همچنین با نگاهی به ویژگیهای یاران امام عصر مشاهده میکنیم که آنان انس و علاقهای عجیب با قرآن دارند و بوستان جانشان همواره از گلهای زیبای قرآن معطر و سرسبز است. با خواندن آیات دلنشین کتاب دوست، قدرت معنوی خاصی پیدا میکنند و قلب خود را جلا میدهند. درباره آنها این چنین بیان شده است که «دیدگانشان را با قرآن همانند صیقل دادن کمان صیقل میدهند و نورانی میکنند.» آنان این سرمایه معنوی را از امام عصر(عج) هدیه گرفتهاند؛ چون درباره امام عصر(عج) این چنین بیان شده است که «همه هوسها و سلیقهها را طبق قرآن باز میگرداند؛ بعد از آنکه مردم قرآن را طبق هوسها و سلیقههای خود باز گردانده باشند.»
شهدای عزیز ما نیز چون در مکتب انتظار رشد پیدا کرده بودند، با الگو گرفتن از یاران واقعی امام عصر(عج)، همواره با قرآن همنشین بودند و انس و الفتشان با قرآن بسیار زیاد بود. صبح، جبههها وقتی آفتاب از پشت خاکریزها بالا میآمد و نور خود را به رزمندهها هدیه میکرد، احساس شرمندگی میکرد؛ چرا که آن مجاهدان راستین راه خدا با تلاوت آیات قرآن در شبانگاهان و صبحگاهان، چنان دل خود را نورانی میکردند که نور خورشید هم در مقابل عظمت نور آنها سر فرود میآورد. در برخی مواقع، مثل ایام ماه رمضان جبههها یك پارچه غرق قرآن میشد. مجالس رو خوانی و قرائت قرآن رونق ویژهای داشت. در خیلیاز موقعیتها برای یادگیری، ختم یا حفظ قرآن استفاده میکردند و کام دل خود را با قرآن سیراب میکردند. شهدا با تلاوت قرآن و تفکر در آیات قرآن مجید، تردیدهای دل خود را درمان میکردند و در راه خود مقاوم تر و استوار تر گام بر داشتند. زمین بر آسمان فخر میفروخت که این چنین قدمهایی روی او گام بر میدارند. حتی متفکران و نظریه پردازان بینالمللی هم نتوانستند به این گامها برسند؛ چرا که جهانیان را مبهوت استقامت خود کردند. آنان با اتکا به قرآن کریم توانستند چنان نیرویی کسب کنند که در مقابل دشمنان پیروز شوند.
در اینجا به گوشههایی از انس شهدا با قران اشاره میشود.
«شهید مهدی سخایی» پیوسته در هر شب، سوره واقعه را تلاوت میکردند. بیشتر مواقع بعد از خواندن چند آیه، هِقهِق گریهاش بلند میشد و دوباره از اول سوره، شروع به خواندن میکرد.
* رابطة «شهید حسین علم الهدی» با قرآن بهحدی بود که لحظهای از قرآن جدا نمیشد و آیههای قرآن با تار و پود وجودش عجین شده بود. مقام معظم رهبری میفرمایند: وقتی خبر شهادت سید حسین علمالهدی را شنیدم، بلافاصله شهادت حافظان قرآن در صدر اسلام به ذهنم خطور کرد؛ زیرا در عملیات نصر در هویزه، مظلومانه با یارانش به شهادت رسید و با تانک بر روی پیکر مطهر آنان رفتند و بدن مطهر او و همرزمانش از بین رفت. وقتی هویزه آزاد شد، حدود یکسال و نیم از ماجرای شهادت دلخراش او و هم رزمانش میگذشت و با همت دوستان و خانواده شهدای هویزه، بدنهای مطهر آن عزیزان پیدا شد؛ ولی از آنجا که در اول جنگ بودند و به آنها پلاکی نداده بودند، امکان شناسایی بدنهای آنها وجود نداشت؛ ولی برخی از این شهدا با نشانههایی شناسائی شدند. در میان آنها بدن مطهر شهید سید محمد حسین علمالهدی با قرآن کوچکی که همیشه در جیب داشت، شناسایی شد.
* سردار شهید اسماعیل فرخی نژاد همیشه در جبههها با صوتی زیبا قرآن را به نحوه صحیح میخواند، به گونهای که علاوه بردلیری و مدیریت نیروهایش در طول مبارزه، صدای زیبای ایشان نیز زبانزد بود. اگر درگیری خاصی با دشمن در پیش نبود، کلاس قرآن و همچنین کلاسهای دینی و مذهبی برگزار میکرد.
* «شهید ابراهیم احمدی پور فعالی» درباره با حفظ قرآن، بسیار جدی بود و همواره برادرش را به این كار تشویق میكرد و جوایزی به او هدیه میکرد. گاهی هم با شكلاتهایی كه هر روز میخرید و در قبال تكرار آیات حفظ شده، چند عدد از آنها را به بچههای کوچک جایزه میداد.
* سردار شهید حمیدرضا نوبخت همیشه قرآنی كوچك به همراه داشت و آن را موقع نماز میخواند. وقتی او دعا و قرآن میخواند، دوستانش هم از شدت گریه او به گریه میافتادند.
* بسیاری از رزمندهها در اوج نبرد، به قرآن متمسک میشدند و نیرو میگرفتند. در حالات «شهیدغلامرضا صالحی» این طور نقل شده است که دشمن در حال نزدیک شدن بودند؛ حلقه محاصره لحظه به لحظه تنگتر میشد؛ از یک سو نیروهای ما خسته بودند و به استراحت نیاز داشتند و از سوی دیگر، ارتباط ما با نیروهای خودی قطع شده بود؛ خاکریزهای کوتاه کنار جاده کاملاً در تیررس تانکهای دشمن قرار داشت. در چنین موقعیت حساسی که بچهها هر یک به کاری مشغول بودند، شهیدغلامرضا صالحی بدون توجّه به این همه هیاهو در گوشهای نشسته و در حالی که قرآن کوچکی در دست داشت، آرام آرام آن را زمزمه میکرد. یکی از رزمندهها از او پرسید: برادر عزیز! آیا در این وضعیت، کاری مهمتر از خواندن قرآن نیست؟! شهیدغلامرضا صالحی نگاهی به او کرد و با تبسّم گفت: «قرآن به انسان آرامش و نیرو میدهد و من در این شرایط به این نیرو و آرامش نیاز دارم. دقایقی به خواندن قرآن ادامه داد و بعد قرآن را بوسید و در جیب روی سینهاش گذاشت و همراه با بچههای آرپیجی زن به داخل یک کانال رفت. باران گلولههای تانک، لحظه به لحظه شدیدتر میشد. ناگهان غلامرضا با یک حرکت، خود را جلوی تانک دشمن رساند و آن را هدف قرار داد و به آتش کشید. با توقّف این تانک، تقریباً جادّه مسدود شد و در عرض چند دقیقه تعداد دیگری تانک متوقّف شدند. صدای«اللّه اکبر» بچهها از هرسمت و سویی به گوش میرسید. غلامرضا بار دیگر آرپیجی را آماده کرد؛ ولی این بار قبل از فریاد تکبیر، گلولهای هوا را شکافت و بر پیشانی بلندش نشست. صدای آخرین«اللّه اکبر» او روحش را به پرواز درآورد.
. نعمانی، الغیبة، ص 318، ح 3.
. کاظمی. بشاره السلام فی ظهور صاحب الزمان، ص297، به نقل از نسل طوفان.
. بحار الانوار، ج 51، ص130.
مهدی اعتمادی ـ دوماهنامه امان شماره 43