دعایی که امام عصر(عج) مینماید، دعا به شناخت خط قرمزها و حریمها و حرامهاست؛ کجا باید وارد شد و کجا نباید وارد شد. چه باید گفت و چه نباید گفت.
فهم این حریمها و حرمتها و مرزها یک مسأله ضروری و حیاتی است و لذا امام آن را به عنوان یک دعا و یک رزق معنوی از خدا میخواهند و به ما میآموزند.
درباره علم، دوگونه عرفان و شناخت حرمت، معنا مییابد. یکی علم ضروری و هم شناخت مرزها و حدودها و حریمهاست و این، در هر حوزه و هر مسیری معنا دارد.
دیگر، شناخت حریم و مرزهای خود علم است، چه حوزههایی، حوزه ممنوع ورود علم است و علم نباید به آن وارد گردد. منظورمان طرح این مطلب نیست که علم انسانی در چه جایگاهی راه ورود ندارد و نه این که ره بسته باشد که رهرو را توان رفتن نیست. چون علم انسانی مخلوق و ممکن الوجود است و در ذات خدای واجب الوجود آن را راهی نیست و پای رفتن ندارد. چنانکه جبرئیل نیز در مقامی پای رفتن و همراهی با انسان نداشتند، در جا زدند و لذا فروتنانه سر به سجده سائیدند. سجده بر خدا و به امر او به ولیّ خدا سجده کردند. خدا و ولیّ خدا را مطیع شدند و خاضع و خاشع.
سخن از حوزه ممنوعه علم که گفته میشود، منظور این نیست؛ بلکه علومی است که به دلیل محدود بودن عمر آدمی و لزوم حل مسائل بسیار ضروری دنیوی و اُخروی خود، مادی و معنوی خود، ورود به آنها حاشیهای است که انسان را از رفتن باز میدارد و از دانستن امور مفید، وا مینهد؛ حتی آنجا که هرچه بپرسی پاسخش موجود است. آنجا که علم به راه آسمان و زمین یکسان، بلکه علم به آسمان پر رنگتر است؛ آنجا که ولیّ خدا بالاتر از عیسای پیامبر که خبر از خوردنیها و ذخیرهها به اذن خدا خبر از داشتهها و نداشتهها، خوردنیهای معنوی و ذخیرهها به اذن خدا میداد،[2] ولیِّ خدا، امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) به اذن خدا خبر از داشتهها و نداشتهها، خوردنیهای معنوی، استعدادهای معنوی و ذخیرهها برای امروز و فردای خود و نسلهای آینده میدهد.
در آنجا نیز علم، حد و حریم دارد. قرار نیست در هر حوزهای پرسش کنیم و اگر هم پرسش شود با این که امام از آن با خبر است و یقیناً سؤال از آن چیزی مانند کنه وجود خدا نیست که انسان مخلوق و ممکن الوجود را اصلاً راهی به آن نباشد اما ولیّ خدا، سؤال را پاسخ نمیدهد. حریم و حرمت و مرز سؤال را معلوم میکند و از ورود به آن جلوگیری مینماید، سؤال را به مسیری دیگر برده و پاسخی فراخور میدهد. امام از «ما تأکلون و ما تدخرون»[3] نه غذای خوردنی و آب آشامیدنی که از غذای معنوی و فرزندی که در خانه برای فردای خود ذخیره کرده سخن میگوید و هدایت میکند.
واضحتر، حضرت علی(علیه السلام) چند بار این سخن را فرمود که: «سلونی قبل اَن تفقدونی؛[4] هر آنچه میخواهید از من بپرسید»، فردی بر میخیزد و به جای سؤال از آسمان یا از زمین یا سؤال از جان یا بدن خویش که مفید و مضر آن معلوم گردد، به تمسخر یا به کنجکاوی به جمع آوری و یا ادعای فهم و علم و به رخ کشیدن دانسته خود به دیگران یا به امتحان امام، سؤال از تعداد موهای سر خود نماید، امام(علیه السلام) در جواب اینگونه میفرماید: «اگر بخواهم میگویم چه تعداد شیطان در زیر هر کدام از موهای تو جمعاند. (یا کنایه از اندیشههای انحرافی و وسوسههای شیطانی که تو را احاطه کردهاند یا اشاره به میکروبها و آنچه که موها را از نظر سلامتی و بهداشت احاطه کردهاند) اما این علم مفید نیست، این دانش، هیچ ثمره و خاصیتی برای تو ندارد. این جاست که امام میفرماید: «ولی به تو میگویم: فرزند تو (ذخیره شده، استعداد (مانند ما تدّخرون فی بیوتکم) فرزند پیامبر را به شهادت میرساند.[5] یعنی به جای دانش آمارها و اطلاعات غیر مفید و بیارزش، به دنبال این باش که چه چیزی وصیت کردهای. به فکر تربیت فرزندت باش. ببین جه اتفاقی افتاده و چه اتفاقی میافتد که ولیّ خدا به شهادت میرسد و چرا فرزند تو، امام را به شهادت میرساند. راه پیشگیری چیست؟ چگونه فرزند خود را تربیت کنیم. محبت امام و دین را به او بیاموزیم تا مسیر حق و باطل را بیاموزد. این هدایت سؤال است و فهم درک سؤالات و علم مفید.
