در گفتگو با دکتر حسن عباسی
اشاره
باور عمومی مردم در طول انقلاب اسلامی و پس از آن، باور به وجود یک ارتباط ماهوی میان انقلاب اسلامی و مهدویت بود و همچنان هست؛ اما علیرغم تلاشهای مستمر اندیشهورزان متعهد، وجه نظری این باور نیازمند کنکاش بیشتری است. انقلاب اسلامی یک پدیده اجتماعی است که جوهره آن را اسلام و تشیع تشکیل میدهد. اینکه چگونه دکترین مهدوی در متن باورهای شیعی، یکی از ارکان انقلاب اسلامی را رقم زد، پرسشی است که نشریه امان با دکتر حسن عباسی رئیس مرکز بررسیهای دکترینال در میان گذاشته است تا با همدیگر، پاسخ آن را از پنجره تفکر استراتژیک، نظارهگر باشیم.
هنگامی که از انقلاب اسلامی سخن میگوییم، از یک تحول اجتماعی با بنمایه دینی حرف میزنیم؛ چگونه اسلام، بنمایه و جوهره انقلاب ایران در سال 1357 شد؟
بسم الله الرحمن الرحیم. در سال 1357 سه گروه مدرنیست در صحنه حضور داشتند: مارکسیستها که در ایران به جریان چپ مشهور بودند، لیبرالیستها که جریان راست را شامل میشدند و ناسیونالیستها که به ملیگرا معروف بودند و برخی از آنها هر چند که گرایشهای چپ هم داشتند، اما غلبه با وجه لیبرالی آنها بود. حزب توده و چریکهای فدایی در جناح چپ، نهضت آزادی در جناح راست و جبهه ملی در جناح ناسیونالیستها، نماد این سه گروه بودند. علی رغم این حضور دیرپا و گسترده گروههای مدرنیست در صحنه، عموم مردم روی کرد دین مداری را در تحول اجتماعی ایران برگزیدند. این گزینش مردم ایران، بر خلاف عرف رایج آن عصر در میان کشورها بود. کشورهایی که در قرن بیستم میلادی به تحول عمیق اجتماعی و انقلاب سیاسی میپرداختند یا به ایدئولوژی مارکسیسم چنگ میزند، یا لیبرالیسم و ناسیونالیسم را مبنای عمل خود قرار میدادند. مردم ایران، هر چند از عصر مشروطه به این سو، ایدئولوژیهای مدرن چپ و راست را از زبان شبه روشنفکران ایرانی شنیده بود، اما در نهایت، باور عمومی خود، یعنی اسلام را مبنا قرار داد و انقلاب را بر اساس اسلام رقم زد.
اسلام برای مردم ایران، دو منبع دارد: قرآن به عنوان الگوی نظری و عترت به عنوان الگوی عملی. قرآن کریم به عنوان منبع وحیانی نظری، دربردارنده دکترینهای اساسی است که این دکترینها، مبانی نظری انقلاب اسلامی قرآن بنیان را شکل داده اند. دکترین «إِنَّ اللَّهَ لا یغَیرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یغَیرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ؛ خدا حال قومى را تغییر نمىدهد تا آنان حال خود را تغییر دهند»(رعد/11) نمونه این دکترینهای قرآنی است. مبتنی بر این آیه تا قومی در نفس خود تغییر ایجاد نکنند، خدا در آن قوم تغییری ایجاد نمیکند.
این دکترین، موجب بطلان تلقی مارکس، بانی ایدئولوژی مارکسیسم است. شاید این سخن مارکس که «دین افیون تودههاست»، در مورد مسیحیت تحریف شده در اروپا صدق میکرد، زیرا مسیحیت، توان برانگیختگی اجتماعی و پویایی زمانی در اصلاح جامعه را ندارد؛ اما دکترینهای قرآنی عمدتاً در بردارنده اصول «شدن» و «صیرورت» فردی و اجتماعی است. لذا وقتی یک دین، تحقق تغییر در هر قوم را منوط به تحقق تغییر در نفس تک تک مردم آن قوم میکند، این دین پویایی حیات و زندگی اجتماعی را رقم میزند و تریاک و خلسهآور تودهها نیست. از این رو، اسلام مبتنی بر دکترینهای قرآن، توانست مبنای انقلاب اسلامی واقع شود.
