درست است که حضرت قیام به سیف و شمشیر میکند، اما قیام به سیف او برای براندازی اکراه است، نه برای اینکه تحت پوشش آن اکراه، مردم را به دینی وادار کند. «لَا إِكْرَاهَ فِی الدِّینِ». هیچ پیغمبری بر اکراه دین اقدام نکرد. همه بر براندازی اکراه بودند. برای همین، فرصت انتخاب به انسانها دادند تا انسان خود انتخاب کرد. اگر خود انسان انتخاب نکند و تمام عالم جمع شوند، نمیتوانند جای این انتخاب را که خود انسان انجام میدهد، پر کنند. نه نوح و نه لوط و نه همه انبیا، اگر جمع بشوند، یک نفر را که نخواهد به راه صحیح نرود، نمیتوانند هدایت کنند. روایت دیگری را عرض کنم .«إنّ لله علی النّاس حجّتین حجّه ظاهره و حجّه باطنه فأمّا الظّاهره فالرّسل و الانبیاء و الائمّه و و أمّا الباطنه فالعقول». این هر دو حجت هستند؛ چه انبیا، چه عقل و فطرت انسان. معنای این قضیه آن است که حجت باطنه، تنها راه رسیدن به حجت ظاهره است. تمام کسانیکه به انبیا رسیدند، دست بوسیدند و از آب حیاتی که آنها همراه آورده بودند، نوشیدند و حیات جاوید یافتند. به قول حافظ:
دلا بنوش از این آب و زنده شو جاوید
مگو که چشمه حیوان، فسانه است ومحال
به عکس، انسان اول حیات جاوید پیدا میکند و بعد، این حیات عاریت را رها میکند. تمام کسانی که بیصبرانه شهادت را استقبال میکردند، به این دلیل بود که با داشتن حیات جاوید، نیازی به این حیات موقت نمیدیدند. تمنای موت که مخصوص اولیاست، به دلیل این است که طرف حیات جاودان یافته است.
وقتی که حجت ظاهره به کمک حجت باطنه شناخته میشود، تمام کسانیکه با حجت ظاهره درگیر شدند، قبلاً با حجت باطنه خودشان درگیر شدهاند. هر کس جرأت کرد سنگی به سمت حجت ظاهره بزند، قبلاً حجت باطنه خود را سنگسار کرده است. آنهایی که دست به کشتن انبیا زدند، قبلاً حجت باطنه خود را کشته بودند.
اگر کسانی میخواهند ببینند که ظهور، نزدیک است یا نیست، باید رابطه انسانها را با حجت باطنه بررسی کنند و ببینند در مردم عالم، نه یک شهر، نه یک کشور، نه یک منطقه، آثار انس با حجت باطنه و پذیرش حجت باطنه هست یا نه. از کجا بفهمیم؛ فرمودند: «لا تنظروا إلی طول رکوع الرّجل و سجوده... و لکن انظروا إلی صدق حدیثه و أداء أمانته». به رکوع و سجده طولانی نمیتوان مغرور شد و از روی آن فهمید که طرف با حجت باطنه خود پیوند دارد. حجت باطنه خود را باید به کرسی نشاند و دنبال حجت باطنه خود حرکت کرد؛ یعنی راستگویی و امانتداری.
شما عزیزان نبض عالم را ببینید که چگونه میزند. ضربان امانت و راستگویی در مردم عالم چگونه است. اینهایی که با آنها سالها نشستند و معاشرت دارند، خبر میآورند که خبرهای خوشی میآید. نه از حکومتها و رژیمها، بلکه از عامه مردم در تمام نقاط دنیا خبرهای خوشی از راستگویی و امانتداری میآید. وقتی مردم با حجت باطنه خودشان آشتی کنند، کاملاً آمادگی دارند که حجت باطنه را بپذیرند. آنهایی هم که از حجت ظاهره قهر میکنند، با حجت باطنه خودشان مشکل دارند.
باز هم به قرآن پناه ببریم: «إِنَّ اللَّـهَ لَا یغَیرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یغَیرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ». «ما بقوم» کیست؟ «ما بأنفسهم» کیست؟ رفتار انسان با حجت باطنه خودش «ما بأنفسهم» اوست. «ما بقوم» آنچه در حوزه تقدیرات الهی است. دسترسی به حجت ظاهره است. تا مردم، روابط خودشان را با حجت باطنه اصلاح نکنند، ظهور تحقق پیدا نخواهد کرد. غیبت هم معلول همین است. برای امام یازدهم نامهای آمد، صورت مخارجی که از آنچه خدمتتان تقدیم کردیم، برای ما بفرستید، بیلان بدهید که پولها را کجا مصرف کردید. حضرت پاسخ آنها را داد: اگر امامت امر مستمری است، چرا چنین چیزی را از پدران من مطالبه نکردید؟ از آن پس، پرده سیاهرنگی آویخته شد و افراد تا پشت این پرده میآمدند که صدای حضرت را بشنوند، ولی سیمای حضرت را نبینند.
