اشاره
چیزی به تمام شدن اردیبشهت ماه سال 1388 نمانده بود كه خبری غمانگیز همه را متحیر كرد. آن خبر، رحلت عارف بزرگ عصر ما حضرت آیت الله بهجت(ره) بود. كسی كه كردارش، باعث نفوذ گفتارش در دل پیر و جوان بود و هست. سالگرد وفات وی فرصت خوبی است برای توجه به آنچه كه رمز موفقت او بود و میتواند چراغ راه ما نیز باشد.
پرده اول:
چهارمین فرزند کربلایی محمود در راه بود. یاد دوران نوجوانیاش افتاد. یادش آمد او زنده مانده است به خاطر فرزندی که قرار است نامش محمدتقی باشد. با خودش گفت، اگر پسر باشد، اسمش را محمدتقی میگذارم. بعد از مدتی خدا به او محمدتقی داد. روزی محمدتقی کوچک، هنگام بازی در حوض آب افتاد. کربلایی محمود با اینکه به پسر کوچکش سخت وابسته بود ولی دانست که این محمدتقی کوچک آن کسی نبود که در خواب به او گفته بودند. اواخر سال 1334 هـ.ق خدا فرزند دیگری به خانواده کربلایی محمود بخشید. نام این پسر را این بار هم محمدتقی گذاشتند. هفده ماه از تولد محمدتقی نگذشته بود که از نعمت مادر محروم شد.
پرده دوم
کربلایی محمود مشغول کار روزانهاش بود که صدای پستچی او را به خود آورد.
- سلام کربلایی. خداقوت! نامه از نجف داری.
با خوشحالی نامه را گرفت. با خودش گفت، حتماً نامه محمدتقی است. چه قدر دلش برای او تنگ شده بود. نگاهش که به پشت نامه و آدرس فرستنده افتاد، جا خورد. نه، آدرس برایش آشنا بود و نه، خط پشت نامه خط محمدتقی. دلش به تپش افتاد. نامه از طرف عدهای از علما و طلاب نجف بود. با حرفهایی که بوی حسادت میداد. کربلایی پس از خواندن نامه، بیدرنگ قلم و دوات را برداشت و نامهای پر عتاب با مضمون ذیل نوشت: «به من خبر دادهاند که از درس و بحث دست کشیدهای و به جرگه عابدان و شاگردان قاضی درآمدهای. به عنوان پدر به تو میگویم که راضی نیستم اگر در درس این مرد شرکت کنی و مستحبی انجام دهی. به واجبات اکتفا کن و درست را بخوان».
پرده سوم
محضر استادمان میرزاعلی آقای قاضی(ره) بودیم ، استاد فرمودند: «شیخ «محمدتقی بهجت» نامهای نوشته و در این نامه مسألهای را سؤال کرده است. اگر کسی سه روز روح را از بدن خارج کند، حال که روح به بدن بازگشته، آیا باید قضای نمازهایش را به جای آورد؟»
استاد بعد از خواندن نامه برای شاگردان بیان کردند: من مطمئن هستم این کار، کار خود شیخ محمدتقی است و ایشان سیر ملکوتی داشته است.
پرده چهارم
محمدتقی با آن سن و سال کم، هوش و استعداد فوقالعادهای داشت، آن چنان که همه را به حیرت وا میداشت و تحسین اساتید را بر میانگیخت. اشکالاتی به استاد میکرد که گاه استاد در جوابش میماند. استعداد و پشتکارش محدود به درس و بحث علمی نمیشد. توفیق شاگردی آیتالله قاضی(ره) چیزی نبود که نصیب هر کسی شود. آتش حسد عدهای که چشم دیدن پیشرفت چشمگیرش را نداشتند، در شکل نامهای که به پدر محمدتقی نوشته شد، شعله کشید.
پرده پنجم
نامه پدر به دست محمد تقی که رسید، بسیار شوکه شد. مسأله برایش خیلی گران آمد. مانده بود، چه کند. تمام آن شب را تا صبح بیدار بود و فکر میکرد. صبح تصمیم گرفت از آیتالله قاضی(ره) کسب تکلیف کند.
