به نظر میرسد که شکلگیری تمدن اسلامی در فرهنگ اسلامی به این صورت نبوده است که حضرت محمد صلی الله علیه و آله صنفهای متفاوت فرهنگی را جمع کند و برای هر گروه، جلسهای جداگانه بگذارد و توصیههای خاصی متناسب با شغلشان ارائه دهد، به طور مثال بگوید که روزهای دوشنبه اهل هنر بیایند تا با آنها سخن گفته شود و یا اینکه روزهای سه شنبه صنعتگران بیایند و ... . البته وجود اصحاب سر و طرح سخنان گرانبهای حکمی برای عدهای مخصوص در نزد پیشوایان دینی دلیل دیگری داشته است و آن این است که این دسته از سخنان برای توده مردم مناسب نبوده است و باید به افراد خاص گفته میشد، به همین جهت تا به امروز عرفان راهکاری خاص برای عدهای ویژه است و از عمومی شدن آن پرهیز میگردد؛ اما در دیگر عرصههای زندگی روش و شیوه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله این چنین بوده است که ایشان در قدم نخست تلاش نمود تا با تکیه بر معارف و مبانی اسلامی، تحولی در انسانشناسی، معرفتشناسی، هستیشناسی و ارزش شناسی مسلمانان به وجود آورد و نخستین کاری را که پیامبر در شکلدهی تمدن اسلامی به آن همت گمارد، این است که تلاش نمود تا اندیشه، رفتار و احساس مسلمانان را تغییر دهد، به طوری که با این تحول، فرهنگ اسلامی بدون نظارت شخص پیامبر اسلام به سمت فرم و اسلوب خاصی رفت که به شکلگیری فرهنگ خاصی انجامید که گاه از آن به تمدن اسلامی تعبیر میگردد.
تعالیم اسلامی، جهت دهنده عناصر فرهنگی در مسلمانان
در واقع تعالیم اسلامی موجب جهتگیری و سمت و سویی شد که مسلمانان و یا به تعبیر عالمان دینی، متشرعه، هنر خاصی را برگزیدند، معماری خاصی را شکل دادند، در مناسبات و اقتصاد به سوی رفتار، خرید و فروش و تجارت خاصی حرکت کردند و در کلیه عناصر فرهنگ، جهتگیری ویژهای پیدا نمودند که این امر با سنجش تمدن اسلامی با تمدن مسیحی و یا تمدن سکولار خود را بازمینمایاند. به طور مثال مسلمانان در پاکی و نجاست، غذاهای حلال و حرام، تجارت درست و غلط و به تعبیر دیگر در معاملات و اقتصاد، جهتگیری خاصی دارند و بازار اسلامی با بازار غیر اسلامی متفاوت است و یا اینکه هیچ گاه مسلمانان در هنر، به سمت هنر تصویری، شمایلنگاری و برهنهنگاری نرفتند ولی به سمت هنرهای تزئینی گرایش داشتند، زیرا با مبانی دینی آنان سازگار بود و یا در هنرهای تجسمی، نمایشی، ادبی و موسیقایی، به سمت هنر ادبی گرایش بیشتری یافتند و دیگر هنرها را به اندازهای که با موازین شرع ناسازگار نبود، قبول نمودند، به همین جهت حتی بعضی از هنرهای تجسمی همچون نقاشی و نگارگری در ذیل هنر ادبی یا کتابآرایی شکل گرفت.
در واقع مسلمانان با پالوده شدن از اندیشههای پیش از اسلام و آراسته شدن به تعالیم اسلامی، خود میتوانستند با تکیه بر علایق دینی، تکیهگاههای اسلامی و اندیشههای نبوی، هنر اسلامی را بدون آنکه پیامبر اسلام در زمان شکلدهی آنان حضور داشته باشد، شکل دهند. همان طور که در بسیاری از مسائل فقهی، نیز چنین است و فقها با تکیه بر عمومات و سخنان پیشوایان دینی، به شکلدهی فرهنگ اسلامی در طول تاریخ همت گماشتند. در واقع نه عمر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و نه وسعت مسائل انسانی و تمدنی متأخر از زمان پیامبر این امکان را به وجود میآورد تا پیامبر اسلام مستقیماً خود در این مسائل نظر دهند. به طوری که پیامبر جادهای را صاف نمودند تا اندیشمندان دینی و توده مردم، خود با تکیه بر عمومات و مبانی دینی، در عرصههای متفاوت اظهار نظر کنند. به همین جهت عالمان دینی در طول تاریخ اسلامی، به ویژه در فرهنگ شیعی، که معتقد به مقوله اجتهاد و استخراج آراء دینی در عرصههای متفاوت است، توانستند، نگرش اسلامی را تبیین کنند.
سبک زندگی، محصول عمل به تکالیف دینی
سبک زندگی، مساوی با مفهوم آداب دینی نیست، بلکه سبک زندگی در جوامع مسلمان بر اثر عمل به آداب، اخلاق و اعتقادات دینی به دست میآید و در نتیجه عمل به تعالیم دینی حاصل میشود. در واقع در سبک زندگی دینی میخواهیم بدانیم که آحاد و طبقات متفاوت اجتماعی در یک جامعه مسلمان از جمله کارگران، مهندسان، پزشکان و دیگر صنوف مسلمان در موقعیتهای متفاوت از جمله کار، تفریح، لباس، غذا، مناسبات و روابط اجتماعی و خانوادگی و امثال آنها، چگونه عمل میکنند. بدیهی است که سبک زندگی مسلمان بر اثر اعتنا و توجه به دین شکل میگیرد. امروزه اگر سبک زندگی مطرح میشود و گاه دیده میشود که مرز سبک زندگی ما با سبک زندگی غربی مشخص نیست، به این جهت است که به سنت دینی به خوبی عمل نمیشود و آنگاه که محور امور زندگی بر اساس دین و اعمال دینی نباشد، قطعاً سبک زندگی هم شکل دینی به خود نخواهد نگرفت.