اما در عصر ما امام، مردم را به جبهه برد و به آنها گفت: تا آخرین نفر، تا آخرین نفس، تا آخرین خانه، تا آخرین قطره خون و بعد قطعنامه را قبول کرد و رسماً به مردم اعلام کرد: من گفتم تا آخرین نفر، تا آخرین نفس، تا آخرین قطره و من صلح را میپذیرم. مردم برای صدهزار شهید از او بیلان نخواستند که این خون را کجا مصرف کردید، فقط به احترام اینکه ایشان را نماینده آن حضرت میدانستند، روزی که قطعنامه قبول شد، بسیاری نگران بودند. این مطلب آنجا مطرح شد که امت امتحان جدیدی را پس میدهد و هیچ فرقی با قبل ندارد. قبلاً جنبه اطاعت از امام را در چهره حسینی امتحان دادند، حالا باید اطاعت از امام را در چهره امام حسن امتحان بدهند و خوب امتحان دادند. برای او در روز غدیر راهپیمایی بیعت مجدد کردند. دلیل آن بود که این استقامتشان در جنگ بر اساس غیرت وطنی صرف نبود، بلکه بر اساس اطاعت از امامشان هم بود. این همان حجت باطنه آنها بود که آنها را به اطاعت از امام برانگیخته بود.
انتظار مثل هر پدیده اخلاقی دیگری افراطی دارد و تفریطی و اعتدالی دارد. افراط آن این است که بگوییم زمینهچینی برای ظهور در حدّ ما نیست. این خودکمبینی است و خیالات واهی است. بنیاسرائیل را ببینید وقتی خود کمبینی کردند، این تواضع به خدا و بزرگ دیدن خدا نبود، بلکه به اسم این که خدا بزرگ است، این کار را کردند. اگر ظهور عقب بیفتد، به خاطر این حرف است، نه به خاطر تشکیل حکومت اسلامی. این کلام خدا که:«فَإِنَّهَا مُحَرَّمَه عَلَیهِمْ أَرْبَعِینَ سَنَه یتِیهُونَ فِی الْأَرْضِ» در تعقیب این گفته که:«فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ» و در تعقیب «إِنَّ فِیهَا قَوْماً جَبَّارِینَ» است. ترسیدن از قوم جبار هست که ظهور را به عقب میاندازد.
امام چهارم زیر فشار است که یک عاشورای دیگر را به پا کند. او پاسخ عملی داد؛ منقل آتشی در جلسه بود و رئوس این شیعیان هم که چنین توقعی داشتند، در جلسه بودند. به مجموعه رو کرد و فرمود: «مَنْ مِنْكُمْ تَطِیبُ نَفْسُهُ أَنْ یأْخُذَ جَمْرَه فِی كَفِّهِ فَیمْسِكَهَا حَتَّى تَطْفَأ؟». کدامتان یک حب آتش را در دستتان نگه میدارید تا سرد بشود؟ احدی پاسخ نداد. امام باقرعلیه السلام فرمود: «یا أَبَتِ أَ تَأْمُرُ أَنْ أَفْعَلَ». حضرت فرمود: «لَیسَ إِیاكَ عَنَیتُ»؛ منظورم تو نبودی. «إِنَّمَا أَنْتَ مِنِّی وَ أَنَا مِنْك» باز مطلب را تکرار کرد. این همه نسل که به امام زمان(عج) گفتند: «عجّل علی ظهورک». آمادگی نداشتند. علما ضعیف نبودند، بلکه علما، مردم را ضعیف میدیدند و مردم را آماده نمیدیدند. آنچه برای امام زمان مطرح است، این نیست که یک کشور بتواند این جمره را در کف بگیرد، بلکه کل عالم باید این جمره را در دست بگیرد. حکومت جهانی با در دست گرفتن آتش جهانی به دست انسانها بهدست میآید.
نسلها رفتند تا نسلی که با امام بود، آمد. امام در ابیات خود هم میگوید که «انتظار فرج از نیمه خرداد کشم». قیام نیمه خرداد، گرفتن این آتش در دست بود. امام و امت پانزده سال این آتش را در دست نگه داشتند تا سال 57 شد. آتش سرد شده بود و امام آمد. قرار است این آتش را در کل جهان به دست بگیرند. امام 8 سال در مقابل صدام این آتش را در دست گرفت تا سرد شد و تصویب قطعنامه در وقت سرد شدن عراق است. منتها اتفاقات بعد از تصویب قطعنامه و قبل از قبول قطعنامه، زمینهچینی بود برای زمانی که امام قطعنامه را قبول میکند، با مشکلی برخورد نکند. آنچه دیدید حزب الله با اسرائیل کرد، گرفتن این آتش بود تا 33 روزه سردش کند. من به عزیزان عرض میکنم که این استکبار جهانی، آتشی است که باید گرفت.
