جوانی، دلپذیرترین لحظات زندگی و شورانگیزترین فرصتهای حیات انسانی است كه خاطرات و مخاطرات شیرین آن همچون رنگین كمانی زیبا و شگفتیآفرین از جلوههای عشق و معرفت، شور و شیدایی و رشد و شكوفایی در آسمان خاطرات همگان نقش میزند. جوانی فصلی است برای شكفتن غنچههای كمال و معرفت؛ و موسمی است برای جوشش زلال ایمان و معنویت و پاسداشت آرمانهای بزرگ.
بیگمان حیات و بقای یك اندیشه، به پاسداشت و بزرگداشت شعائر و آداب و رسوم آن اندیشه است. در اسلام بسیاری از امور به عنوان شعائر معرفی شدهاند. آیاتی از قرآن مسلمانان را به تعظیم شعائر سفارش كرده است.
البته شناخت این شعائر از اهمیت فراوانی برخوردار است چرا كه ممكن است برخی امور به عنوان شعائر معرفی شوند، در حالی كه در آموزههای دینی نیامدهاند. بنابراین پرهیز از افراط و تفریط و توجه به پیرایههایی كه همچنان در گذر زمان اصول شعائر مذهبی را تهدید میكنند همواره یكی از دغدغههای بزرگان دین بوده است.
آنگاه كه باورهای دینی در جان كسی رسوخ كند، به هیچ قیمت حاضر نیست دست از آنها بردارد. در اینجا دشمنان از دو راه نفوذ میكنند: نخست باورهای جوانان را سست میكنند و در ادامه با كسانی كه سرسختانه به حفظ ایمان خود پرداختهاند با انواع آزارها به مقابله برمیخیزند. تاریخ پر افتخار اسلام سرشار است از پایمردیها و رشادتهای انسانهای آزاده در برابر این دشمنیها.
سعد بن مالک یکی از جوانان پرشور صدر اسلام بود که در هفده سالگی مسلمان شد و در شرایط مشکل پیش از هجرت، همه جا همراه با دیگر جوانان مسلمان، مراتب وفاداری خود را به دین مقدس اسلام و نیز مخالفت خویش را با افکار جاهلیت ابراز میکرد. این کار باعث شد که مشرکان به اذیت و آزار او بپردازند. جوانان نیز برای این که از شرّ آنان در امان باشند، روزها نمازهای خود را در شکاف کوههای مکه برگزار میکردند تا کفّار قریش آنان را نبینند.
در یکی از روزها گروهی از مشرکان، جوانان را مشاهده کردند که مشغول عبادت بودند. لب به سرزنش جوانان گشودند و به اعتقادات آنان توهین کردند. سعد بن مالک که از سخنان مشرکان به خشم آمده بود، با استخوان چانه شتری، سر یکی از مشرکان را شکست و از سر آن فرد، خون سرازیر شد. این اولین خونی بود که در راه دفاع از اسلام به زمین ریخت.
سعدگوید: من نسبت به مادرم بسیار علاقهمند و مهربان بودم، هنگامی که اسلام را پذیرفتم مادرم آگاه شد. روزی به من گفت: فرزندم، این چه دینی است که پذیرفتهای؟ باید آن را رها کنی و بتپرست باقی بمانی، یا این که من از خوردن و آشامیدن خودداری میکنم تا این که از دنیا بروم و به سرزنش من پرداخت.
سعد که مادرش را بسیار دوست میداشت، با کمال ادب و مهربانی به او گفت: من از دینم دست برنخواهم داشت و از شما نیز درخواست میکنم که از خوردن و آشامیدن خودداری نکنی! ولی مادر به سخن او توجهی نکرد، بلکه یک شبانهروز غذا نخورد. مادرش میپنداشت که سعد از دین اسلام دست برخواهد داشت. اما سعد با همه علاقهای که به مادرش داشت به مادر گفت: به خدا سوگند! اگر هزار جان در تن داشته باشی و یک یک از بدنت خارج گردد، من از دینم دست برنمیدارم! وقتی مادر دید که او دین خود را با دل و جان پذیرفته است، غذا خورد.
سران شرک، افزون بر آزار و اذیت پیامبر و تبلیغ علیه وی، یاران آن حضرت را نیز زیر سختترین شکنجهها و فشارها قرار دادند تا شاید آنها از آیین خود دست بردارند. اما آنان با مقاومت و پافشاری تمام بر باورهای خود ایستادند.
یكی از این انسانهای آزاده بلال است. مشرکان مکّه طنابی به گردن او میبستند و آن را به دست بچّهها میدادند تا او را در کوچه و درّه ها دوانده، مسخره کنند. همچنین امیه بن خلف ارباب بلال، پس از آنکه بلال را یک شبانه روز در گرسنگی و تشنگی نگه میداشت، موقع ظهر او را برهنه روی ریگهای داغ و سوزان مکّه میخواباند و سنگ بزرگی را روی سینهاش قرار میداد و میگفت: این چنین خواهی بود تا بمیری، مگر آن که به محمّد و دین او کافر شوی و بتهای لات و عزّی را بپرستی. امّا بلال پایداری و مقاومت میکرد و در زیر شکنجه پیوسته میگفت: اَحَد، اَحَد.
امروزه یكی از برجستگیهای جوان در عرصه ایمان و معرفت، اهتمام ویژه او به شعائر دینی و آداب اسلامی است كه مهمترین نماد آن حضور پرنشاط و چشمگیر آنان در مراسم مذهبی است. حضور در مجالس محرم، ماه رمضان، ولادتها و شهادتهای معصومان: و دیگر مناسبتها، نمونههای برجسته این توجه است. این حضور ارزشمند كه در جهت تعظیم شعائر است، از جمله زمینههای ارزشمند برای جذب هرچه بیشتر جوانان به آموزههای دینی به شمار میآید.
... و همچنان ما را همراهی کنید.
*. عضو هيئت علمی پروهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.
. ابن اثير، اسد الغابة، ج2، ص 215.
. ابن سعد، الطبقات الكبری، ج3، ص176.
خدامراد سلیمیان ـ دوماهنامه امان شماره 22