این جاست که این دعا که «اعوذ بک مِن علِمِ لاینفع».[6] علم غیر مفید معنا میشود. هیچ رانندهای به دلیل این که سوخت فراوان دارد (و به اصطلاح باک بنزین او پر است) به خود اجازه نمیدهد به جای طیّ مسیری که باید برود و مقصدی که باید برسد، سوخت و بنزین خود را با پرسه زدن و چرخیدن در جاهای مختلف (بدون توجه به اینکه مسیر است یا حاشیه، اصلی است یا فرعی، صحیح است یا غلط، راه است یا بیراهه) هدر دهد.
در حوزه مهدویت نیز، تمامی دانستنیها، دانستنی نیست و تمام معارف، معارف مفید نیست. آیات و روایات نیز ما را به آن رهنمون نشدهاند.
قرآن وقتی سخن از مهدویت و آینده بشر میگوید، به چند موضوع پرداخته و به بسیاری از موضوعات نپرداخته است.
اول: قرآن اصل وعده الهی و تخلف ناپذیری آن را بیان میدارد که: «وعد الله...»؛[7] «و لقد کتبنا...»؛[8] «و نرید ان نمن...».[9]
دوم: ویژگی آن دوران و آن وعده الهی را بیان میدارد: «دینهم الذی ارتضی لهم...، لیمکّن لهم...، لیبدلنهم من بعد...، یعبدوننی لایشرکون بی».[10]
سوم: رهبر و موعود منحصر به فردی که اطاعت او اطاعت خدا و رسولش است و خطاب اطاعت به همگان در طول تاریخ آمده است. همانطور که اطاعت خدا و رسول او همیشگی است «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولوا الامر منکم».[11]
چهارم: ویژگی یاران و منتظران حضرت را ذکر مینماید: «یرثها عبادی الصالحون»،[12] و «عدالله الذین آمنوا و عملوا الصالحات»،[13] «الذین استضعفوا...».[14]
و پنجم: با کلیات آیات، دشمنان حضرت را مطرح نموده است: «شیاطین الانس و الجن»،[15] «و جعلنا لکل نبی عدّوا من المجرمین»؛[16] شیاطین انس و جن که در مقابل همة انبیا و اولیای خدا ایستادهاند.
روایات نیز به لزوم معرفت، غیبت، علل غیبت، غفلتها و بیتوجهیها از: انتظار و منتظران، زمینه سازان و یاران، معرفت امام و ویژگی امام و حکومت او پرداخته است و یا پرداختن به اموری چون ازدواج و فرزند و... را امری بیاهمیت یا بسیار کماهمیت معرفی کرده است.
قرآن و روایات به این موضوعات پرداخته و بسیاری از مطالب را اصلاً مد نظر قرار نداده است.
و آنگاه متوجه میشویم بسیاری از کتابها، تریبونهای دیداری، شنیداری و یا نوشتاری بیراهه میروند و آن را معرفت امام میپندارند؛ از وظیفه، رسالت امروز خود، زمان شناسی، دشمن شناسی و امام شناسی غافلاند و با خرسندی، سخن از خواب، ازدواج، فرزند و مسکن و اهل و عیال میگویند. به جای عمل به وظیفه صرفاً به دنبال دیدارند. بیتوجه به امور راهبردی و سیاست فرهنگی و مسیری که باید رفت.
________________________________________
[1] . البلد الامین، ص 349.
[2] . «أنبئکم بما تأکلون و ما تدخرون فی بیوتکم»، سوره آل عمران/ 49.
[3] . همان.
[4] . نهجالبلاغه، خطبه 189.
[5] . الارشاد، ج1، ص 330.
[6] . نهجالفصاحه، ص 256.
[7] . سوره نور/ 55.
[8] . سوره انبیاء/ 105.
[9] . سوره قصص/ 5.
[10] . سوره نور/ 55.
[11] . سوره نساء/ 59.
[12] . سوره انبیاء/ 105.
[13] . سوره نور/ 55.
[14] . سوره قصص/ 5.
[15] . سوره انعام/ 112.
[16] . سوره فرقان/ 31.
[مجله شماره 44 : مهر و آبان 92 - سر مقاله
دکتر محمد صابر جعفری ـ دوماهنامه امان شماره 44