منبع دوم که نام بردید یعنی عترت، به عنوان الگوی عملی انقلاب اسلامی، چگونه در سال 1357 مبنای این تحول عظیم و بی نظیر اجتماعی شد؟
نقش منبع دوم، یعنی عترت، در انقلاب اسلامی ایران، اگر از نقش منبع نخست، یعنی قرآن عظیم بیشتر نباشد، کمتر از آن نیست. قرآن و عترت قابل تفکیک نیستند و فهم قرآن بدون عترت و بالعکس، فهم کاملی از اسلام نیست. مطلوب آن است که یک مسلمان فهم کاملی از قرآن و فهم کاملی از اسلام داشته باشد. جمع این دو موجب فهم جامع از اسلام میگردد، از این رو مردم، اسلام را به قرآنهای ناطق یعنی 14 معصوم علیه السلام میشناسند.
همانگونه که قرآن به عنوان یک منبع نظری در تحول اجتماعی، از طریق دکترینهای خود مؤثر است، عترت نیز از حیث دکترینهای خود که ترجمان قرآن کریم است، به عنوان الگوی عملی، الهام بخش تحولات اجتماعی هستند. این دکترینها توسط شیعیان سرلوحه رفتار فردی و اجتماعی واقع میشوند. برای نمونه، میتوان به دکترینهای امام حسین علیه السلام پرداخت که در وقوع انقلاب و سپس در دفاع مقدس، مبنای عمل انقلابیون و رزمندگان اسلام بود.
لذا در یک جمله پاسخ پرسش شما این است که اسلام از طریق دکترینهای متقن دو منبع کامل یعنی قرآن و عترت، مبنای وقوع انقلاب 1357 گردید و مردم ایران دکترینهای اسلام را به دکترینهای مارکسیسم، لیبرالیسم و ناسیونالیسم در تحول سیاسی- اجتماعی خود ترجیح دادند.
یکی از چهارده معصوم علیه السلام وجود مقدس حضرت مهدی (عج) است که منشأ باور مهدویت در شیعیان هستند. نسبت انقلاب اسلامی با مهدویت چیست؟
باور مهدویت، باور انتظار است؛ باور این نکته که انسان کاملی ظهور میکند و بشریت را نجات میدهد. زمان این ظهور مشخص نیست، اما وقوع آن قطعی است. نسبت به این وقوع قطعی ظهور، دو تلقی در میان شیعیان وجود دارد. تلقی نخست از آن شیعیانی است که می گویند باید منتظر ماند تا حضرت حجت (عج) ظهور بفرمایند و بشر را نجات دهند، از دیدگاه این گروه، حتی نباید در عصر غیبت حضرت حجت (عج)، تلاش سیاسی نمود و حکومت مبتنی بر دین تشکیل داد. این انتظار ظهور، انتظار منفعل است.
در مقابل این گروه، تلقی گروه دوم قرار دارد. گروه دوم شیعیان معتقدند که برای ظهور حضرت مهدی (عج) باید زمینهسازی نمود. این زمینهسازی، فعالیتهای متعددی از جمله تشکیل حکومت به نیابت از حضرت مهدی (عج) را نیز در بر می گیرد. تلقی این گروه دوم شیعیان، نسبت به مهدویت، موجب پیدایش مفهوم «انتظار فعال» شده است.
در تلقی گروه نخست، همه باید بمانند تا حضرت حجت (عج) به سمت آنان بیایند و آنان را نجات دهند، اما در تلقی گروه دوم، همه باید در نظر و عمل، به سمت حضرت مهدی (عج) بروند تا لایق «فرج» بشوند. در این تلقی، «انتظار فرج و انتظار ظهور»، از «انتظار آمدن» جدا میشود. در واقع فرج و ظهور حضرت مهدی (عج) در صورتی تسهیل میشود که شیعیان بخواهند و خود را برای آن لایق کنند. این خواستن، عامل تحرک شیعیان و پویایی جامعه شیعی شده و آنها را به سمت الگوها و انگارههای فردی و اجتماعی مورد نظر حضرت مهدی (عج) سوق میدهد. وقتی شیعیان به آن الگوها و انگارهها نزدیک شدند و از حیث فردی و اجتماعی، «ادب» مهدوی یافتند، حتی میتوانند حکومت دینی تشکیل داده و در نظر، زمینه را برای ظهور حضرت مهدی (عج) فراهم سازند. این انتظار، به انتظار فعال معروف است که در برابر انتظار منفعل قرار دارد.
مؤلفه اصلی تمایز انتظار فعال از انتظار منفعل در مهدویت شیعی در چیست؟
تمایز انتظار فعال از انتظار منفعل در تأدیب و تربیت فردی و اجتماعی، برای تغییر و تحول است. در انتظار منفعل، فرد منتظر هیچ کاری انجام نمیدهد و صرفاً با دعاکردن، منتظر ظهور است. این بیعملی، موجب رخوت و سستی شده و هیچ تحرک فردی و اجتماعی را در پی ندارد؛ اما انتظار فعال موجب تربیت فرد و جامعه منتظر میشود و آنها را به حرکت در میآورد.
