وضع جسمانی امام خوب نبود. خیلی از مسئولین برای عیادتش به بیمارستان میآمدند. مسئولین سه قوه، دور تختش ایستاده بودند و نگرانی در چهره تک تک آنها دیده میشد. امام خمینی با آرامش همیشگی خود به آنها لبخند زد و فرمود: «خلأ رهبری پیش نمیآید. شما آدم دارید.»
با تعجب و کنجکاوی پرسیدند: «چه کسی؟» با دست به رو به رویش اشاره کرد و ادامه دارد: «همین آقای خامنهای! با وجود آقای خامنهای چرا این قدر تردید به خود راه میدهید؟ ... الحق، ایشان شایستگی رهبری را دارند. ایشان اجتهادی را که برای ولی فقیه لازم است، دارد.»
آیتآلله مهدی کنی: «این الهامی بود از الهامات الهی و هدایتی بود از هدایت معنوی روح حضرت امام.»
آیتالله میرزا هاشم آملی: «انتخاب شایسته شما از سوی مجلس خبرگان، موجب امید و آرامش گردید، چرا که شما شخصیتی متفکر، عارف به اسلام و صاحب درایت و تدبیر هستند».
آیتالله صالحی مازندرانی: «حضرت آیتالله خامنهای، بهترین، پاکیزهترین و گواراترین ثمرهای است که شجره طیبه مجلس خبرگان به امت اسلامی تقدیم کرده است. کسی انتخاب شد که مرد دیانت و سیاست و مرد جهاد و اجتهاد است و از شجره طیبه رسالت و ولایت میباشد.»
22 خرداد: ولادت امام حسین علیه السلام
خبر تولد نوزاد، مدینه را غرق در نور و سرور کرد. پیامبر اسماء بنت عمیس را صدا کرد و فرمود: «بیاور فرزند مرا ای اسماء» اسماء نوزاد را در پارچه سفیدی پیچید و نزد حضرت برد. رسول خدا نوزاد را در دامن خود گذاشت و در گوش راستش اذان و در گوش چپ او اقامه گفت. لحظاتی بعد جبرئیل نازل شد و گفت: «حق تعالی تو را سلام میرساند و میفرماید که چون علی علیه السلام نسبت به تو به منزله هارون است نسبت به موسی، پس او را به اسم پسر کوچک هارون نام کن که شبیر است و چون لغت تو عربی است، او را حسین نام کن...» پیامبر نوزاد را بوسید. قطرات اشک از چشمانش جاری شد.
23 خرداد: ولادت حضرت عباس علیه السلام
حضرت علی علیه السلام نوزادش را در آغوش گرفت. او را بویید و بوسید و فرمود: «عباس علیه السلام در پیشگاه خداوند داری مقام بسیار ارجمندی است. خداوند به جای دستان او که در دفاع از دین خدا از پیکر جدا میشود، به او دو بال خواهد داد و او با آن دو بال بسان جعفر طیار در فضای بهشت چونان فرشتگان پرواز میکند.»
24 خرداد: ولادت امام سجاد علیه السلام
به فرزندانش سفارش کرد: «این مرد از کار برکنار شده و برای پاسخگویی نسبت به رفتارش با مردم نگه داشته شده است. کسی از شما حق ندارد معترض او گردد.»
همه میدانستند که هشام بن اسماعیل، با امام و پیروانش چه رفتار ناپسندی داشته است. یکی از فرزندان حضرت اعتراض کرد: «اما برای چه؟ پدرجان! ما منتظر چنین روزی بودیم تا از او انتقام بگیریم.» نگاهشان کرد و با مهربانی پاسخ داد: «پسرم! او را به خدا واگذار تا هر آنچه صلاح میداند با وی کند.»
به هشام نیز فرمود: «به وسیله ما برای هر که خواستی کمک بخواه تا از او برایت رضایت بخواهیم.»
هشام سر به زیر انداخت و گفت: «به راستی که خداوند بهتر میداند رسالتش را در کدام خانه (خاندان) قرار دهد.» و به یاد رفتارهای ناپسند خود افتاد و شرمندگی تمام وجودش را فرا گرفت.
30خرداد: ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
نزد والی مدینه رفته بود تا پیغام پدر را به او برساند. والی مدینه پس از شنیدن سخنان حضرت، پرسید: نامت چیست؟ فرمود: علی! والی پرسید: نام برادرت چیست؟ فرمود: علی! والی با عصبانیت گفت: علی، علی، علی! پدرت چه میخواهد که نام همه فرزندانش را علی میگذارد؟
علی اکبر خداحافظی کرد و نزد پدر شتافت. ماجرا را تعریف کرد و کلام والی را بازگو نمود. امام حسین علیه السلام با مهربانی به چهره جوانش نگریست. به علی اکبرش لبخند زد و پاسخ داد: «والله اگر پروردگار دهها فرزند پسر به من عنایت کند، نام همه آنها را «علی» و اگر دهها فرزند دختر به من عطا نماید، نام همه آنها را نیز «فاطمه» میگذارم.»
دل جوان از شنیدن کلام پدر، شاد شد.
