نشریات و مجلات چاپی

مدرسه و پایگاه های علمی
مدرسه مجازی مهدویت
نشریه امان فعالیت خود را از سال ... آغاز کرده است. هم‌اکنون 348 نفر با این مجموعه مرتبط هستند.

شامروز همان روز است... عرفه!

امروز عرفه است. روزی که تو اندیشه‌ غزل حماسه کربلا را مویه مویه با مولایت گریستی. و چه با دقت، محاسبه می‌کردی آن روز، مبادا که چیزی مانده باشد، قاسم، اکبر، عباس... آه معبودا و کاش می‌شد همه‌ کودکان و زنان را نیز... آری اکنون اصغرم... و لبخند زدی تو بر خداوند و نوزاد به تو.
مولاى من! امروز همان روز است، عرفه؛ و من زیر سایه‌ آسمانم ـ همان آسمان که جان گفته‌هایت را آن روز می‌شنود ـ و رو به افق ایستاده‌ام، همان که خون‌گریان در نگاه تو زل زده بود و نگاهم دوخته به نگاه خدا، و مستم از بوی گیسوانت، رها در باد، بر اوج نی، تا ناله ناله زمزمه کنم، عاشقانه‌هایت را.
عرفه می‌خوانم و قحط آب. عرفه می‌خوانم و ناله‌های خشک کودکان. عرفه می‌خوانم و قاسم تو را می‌نگرد در انتظار. عرفه می‌خوانم و در ذهن لیلا، اکبر نقش بر زمین است إرباً إربا. عرفه می‌خوانم و عباس علیه السلام خون می‌گرید، مشک مشک. عرفه می‌خوانم و در انتهای افق، برق می‌زند لبخند اصغرت. عرفه می‌خوانم و نمی دانم چگونه تیغ، گلویت را می‌بوسد. عرفه می‌خوانم و چیزی یا کسی بر سینه‌ات سنگینی می‌کند. عرفه می‌خوانم و زینب سلام الله علیها بر بلندای تلی، فرات فرات می‌گرید. عرفه می‌خوانم و اسبان چه پر هجوم می‌تازند بر پیکرت...
عرفه می‌خوانم؛ اما نمی‌دانم در کجای این کلام، عهد خون تو با خدایت نهفته است؛ تا به دیده‌اش بنهم، تا به اشکش بشویم.
امروز عرفه است. روزی که تو اندیشه‌ غزل حماسه کربلا را مویه مویه با مولایت گریستی. و چه با دقت، محاسبه می‌کردی آن روز، مبادا که چیزی مانده باشد، قاسم، اکبر، عباس... آه معبودا و کاش می‌شد همه‌ کودکان و زنان را نیز... آری اکنون اصغرم... و لبخند زدی تو بر خداوند و نوزاد به تو.
کودک را به دست گرفتی ـ چنان که اسماعیل ـ و بلند پیشکشش کردی. همه گمانشان بود که آب خواستی، و این بار خون از گلوی فرزند جاری شد. سه شعبه، بهره‌ای اهل زمین، بهره‌ای اهل آسمان و بهره‌ای نیز شاید...
ابراهیم علیه السلام را مشق عاشقی آموختی. و شاید خواندی باز «یا ممسک یدی ابراهیم عن ذبح ابنه».
و آن‌گاه که سینه‌ات سنگین شد، لبخندزنان دیدی که در تیردان عشق، تیری نمانده است، تا به سویت در کمان گذارد؛ جز ضربه‌ سمّ اسبان. پس خواندی باز: «اللهم انی ارغب الیک» و سینه‌ات گرم شد از خون و فرشتگان را قطره قطره مهمان کردی بر سرّ «ما لاتعلمون».
زینب سلام الله علیها آن گاه بر بلندا بود و قعر قتلگاه را زمزمه می‌کرد: «یا مخرج یوسف من الجبّ و جاعله بعد العبودیته ملکا». عشق میان تو و خدایت می‌گریست زار زار، دست در کمان تقدیر، آن گاه که نی، تو را به سرداری عاشقان سند زد تا همیشه، و دشت به دشت و کوه به کوه راز عید قربانت را جار زد. رازی که با خدایت در میان نهاده بودی، در چنین روزی... در عرفه.1
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. ماهنامه خیمه، شماره 72.



آخرین ویرایش
در 1394/9/29 09:35 توسط فاطمه کاظمی

مطالب پربازدید را ببینید
و یا به فهرست بازگردید.

بازگشت به ابتدای صفحه

تلفن
نشانی
02188998601
تهران، خیابان انقلاب، تقاطع قدس و ایتالیا، پلاک 98
پیامک
30001366