شیعه منتظر منفعل، همچون قطعه آهن خامی است که در گوشه انبار، در تاریکی قرار دارد. پس از چند قرن، در نهایت می پوسد. او لایق هیچ خدمت و کاری نشده است. اما شیعه منتظر فعال، هم چون قطعه آهن خامی است که تربیت مهدوی میشود، یعنی تحرک و پویایی اجتماعی دارد: گرمی روزگار را میچشد و میسوزد، سردی روزگار را لمس میکند و پتک حوادث روزگار بر سر و روی او فرود میآید و او را آبدیده میکند. او به فولاد تبدیل میشود و لیاقت عملی و کارکردگرایانه مییابد. قطعاً شیعه منتظر منفعل به درد ماقبل و مابعد ظهور حضرت مهدی (عج) نمیخورد، زیرا رفتار او مغایر قرآن مجید است.
این تفسیر از انتظار فعال، چگونه در انقلاب اسلامی قابل ردیابی است؟
در فضای ایدئولوژیک دهههای 50-1340 که سیطره فلسفه تاریخ هگل بر محافل روشنفکری مشهود بود، حکمت تاریخ شیعه، هژمونی فلسفه تاریخ هگل را به چالش کشید. در حکمت تاریخ در تلقی شیعی، تاریخ یک ابتدا و یک انتها دارد. تاریخ با نخستین نبی، یعنی آدم علیه السلام آغاز میشود و با ختم نبوت توسط خاتمالانبیاء حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله بخش نخست تاریخ ختم میشود به این بخش با عنوان کلی «بخش نبوت».
بخش دوم تاریخ در تلقی شیعه، دوره امامت است که بلافاصله پس از نبوت آغاز میشود. هرچند که برخی از انبیا، سوای از مقام نبوت، مقام امامت نیز داشتند، اما عصر امامت معصومینی که نبی نیستند، پس از ختم نبوت آغاز شد. این دوره، با اعلام ولایت و امامت علی علیه السلام در روز غدیر، توسط حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله آغاز گردید و تا انتها ادامه دارد. از این رو، حکمت تاریخ، شیعه که ابتدا و انتهای مشخص دارد، از دو قطعه اصلی تشکیل شده است: بخش نبوت، از آدم علیه السلام تا خاتم صلی الله علیه و آله و بخش امامت، از علی علیه السلام تا مهدی (عج).
سیر حرکت انبیا علیه السلام و سپس سیر حرکت ائمه علیه السلام، یک پیوستگی دارد که جوهر این پیوستگی، مفهوم «عهد» است. این که جوهر حکمت تاریخ از این حیث «عهد» نامیده میشود، ناظر به این پیوستگی و اندراج است.
بخش دوم تاریخ، یعنی عصر امامت، با امامت دوازده امام معصوم علیه السلام استمرار داشته و در زمان امام عصر (عج) ابتدا غیبت صغرا و سپس غیبت کبرا وقوع یافته است. در دوره غیبت، چهار نفر به عنوان نایب خاص حضرت مهدی (عج) معرفی شدند. پس از این نواب خاص، ارتباط شیعه با عالیترین مراجع علمی هر عصر برقرار شد. این افراد، زعامت شیعه را در ذیل امامت شیعه عهده دار شدند. در واقع حرکت انبیا علیه السلام به حرکت ائمه علیه السلام انجامید و حرکت ائمه علیه السلام در عصر غیبت، حرکت زعما را در متن خود پروراند. ابن قولویه، ابن بابویه، شیخ مفید، شیخ طوسی، طبرسی، علامه حلی، علامه مجلسی، میرزای شیرازی، وحید بهبهانی، محقق کرکی، شیخ بهایی، میرداماد و شیخ انصاری، برخی از این زعماس 60 نفره تا زمان امام خمینی (ره) هستند. جغرافیای نهضت زعما، از جنوب لبنان و حلب در سوریه تا حله و نجف و سامرا در عراق و اصفهان و کاشان و قم در ایران گسترش داشته است. مرحوم شیخ عبدالکریم حائری فعالیت را از نجف به قم منتقل میکند و به احیای حوزه علمیه قم می پردازد سپس مرحوم آیت الله بروجردی با فعالیت علمی- فرهنگی، این روند را تقویت نمود و در نهایت امام خمینی (ره)، انقلاب سیاسی را از قم آغاز کرد و در سال 1357، اراده الهی در پیروزی انقلاب رقم خورد.