هیچ کسی خالی از بعضی کاستیها نیست، اما بعضی از امتیازها هست که باید بعضی از کاستیها را تحمل کرد و امت بایستی در قبول این مسئولیت و نگهداری و سخت ندیدن بعضی چیزها به امام خود اقتدا کند، همانطور که در رکوع و سجود به امام خود اقتدا میکند. معنا ندارد که قبل از امام سر از رکوع بر دارد. اگر برداشت عمداً دوباره رکوع برود و نمازش باطل نیست. همین رکوعی که سهواً باطل میکرد، وقتی اطاعتاً عمداً به رکوع میرود، لطمهای به نمازش نمیزند. این امتیاز، امتیاز بسیار بزرگی است. اگر آتش را در دست بگیری، سرد میشود و اگر نگیریم، بدتر میشود.
همه مستکبران بر پایهگذاری کارهای خودشان، کشتنهای سخت را نشان میدادند. قرآن ملامت را به روی جبار نمیکند و میگوید من از جبار چه انتظاری دارم. همین است و همیشه هست.«إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْماً فَاسِقِینَ». مشکل در مردم بود. مردم فاسق بودند. میگوید آن کسی که این آتش را نمیگیرد، فاسق است. مؤمن آن کسی است که این آتش را بگیرد تا سردش کند. اطاعت از استکبار جهانی، شأن فاسقین است و کفر به طاغوت، شأن مؤمنین است. چرا گرفتن این آتش شأن مؤمنین است؛ چون در آیه نکته دیگری هم هست و آن هم این است که خود طاغوتها فاسقند. پس شما هم استخفافشان کنید تا مطیع شوند. استکبار جهانی، فاسق است. فاسق با استخفاف مطیع میشود. لحن امام(ره) با آنها همیشه پر از تندی بود و این هنر است .
این راهپیماییهایی که علیه کارهای مستکبران در عالم میشود، آرام آرام به میدان میآیند که آتش را در دست بگیرند. مگر کار شما از راهپیمایی شروع نشد؟ انقلاب از این حضورها شروع شد. نباید اینها را دستکم گرفت. خود اجانب دست کم نمیگیرند و خیلی هم خطرناکش میدانند.
عرض کردم که انتظار افراط دارد و آن که دست روی دست گذاشتن است. تفریط هم این است که بگویند چرا انتظار؟ خودمان کار میکنیم. این مصرف کردن نیرو است و بعد هم به هیچ جا نمیرسد. تمام کسانیکه منهای انتظار قیام کردند، خودشان و دیگران را ضایع کردند و بعد هم خراب شدند.
این انتظار، روح انسان را زنده نگه میدارد و روح امید را در انسان محکم نگه میدارد. انتظار مثل دوی امدادی است. دوی امدادی چیست؟ عدهای با مشعل یا چوبی در فاصلههای 100 یا 200 متر میایستند. دوندهای با تمام نفس این مسافت را میدود و چوب را به نفر بعدی میدهد و همینطور تا آخر. مجموع 40 فاصله را که با هم جمع میکنند، هر کدام از 40 نفری که زودتر رسیده باشند، آن برنده است و انتظار یک دوی امدادی است. نسل اول تلاشش را کرد و جایش را به نسل دوم داد و ما نسل چهلم هستیم.
باز تأکید میکنم کسانیکه بدون انتظار مبارزه میکنند مثل گروهکها که بدون انتظار مبارزه کردند، فاسد شدند و ضایع شدند. از مبارزه با امریکا شروع کردند و به اطاعت از امریکا منتهی شدند و حتی پناهنده امریکا شدند.
تأثیر عجیب انتظار در انسان این است که انسان را صالح میکند. انتظار یعنی طیب شدن و پاک شدن. انسان منتظر، پاکی آن حضرت را به یاد میآورد، شرمنده میشود، توبه میکند و خود را اصلاح میکند. انتظار، مطهّرِ انسان است. مطهّر از یأس؛ مطهر از غرور؛ مطهّر از خود بزرگبینی؛ مطهر از خودکمبینی. به طور کلی، اعتدال انسان را حفظ میکند.
. بقره/ 256.
. الکافی، ج1، ص16.
. همان، ج2، ص105.
. رعد/ 11.
. مائده/ 26.
. مائده/ 24.
. مائده/ 22..
. الکافی، ج8، ص227.
. همان.
. همان.
. همان.
. زخرف/ 54.
دوماهنامه امان شماره 48