اما فرار از کدام زندان؟ زندانی که بشر برای خود ساخته؟ زندانی که حتی تماشای چگونگی فرار از آن و وقایعی که در پی آن میرود، مخاطب را جلوی صفحه جادو میخکوب میکند؟
زندان، زندان ... و فرار... اما فرار به کجا؟
اگر از کسی درباره این سریال بپرسی میگوید: نمیتوانی بعد از دیدن چند قسمت از دیدن مابقی آن صرفه نظر کنی!گویی اعتیادی تو را در کام خود فرو میبلعد تا بدانی بعدش چه خواد شد و مطمئناً تو را در حین، فقط فرار از زندان را نمیبینی بلکه ناخود آگاه، مرعوب قدرت و اقتدار سیستمی میشودی که قهرمانان محبوبت در آن سیر میکنند و در نهایت میبینی که آنانی که قصد دارند از زندان فرار کنند تو را در جلوی صفحه نمایش، جادو کردهاند و یا بهتر بگویم زندانی! و یادت میآید که رحمت عالمیان فرموده بود: «الدنیا سجن المومن» و یادت میآید که در قرآن خوانده بودی: «فَفِرّوا الی الله». اما باز هم، ره گم میکنی و به جای فرار از زندان دنیا به سوی خدا، مشتاقانه و دیوانه وار فقط به دیدن «فرار از زندان» بسنده میکنی.
o تاریخ یک داستان پر تکرار است، همه خطاها تکرار میشوند ولی بشر باز هم تجربه نمیگیرد. شاید چون او انسان است و انسان از ماده نسیان و فراموشی! اما همین انسان ، از ماده اُنس نیز هست و نیازمند مونس و خداوند انیسش را از جنس خود او قرار داد تا به واسطه جنبه ملکوتی که این انیس فرستاده شده دارد و زبانی که مخاطبش فطرت پاک بشریت است، انسان آرام گیرد و در پی این آرامش ، راه را از بیراهه و راستی را از خطا تشخیص دهد. و تاریخ تکرار میشود ؛ و تکرار مکررات یعنی یاد آوری فطرت با ارسال پیاپی ماموران و انیسان الهی. یعنی پیامبران آمدند و مونس بشر شدند و به هدایت او به سمت آرامش، کمر همت بستند و زمان رفتن ، وصی خود را معرفی کردند و بار سفر بستند... و وصی پیامبر نیز مانند موصی خود، همان کاری را کرد که به او وصیت شده بود، پس قوم را هدایت کرد و ... در نهایت مژده پیامبر بعدی را داد، و این سلسه ادامه داشت و همگی ایشان از رسولی سخن میگفتند که چون کاملترین انسانهاست، جامع همه شرایع را نیز خواهد داشت و به او پیامبر خاتم گویند و او مونسی برای همه بشریت و انسانها خواهد بود.
o تاریخ نقاط عطف بسیاری دارد ولی بعضی از این نقاط چنان افتخار آمیز است که خود تاریخ نیز به آن میبالد. تاریخ مدنیت، تاریخ انسانیت و تاریخ حیات مجدد بشر که از پیامبرِ وعده داده شده آغاز میشود. اخلاق و قانون با او به کمال میرسد. او در ربیع زاده شد و مانند نسیم بهاری بر جانها وزید و معجزه جاویدش قرآن، بهار دلها شد. او خاتم پیامبران شد و خداوند او را برگزید و مصطفی نامید. چنان شوقی سراسر تاریخ را در بر گرفت که از لرزههای این اشتیاق،ایوانهای کسرا فرو ریخت و از بهجت این واقعه، آبهای دریاچه ساوه، طاقت ماندن از کف دادند و از نور منیر ولادتش، آتشکده هزاران ساله فارس، به احترامش به خاموشی نشست و جهان مزین به تلألویی شد که اگر نبود، هستی نبود. او آمده بود تا به همه چیز وجود دهد و انیس انسانها شود و آنان را از زندان برهاند.
o تاریخ، داستان مکررات است ولی... مگر داستان هدایت انسان، با پیامبر خاتم ختم شد و بشری که در تقلای فرار از دنیاست، دیگر بدون راهنما و انیس باید این مسیر را برود؟ آیا قانون تکرار در تاریخ نقض شد؟
o تاریخ... ، دوباره به تاریخ نگاهی میکنیم و میبینیم که همه انبیاء دارای وصی بودند: وصی آدم، شیث بود؛ وصی نوح، سام؛ ابراهیم، وصیاش اسماعیل و موسی، وصیاش یوشع و وصیّ عیسی، شمعون بود.