هر یک از این 60 نفر زعیم شیعه در هر دورهای، مدیریت اجتماعی و هدایت معنوی جامعه شیعی را عهدهدار بودهاند. اینان با نوآوریهای علمی- فرهنگی و سیاسی، اجتهاد خود را بروز دادهاند. حرکت همه این افراد، در درون یک مفهوم کلی قابل مطالعه و ارزیابی است: مفهوم «نهضت انتظار». در واقع رفتار اجتماعی این زعما، با یک مفهوم مشترک قابل ارزیابی است و آن مفهوم، «انتظار فعال» است.
نهضت انتظار، استمرار نهضت انبیاء علیه السلام و ائمه علیه السلام است. زعما، کسانی بودند که با باور به مهدویت، انتظار فعال را رقم زدند. انقلاب برخی از آنان، انقلاب علمی بود، انقلاب برخی دیگر، انقلاب فرهنگی، برخی مخفی و برخی آشکار و در نهایت انقلاب سیاسی امام خمینی (ره)، تلاشهای آن زعما را به بار نشاند. انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (ره)، سوای از عقبه نهضت انبیا علیه السلام و نهضت ائمه علیه السلام، از پیشینه نهضت زعما که نهضت انتظار است، بهره برد.
دکترین انتظار فعال، جوهر عمل این افراد بوده است. حاصل انتظار فعال، در نهضت انتظار، وقوع انقلاب اسلامی در ایران و نضجگیری مقاوت اسلامی در لبنان در قالب حزبالله بوده است و از این پس نیز هر حرکت شیعی مؤثر، یقیناً از مجرای انتظار فعال در بستر نهضت انتظار رقم خواهد خورد. لذا در یک جمله میتوان گفت که اساساً، انقلاب اسلامی محصول نهضت انتظار و نهضت انتظار، حاصل انتظار فعال بوده و هست.
نکته مکمل این که در جامعه شناسی تحول، پنج مفهوم چشمه، موج، جنبش، جریان و نهضت به ترتیب، در نسبت با یکدیگر تعریف می شوند. چشمه اجتماعی، موج اجتماعی، جنبش اجتماعی، جریان اجتماعی و نهضت اجتماعی، استمرار هم هستند. نهضت انتظار، نهضتی است که از هزاران چشمه، صدها موج و جنبش و دهها جریان تشکیل شده است. انقلاب اسلامی ایران، یکی از جریانهای نهضت انتظار بوده است. در آینده نیز چشمهها، موجها، جنبشها و جریانهای بسیاری باید مبتنی بر انتظار فعال در قالب نهضت انتظار شکل بگیرد تا ظهور را زمینهسازی کند. از این روست که درک انقلاب اسلامی، منهای فهم نهضت انتظار و انتظار فعال، امکان پذیر نیست.
انتظار فعال چگونه محقق می شود و استمرار می یابد؟
انتظار فعال در نسبت با زعما و رهبران دینی تعریف میشود. وقتی سخن از نهضت به میان می آید، جریانهای موجود در نهضت اجتماعی از رهبر و ولی برخوردارند. سلسله زعما در نهضت انتظار، سلسله ولایت در هر یک از جریانهای علمی- فرهنگی، سیاسی درون نهضت هستند. سلسله زعما در عصر غیبت، سلسله ولایت فقیه است. انتظار فعال در متن نهضت انتظار توسط ولی فقیه هر دوره محقق شده و استمرار مییابد.
در واقع نسبت ولایت فقیه و حکومت مهدوی از این مصدر تعریف میشود؟
بله! اما نسبت ولایت فقیه و مهدویت و ولایت فقیه و حکومت مهدوی، محصور و محدود به تحقق انتظار فعال نمیشود. ولایت فقیه و حکومت ولی فقیه، بسترساز ظهور و زمینه ساز حکومت مهدوی است. سیر نهضت انتظار که سیر زعامت شیعه در عصر غیبت است، در نهایت، در قالب انتظار فعال، به ظهور و سپس به حکومت مهدی موعود (عج) و در نهایت به تحقق جامعه مهدوی منتج میشود، ان شاء الله.
