق و محبت و مهر
در برابر خداوندگار آب و آینه
عبدالله حسنزاده ـ دوماهنامه امان شماره 30