پس از اتمام درس جلو رفت. دو زانو مقابل استاد نشست و نامه را مقابلش گذاشت. نگاهش را از استاد دزدید تا استاد اشکهای حلقه زده در چشمانش را نبیند. با صدایی لرزان گفت: «حضرت استاد! نامهای از پدر، دیروز به دستم رسید. نامه را نزد شما آوردم تا کسب تکلیف کنم».
پرده ششم
استاد، نامه را خواند. بعد نیم نگاهی به محمدتقی انداخت و پرسید: «مرجع تقلیدت کیست؟» محمد تقی در جواب استادش میگوید: «آیتالله اصفهانی».
- نزد ایشان برو و از وی کسب تکلیف کن.
پرده هفتم
با ادب و تواضع همیشگی اجازه خواست و وارد شد. آیتالله اصفهانی(ره) پشت میز تحریرش نشسته بود. نگاهی به طلبه جوان انداخت که ایمانش او را در این ساعت به اینجا کشانده. با لبخندی تعارفش کرد و جریان را جویا شد. محمد تقی ماجرا را برایش تعریف و بعد هم کسب تکلیف کرد.
آیتالله اصفهانی(ره) فرمود: «باید به حرف پدر گوش دهی. چارهای نیست، اطاعت از پدر واجب است».
از آن روز محمدتقی به خاطر امر پدر، تمام مستحباتی را که از سوی پدر منع شده بود، ترک کرد و تنها به انجام واجبات پرداخت و این رویه را تا آخر عمر پدر همچنان ادامه داد.
پرده هشتم
محمدتقی بهجت قبل از 18 سالگی به درجه اجتهاد رسید. حالا صدایش میزدند، آیت الله العظمی بهجت(ره)؛ اما هنوز هم مقید بود به مستحباتی که پدر منع کرده عمل نکند.
تلنگر
خیلی از ماها در تعریف عرفان و راههای رسیدن به معرفت ناب، آسمان ریسمانهای عجیب و غریبی به هم میبافیم و گمانهای نامأنوسی را که خود داریم، به عرفان نسبت میدهیم. شاید بد نباشد نگاهی به زندگی بزرگان و سیره عرفانی کسانی مانند آیت الله بهجت(ره)، امام راحل(ره) و عرفای نابی که قدم صدق در راه راستین معرفت نهادهاند، بیاندازیم تا ببینیم چقدر تعریف ما از عرفان با واقعیت تمایز دارد.
برخلاف باور ما هم تعریف این بزرگواران از معرفت و معنویّت بسیار ساده و قابل فهم همگان است، و هم مسیر رسیدن به آن قابل دسترسی. این فراز ساده از زندگی آیت الله بهجت(ره) نیز تا حدی گویای این حقیقت است که رسیدن به معرفت ناب تنها در گروی ریاضتهای سخت و پیچیده نیست و اگر مسیر انحصاری برای رسیدن به حقیقت باشد که هست، همان مسیر شریعت است و نه مسیر دیگری.
گرچه ادبیات صوفیانه در طول تاریخ بر فضای عرفانی سایه افکنده و فضای معنویت و عرفان آغشته به غبار تصوف است، اما سیره و گفتمان عارفان راستین، چراغ راهی است که با آن میتوان از انحراف در مسیر سلوک دوری جست و به راحتی راه را از بیراهه بازیافت.
پای درس بهجت عارفان
اگر سلاطین میدانستند که انسان ممکن است در حال عبادت چه لذتهای ببرد هیچ گاه دنبال این مسائل مادی نمیرفتند. معیار اصلی نماز است. این نماز، بالاترین ذکر است. شیرینترین ذکر است برترین چیز است. قرب مراتبی دارد و بالاترین آن لقاء است و هر مرتبه از مراتب قرب را مقریی است که بالاتر از آنها نماز است.
ترک معصیت در اعتقادات و عملیات و نماز اول وقت است کافی و وافی است. برای وصول به مقامات عالیه.
. پژوهشگر مؤسسه بهداشت معنوی
. با واسطه از عباس قوچانی.
علی قهرمانی ـ دوماهنامه امان شماره 47