به طور مثال اعمال عبادی همچون نمازهای پنجگانه در روز، وضعیت رفتارهای انسان را در موقعیتهای روزانه مشخص میکند و یا روزه و حج در دو ماه از سال، بخشی از کنش و رفتار آنان را جهت میبخشد و یا شعائر دینی همچون محرم، ایام شهادت، ایام تولد و مناسبتهای دینی، بخشی از الگوی رفتاری شیعیان را تعیین میکند و بر سبک زندگی آنان تأثیر میگذارد، به طور مثال در سبک زندگی اسلامی، در ایام شهادت ازدواج صورت نمیپذیرد و یا در ایام ولادت پیشوایان دینی، جشن و سرور و ازدواج صورت میگیرد و مسلمانان رفتار خود را با این مناسبت ها جهت میبخشند.
اندیشمندان و وظیفه تبیین الگوهای زندگی
از جمله وظایف متفکران و اندیشمندان دینی در جامعه دینی به ویژه در عصر جدید طرح و تبیین نظری الگوهای زندگی است، به این معنا که باید در باره چگونگی تربیت کودکان و نوجوانان، شیوه شهرسازی و معماری، مناسبات خانوادگی، اجتماعی و سازمانی، خصوصیات فردی و جمعی و دیگر ساحتهای زندگی بیندیشند و الگوهای درست زندگی را که مبتنی بر تعالیم و آموزههای اسلامی است، برای جامعه طرح نمایند.
ایران اسلامی و فرصت استثنایی اجرای سبک زندگی دینی
از طرف دیگر علاوه بر طرح تئوریک و نظری از جانب اندیشمندان و عالمان دینی، نیازمند آن هستیم که نهادها و سازمانهایی متولی باشند تا به اجرای طرحها و الگوهای نظری زندگی بپردازند که این بخش از فعالیتها تنها در جوامعی قابلیت اجرای کامل دارد که برخوردار از حکومت دینی باشند و حاکمان دغدغههای دینی خاص داشته باشند. به طوری که در جوامع امروز که بسیاری از حاکمان کشورهای اسلامی، سکولار هستند و چه در مقام نظر و یا در مقام عمل عرصه دین و اخلاق را از عرصه سیاست و حکومت جدا میدانند؛ طبعاً کشوری همچون ایران که بر خلاف این تفکر میاندیشد، از فرصتی استثنائی و منحصر به فرد برخوردار است، زیرا شاید کمتر کشوری همچون ایران باشد که حاکمان و آنان که در عرصه عملیاتی کردن تئوریها هستند، ارتباط تنگاتنگی با متفکران و اندیشمندان داشته و دست نیاز به سوی آنان دراز کنند تا به طرح مدلها و الگوهای نظری بپردازند؛ از این رو میتوان گفت که ایران فرصت و شرایط خوبی را دارد تا بتواند در آن به تربیت نسلهایی از انسان ببردازد که در آینده میتوانند با الگو و سبک زندگی دینی به حیات خود ادامه دهند. همانطور که امروزه در بعضی از کشورهای توسعه یافته دیده میشود که فرزندان پس از تولد در محیطهایی که برای آنان آماده شده است و نحوه زیست مشخصی را برایشان تعیین میکنند، تربیت مییابند و بسیاری از گرایشها، علایق، هنجارها و ارزشهای خود را ناخودآگاه از الگوهایی اقتباس میکنند که دیگران برای آنان تهیه کردهاند. در جامعه شیعی ایران میتوان توقع داشت که متفکران به طرح سبک زندگی شیعی در عرصههای متفاوت فرهنگ بپردازند، به طوری که پس از بیست سال میتوان تصور نمود که فرزندان این جامعه و نسل آینده که نیمی از جمعیت دو دهه بعد را تشکیل می دهند، بر اساس آن الگو تربیت شوند.
مهدویت، تبیینگر فکر و اندیشه شیعی
امروزه در عصر غیبت امام مهدی (عج) باید به دنبال الگویی از سبک زندگی شیعی بود که مبتنی بر باور داشت به مسأله انتظار و بازگشت امام باشد. شیعه در عصر غیبت با یکی از جدیترین مفاهیم حیات طولانی تاریخ امامت یعنی مهدویت و غیبت گره خورده است و دو مفهوم مهدویت و غیبت، با مفهوم سوم یعنی انتظار، ارتباط تنگاتنگ دارد، به گونهای که این سه مفهوم سبک فکر و زندگی شیعه را تبیین نموده است. اعتقاد به حقانیت و مشروعیت امام مهدی (عج) و انتظار بر شکل گیری جامعه توحیدی که مبتنی بر حاکمیت ایشان است، تنها عامل مشروعیت بخشی به کلیه جریانهای فکری و اجتماعی در عصر غیبت است و این امر اولین اصل و مبنای فکری شیعه در ارائه سبک زندگی شیعی است. بنا براین با استخراج عناصر اصلی ایده مهدویت و پرورش الگوهایی مبتنی بر این فکر میتوان نحوه زیست شیعیان را تعیین نمود و نسلی را پرورش داد که اعتقاد به امامت و مهدویت از مولفههای اساسی فکر او است و نه تنها در شعائر و مناسبات بلکه در اهداف و آرمانهای خود به سوی امام معصوم توجه و گرایش دارد و جهت زندگی خویش را به سمت انسان کامل معطوف میسازد.
دکتر سید رضی موسوی گیلانی ـ دوماهنامه امان شماره 45