و اما خاتم رسل... مگر میشود او بدون وصی باشد؟ آیا او دینی را کامل امّا بدون تضمین رها کرد و رفت؟ آیا میتوان باور نمود کسی که جان خود را میداد تا یک نفر را هدایت کند، از هدایت مابقی بشر چشم پوشید و رفت؟ این کار نه با عقل انسانی سازگار است و نه با ادله تاریخی... جابه جای زندگانی ختم رسولان ، جلوههای گونه گون معرفی وصیّ است و همه میدانیم که مفهوم وصایت در لسان پیامبر، مفهموم والایی بود که خلافت تنها جزیی از آن به شمار میرود.
o گرچه پیامبر مصطفی، انیس کسانی شد که هم عصر خود بودند اما او انیس مردمان همه روزگاران بود و میدانست که انسان، مونسی از جنس خود میخواهد تا بتواند از او راه را بجوید... و این گونه بود که در کنار معجزه اش، سخن از کسانی برد که ترجمان ناطق آن معجزه بودند و فرمود: «انّی تارکٌ فیکم الثقلین؛ کتابَ الله و عترتی اهل بیتی، اِن تمسکتم بهما لَن تَضِلوا ابداً؛ اگر به این دو باهم چنگ زنید، هیچ گاه و تا قیامت گمراه نمیشوید. و این دو یعنی قرآن و عترت من از یکدیگر جدا نمیشوند تا این که روز قیامت در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. او رحمت عالمیان بود. و با این سخن گرانبارش، خیال همه انسانها را از بابت راهنمایی که انیس اوست راحت کرد، یعنی نه تنها وصی بعد از خود، بلکه اوصیایی بعد از او نیز خواهند بود که در کنار قرآن، بشریت را در راهیابی خود به سمت خدا یاری دهند. اما اینک در هزاره تکنولوژی و علم و فن آوریهای نو و اعجاب انگیز، همچنان در پی گم گشتگی خود، به جای رجوع به فطرت و انیس و مونسمان و راه پرسی از او باز به بیراهه میرود و او را نمیشناسد و مطیع دلسوزی هایش نیست.
o تاریخ به بعضی از عناوین خود میبالد؛ شاید یکی از این عناوین، همان وصایت باشد و این وصایت، همان چیزی است که در باب تعیین وصی در احکام میخوانیم. وصیّ همان کسی است که از جانب موصی، مامور به اجرای وظایفی است که انجام آن در شأنیت موصی یعنی وصیت کنننده بوده است و کسی به جز موصی، نمیتواند دست به انتخاب وصی بزند.
حال اگر موصی، پیامبری باشد که طبق نص صریح قرآن جز به وحی الهی سخن نمیگوید؛ این انتخاب وصی میشود یک انتخاب الهی و مهمترین وظیفه وصی، تضمین شرعیتی است که موصی آن را آورده بود و این ضمانت اجرایی، همه آن چیزی است که قانون انسان مدار امروز که رو به قبله امانسیم در حال فرار است، برای بقای مدنیت خویش بر آن پای فشاری میکند، اما هنوز قرآن هست و وصی همراه آن نیز هست و ما حضور این وصایت را هر چند با ظهور نباشد؛ درک میکنیم.
او خواهد آمد و ما را از زندان خود ساخته خود، به واسطه انسی که با فطرتمان برقرار میکند نجات میدهد؛ و روحمان را به سمت ملکوت آسمانها پر خواهد داد و ما همگی از این زندان ، به سمت خداوند خواهیم گریخت.
* . کارشناسی ارشد فقه و حقوق.
هـ . مقدم ـ دوماهنامه امان شماره 22