دنیا چه زیبا میشود وقتی بیایی
هنگامه بر پا میشود وقتی بیایی
آمیزه عشق است و دست مهربانت
آدم تولا میشود وقتی بیایی
پرچین قسمت میشود یاس و اقاقی
بودن چه معنا میشود وقتی بیایی
در باغ، دیگر جغد و دیگر اهرمن نیست
پائیز رسوا می شود وقتی بیایی
ناز نگاهت آشنا با روی زرد است
سبز است فرداهای ما وقتی بیایی
یک دامن از عطر گل شب بو حضورت
عشقم شکوفا میشود وقتی بیایی
آوازِ تنهایی نمیخواند قناری
شاید مهیا میشود وقتی بیایی
من یک بغل آلالههای سرخ دارم
حل معما میشود وقتی بیایی
از بغض میبارد نگاه شب ستیزم
همواره دریا میشود وقتی بیایی
میروبی از هر چیز زشتی کوچهها را
فصل تماشا میشود وقتی بیایی
فاطمه سیفی نیا
ترجمه منظوم ترکی از غزل رهبر انقلاب
(دلم قرار نمیگیرد از فغان بی تو...)
اورک قرار تاپا، قویمیور فغان سن سیز
که وئردیم الدن اوزرّیک کیمی عنان سن سیز
زمانه نین آجیسیندان آچیلمادی کونلوم
ویرانمادی دوداقین جام عشقه جان سن سیز
دومانلی گوی کیمینم بسکه بو اورک سیخلوب
دوتوبدی سینه می درد و غم گران سن سیز
سحریئلی گتیمور شوق نغمه سین، اودی کی
بهاره میل ائلمور جمع بلبلان سن سیز
قرانقلوق گجه لر داستانینی دئمه رم
اگر امام وئره بو چشم خونفشان سن سیز
شراره یوخدی دلیمده، من اول سونن شمعم
آلشموری سوز اوتوندان نچونکه جان سن سیز
نه دل واریمدی نه سس ایله بیل کی تصویرم
اوزومسوزم کی آچا بیلمورم زبا سن سیز
عقیق صبری قویام آلتینا سوسوز دیلیمین
دوشنده یادیمه اُول شکرین هان سن سیز
گرک امین کیمی بوقلبی خلقیدن آییرام
مقام اولا منه محراب جمکران سن سیز
سید بشیر حسینی میانجی
از فتنه و آشوب، جهان در خطر است
بر مقدم منجی، همه کس منتظر است
هر یک صفتی گویدش، اما گوییم
او حی و امام عسکری را پسر است
***
هم نام رسول و نام خاصش «مهدی»
احکام خدا را به حقیقت، مجری
میراثبَرِ پیامبران تا خاتم
زین نکته بود «بقیه» و هم «منجی»
آیتالله شمسالدین نجفی
(فرهنگ اصیل، ج1)
زردیم و زرد تا که بیاری بهار را
خشکیم و خشک تا که بباری بهار را
آسان بگیر سختی این قلب سنگ را
شاید که عاقبت، تو بکاری بهار را
هر چند کوه یخ شده جانم ولی هنوز
میخواهم از صمیم دل آری بهار را
من واقفم به نکبت پاییزی خودم
طعنه نزن دگر که نداری بهار را
حتماً به دست لطف تو خورشید میشوم
یک شب اگر به خانه بیاری بهار را
سرسبز میشود همه جا از نم نیاز
وقتی تو در دعا به لب آری بهار را
اسماعیل آل احمد
تار گیسو را کمند جان شیدا کردهای
ناوک مژگان میان قلب ما جا کردهای
نقطه بسماله آن خال لب گلبوی توست
طاق ابرویت حریم قبله ما کردهای
گر تجلیگاه آدم بر فراز کوه بود
تو سرای مُلک دل را طور سینا کردهای
در حقیقت چهرهات آیینه ایزد نماست
ای فرید حسن و زیبایی، چه غوغا کردهای
کی شود تا جلوهگر گردد رخ زیبای تو
از نظرها غایبی و خون به دلها کردهای
تا که خورشید جمالت را ز ما کردی نهان
در دل و در دیدهها شوق تمنا کردهای
خانه دل را خدا از بهر خود کرد انتخاب
یوسف زهرا! در این خانه تو مأوا کردهای
پرتو شمس رخت شد در وجودم مشتعل
آتش جان را پس پرده تماشا کردهای
ره در این منزل، کسی هرگز نبرده تا کنون
ملک دل را «نادری» گوید که یغما کردهای
رمضانعلی غلامی(نادری)
دوماهنامه امان شماره 32