انقلاب اسلامی ایران در حرکت به سوی ظهور و تحقق حکومت جهانی مهدی موعود (عج) چه استراتژیهایی را مدنظر دارد؟
مراحل ظهور، تحقق حکومت جهانی مهدی موعود (عج) و تشکیل جامعه مهدوی، مراحلی است که نیاز به اقدامات گستردهای دارد. ابتدا تبیین الگوی نظری، از جامعه آرمانی. استراتژی انقلاب اسلامی در این مرحله، تحت عنوان تبیین «الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت» مطرح شده است. ارائه الگوی عملی و الهامبخش از جامعه آرمانی، استراتژی دوم انقلاب اسلامی است. برای این استراتژی پنج گام معرفی شده است:
گام نخست: وقوع انقلاب اسلامی. گام دوم: تشکیل نظام اسلامی. گام سوم: تشکیل دولت اسلامی. گام چهارم: تشکیل جامعه و کشور اسلامی؛ و گام پنجم تشکیل امت اسلامی و تمدن جهانی اسلام. ارائه این دو الگو از یکدیگر جدا نیست. الگوی نظری و سپس الگوی عملی از جامعهی آرمانی مهدوی، استراتژی اساسی جمهوری اسلامی در این مقطع است.
استراتژی سوم، همزمان با تبیین الگوی نظری و الگوی عملی جامعه آرمانی، تبیین گزارههای طراز است:
انسان طراز- معلم طراز- زن طراز- مرد طراز- قاضی طراز- هنرمند طراز- مدیر طراز- وزیر طراز- پلیس طراز- و سایر موارد، در کنار سیاست طراز- اقتصاد طراز- تربیت طراز- علم طراز- هنر طراز- صنعت طراز- معماری طراز- و گزارههایی از این قبیل.
استراتژی چهارم، تحقق «ادب مهدوی» و انتظار فعال در همه سطوح و نسلهاست.
البته این چهار استراتژی با موانع گوناگونی روبرو هستند. موانعی مانند تحجر- تبلیغ انتظار منفعل- القای یأس- ضرورت ذوب در نظام سلطه بینالملل- پذیرش مدلهای نظری و عملی لیبرالیسم- حرکت گسترده تبلیغی، سیاسی و نظامی اتحاد منطقهای صهیونیسم و وهابیسم- پیوند صهیونیسم یهودی با صهیونیسم مسیحی (آونجلیستها) و صهیونیستهای مسلمان (بهائیت و وهابیت)- و مواردی دیگر. طبیعتاً پیشرفتهای علمی- فرهنگی- سیاسی- اقتصادی و اجتماعی جمهوری اسلامی، عامل کلیدی خنثی کننده این موانع است. بصیرت عمومی نیز مقوم این روند در خنثی کردن موانع پیشروی نهضت انتظار است.
افق پیشرو را چگونه میبینید؟
قرن بیست و یکم میلادی، قرن نابودی محیط زیست نامیده شده است. منابع به سرعت در حال کاهش است. نیاز به انرژی روز به روز بیشتر میشود، اما منابع آن تقلیل مییابد. فساد عمومی در محیط زیست و در جوامع بشری شیوع یافته است. در واقع « ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَیدِی النَّاسِ»(روم/41) اکنون به چشم میآید. از سوی دیگر مدلهای مدرن اداره جهان مانند مارکسیسم و لیبرالیسم، ناکارآمدی خود را نشان دادهاند. بشر منتظر ارائه الگوهای بدیع جایگزین است. در سالهای اخیر، هر بار که با هیئتهای علمی و اندیشمندان کشورهای گوناگون شرقی و غربی و آفریقایی و آسیایی مواجه شدهایم، یکی از پرسشهای آنها این بوده است که پس انقلاب اسلامی، چه موقع الگوی نظری خود را برای اداره کشورها در برابر مدل لیبرالیسم ارائه میکند؟ آنان مباحث عمومی جنبش نرمافزاری را شنیدهاند و معتقدند که در دهههای آتی، جمهوری اسلامی باید نرمافزار اداره جوامع را به عنوان جایگزین نرمافزار سوسیالیسم یا کاپیتالیسم و لیبرالیسم ارائه نماید. لذا نخبگان جهان پرسش «چه باید کرد؟» را اینسو و آنسو، مدام تکرار میکنند. لذا محیط سختافزاری و نرمافزاری آینده، با ابهام جدی روبروست و فرصت طلایی خداباوران برای تحقق وعده الهی در شکلگیری حکومت صالحان بر زمین، به مرور فرا میرسد. از اینرو به آینده بسیار میتوان خوشبین بود که: « َلَیسَ الصُّبْحُ بِقَریبٍ؛ آیا صبح نزدیک نیست؟».
محمد رضا شایان ـ دوماهنامه امان شماره 46