نشریات و مجلات چاپی

مدرسه و پایگاه های علمی
مدرسه مجازی مهدویت
نشریه امان فعالیت خود را از سال ... آغاز کرده است. هم‌اکنون 348 نفر با این مجموعه مرتبط هستند.

غروب اسارت

پلک بر هم می‌نهم تا پیش از اتمام تصاویر، تو را دریابم؛ تویی که پیش از میلادت در نگاهم منزل داشتی. تو را تمام کائنات عالم، چشم به راه خواهند بود. تو را به خدایی می‌سپارم که قدرت آسمان‌ها و زمین به دست اوست
(واپسین لحظات زندگی امام حسن عسکری علیه السلام)

مهدی جان!
در این واپسین لحظات زندگی، چگونه آغاز تو را مرور نکنم؟ و امر امامت را بر دوش تو کودک چند ساله‌ام بگذارم، حال آن‌که لحظه پر شکوه میلادت مقابل چشمانم می‌درخشد. هنگام تولّد تو، نوری از سر و رویت به اطراف آسمان می‌درخشید. مرغان سفیدی از آسمان فرود می‌آمدند و بال‌های خود را بر سر و روی بدن آسمانی‌ات می‌کشیدند و پرواز می‌کردند. خادمان خانه با حیرت شگفت‌آوری از این ماجرا سخن می‌گفتند. با تبسّمی مشتاقانه از راز این قصه پرده برداشتم: «آنها از فرشتگان آسمان‌ها بودند که در موقع ظهور این طفل، یاوران او خواهند بود. آنها آمده بودند تا به او تبرّک بجویند».
موعود من! امید اهل بیت! عالم اینک در انتظار تو نشسته است. تو را مهدی می‌خوانند؛ زیرا خداوند تو را به امر الهی خود هدایت نموده است.
آه! اینک پدر جوانت، در گوشه سامرّا سر به بالین شهادت می‌گذارد. شش سال از شهادت پدرم می‌گذرد. در این مدت بار دشوار امامت، بر دوش من که نه، در جان من حمل می‌شد. معتمد عباسی تا لحظه‌ای دیگر به خواسته بزرگ خود می‌رسد. سال‌های اسارت و غم، سال‌های غم و تنهایی، روزهای تنهایی و سکوت ... آه! که چه غریبانه و تلخ گذشت. پدر بیست و هشت ساله تو، راهیِ سفر شد. معتمد در امتداد جنایت‌های پدرش متوکّل، شربت زهرآلودی بر من خورانید که... .
فرزند امید! دل را به فردایی سپرده‌ام که تو در آن، حقیقت دین را افشا خواهی کرد. دنیا را با همه فرازها و نشیب‌هایش، با تمام پستی‌ها و بلندی‌هایش به تو می‌سپارم. به تو می‌سپارم دردهای نهفته‌ای را که جز در و دیوارهای اتاق کوچکم در سامرّا، به احدی تاب گفتنش را نداشتم. اسارت و سکوت حسنی باز هم در قصه من رقم خورد. اما آه بگویم که خروش و فریاد حسینی نصیب تو خواهد شد؟! چه خروشی، چه قیامی؟! تو که باید حسن بمانی و هم حسینی باشی. هم حسین کربلای خود باشی و هم زینب سفر اسارت خویش. باید هم علی خانه نشین، بمانی و هم حیدر کرّار. هم زین‌العابدین داغدار باشی و هم باقرالعلوم تقیّه‌ها و هم شکافنده‌ دانش‌های درون . هم صادق آل محمد باشی و استاد علوم آسمانی، و هم موسی بن جعفر زندانی نشسته در غل و زنجیر هارون باشی و هم علی بن موسای رسوا کننده دسیسه‌های مأمون. هم غربت زده تنهایی‌های خود باشی و هم جواد الائمه محبوب همگان. هم جواد بی‌کس و تنها بمانی و هم هادی مظلوم بزرگ. هم هادی بزرگ باشی و هم حسنِ غمدیده اسیر... .
تو مجموعه اسرار عدالتی، مرکز اجتماع حقایق، قبله‌گاه جاده‌های عرفان. آری، آری، در یک جمله، در یک کلمه تو مهدی هستی.
پلک بر هم می‌نهم تا پیش از اتمام تصاویر، تو را دریابم؛ تویی که پیش از میلادت در نگاهم منزل داشتی. تو را تمام کائنات عالم، چشم به راه خواهند بود. تو را به خدایی می‌سپارم که قدرت آسمان‌ها و زمین به دست اوست.
زهر معتمد در شربت گوارایی حل شد و شربت او در خون من، در جگرم، ولی به این می‌اندیشم که چگونه معتمدهای تاریخ، زهر غربت را در جان خسته تو می‌ریزند و شیعیان منتظر در تلخی این زهر، سالیان سال به استغاثه و فریاد بر می‌خیزند.
آه! روزگار عجیبی است؛ مهدی جان! به کجا می‌توان پناه برد؟ با چه کسی می‌شود دردل دل گفت؟ عاشقان خود را دریاب! شیعیان منتظر را یاری کن!

. برگرفته از کتاب اين سند خورشيد است.
آخرین ویرایش
در 1394/9/24 10:59 توسط فاطمه کاظمی

مطالب پربازدید را ببینید
و یا به فهرست بازگردید.

بازگشت به ابتدای صفحه

تلفن
نشانی
02188998601
تهران، خیابان انقلاب، تقاطع قدس و ایتالیا، پلاک 98
پیامک
30001366