3 تیر: ولادت حضرت مهدی(عج)
«ای مردم! هر کس در ارتباط با حضرت آدم با من مجادله کند، بداند من از او به آدم اولی ترم و هر که در رابطه با شخصیت نوح با من محاجه کند، من بر او نسبت به نوح مقدم هستم و هر کس بخواهد در ارتباط با ابراهیم با من مجادله کند، من از او نسبت به ابراهیم برتری دارم و اگر کسی بخواهد با شخصیت محمد ـ که درود خداوند بر او و خاندانش باد ـ با من حاجه کند، مسلماً من نسبت به حضرت محمد از او احقّ و اولی هستم و هر کس که بخواهد در ارتباط با بقیه انبیاء و فرستادگان خداوند به محاجه برخیزد، من بر او نسبت به انبیاء تقدیم دارم. آیا خداوند در قرآن مجیدش نفرموده است: به درستی که خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان اختیار فرموده، بعضی را بر برخی برتری داده است؟ و البته خداوند شنوا و داناست». این اولین خطبه بعد از ظهور است.
در خطبه دومش، پس از خواندن نماز عشاء با صدای بلند فریاد میزند: ای مردم عالم! شما را متذکر و متوجه خداوند متعال میکنم و نیز ایستادنتان را در مقابل خداوند و اینکه او حجت خود را به وسیله ارسال پیامبران و نزول کتابهای آسمانی بر شما تمام کرده است و امر فرموده که او را به یگانگی یاد کنید... من شما را به چهار اصل حیاتی دعوت میکنم: 1ـ ایمان به خداوند بزرگ و اطاعت از دستوراتش 2ـ اعتقاد به رسول اکرم ـ که درود خدا بر او باد ـ و فرمانبرداری از آن حضرت. 3ـ عمل به قرآن و احکام سعادت بخش آن . 4ـ نابود ساختن باطل و مبارزه با آن و زنده کردن سنتهای از بین رفته اسلام و بازگرداندن آنها به جای اولیه خود».
و در خطبه سومش، پس از حمد و سپاس خدا و دادن نشانههای خویش به مردم، صحف آدم و نوح و ابراهیم و تورات و انجیل و قرآن را از حفظ میخواند و پیروان هر دین، آن کتاب را به تمامیت تأیید مینمایند.
6 تیر: وفات حسین بن روح (نائب سوم امام زمان(عج))
مرد، شمشهای طلایش را به حسین بن روح تقدیم کرد. نائب نگاهی به کیسه کرد و از میان شمشها، یکی را بیرون آورد و گفت: «این شمش مال ما نیست!» مرد چیزی نگفت: تنها به یاد آورد که شمش را در میانه راه، در سرخس در بیابانی گم کرده و به جای آن، شمشی دیگر گذاشته بود. نائب ادامه داد: آن شمش را که جزء مال ما بود، در سرخس، موقعی که میان ریگستان خیمه زدی، گم کردی. به همان محل برگرد و آن را جستجو کن که آن را خواهی یافت.» مرد از علم غیب نائب متحیر شده بود. تمام فکرش پیش شمش بود. خواست خداحافظی کند که نائب گفت: به آنجا برگرد، ولی دیگر مرا نمیبینی!»
مرد افسار شتر را کشید و بر آن سوار شد.
11 تیر: شهادت آیت الله محمد صدوقی
چند وقت بود که بعد از نماز جماعت، جوانان در مسجد میماندند. دورهم مینشستند و درس میخواندند. گاهی میان درس خواندن و سؤال پرسیدن هایشان، صدای خنده آنها بلند میشد. مدتی که گذشت، حوصله بزرگترها و پیر مردها سررفت. دور هم جمع شدند و برای آیتالله صدوقی نامهای نوشتن و خواهش کردند که: «مسجد خانه خداست نه جای بیادبی! فکری به حال این جوانها بکنید که به مسجد نیایند».
آیتالله صدوقی با ناراحتی به آنها پاسخ داد: «بگذارید جوانها با مسجد انس بگیرند و آشنا شوند. مسجد که فقط برای کهنسالان و بازنشستگان نیست. اینها امید کشورند. روزی میآید که اینها چرخ عظیم اجتماع را به حرکت در میآورند.»
مدتی بعد، جمعیت جوانهای در مسجد چند برابر شد، طوری که در جلسات دعا، تنها شصت جوان دیده میشد که همگی از مبارزین انقلاب اسلامی گشتند.
19 تیر: وفات عثمان بن سعد (نائب اول امام زمان (عج))
از اهل قریه عسکر سر من رای بود و به او سّمان میگفتند، زیرا روغن فروشی میکرد. اموالی را که مردم برای امام حسن عسکری میآورند، داخل خیک روغن میگذاشت و در آن را محکم میبست. دشمن فکر میکرد او در همه حال دارد خیک پر از روغن را حمل میکند. خیلی از امانات مردم را این گونه به دست امام عسکری علیه السلام رساند. بعضی از یاران امام که نمیتوانستد هر روز حضرت را ببینید، از این امر شکایت کردند که: گاهی از فیض حضور شما محروم هستیم. در این اوقات، سخن چه کسی را بپذیریم و از چه کسی پیروی کنیم؟»
حضرت نگاه پر محبتی به عثمان که در کنارش ایستاده بود کرد و فرمود: «این ابوعمر؟ مردی موثق و امین است. آنچه وی برای شما نقل میکند، از طرف من میگوید و آنچه به شما میرساند، از جانب من میرساند».
28 تیر: وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
پیامبر در اتاق نشسته بود که صحبت از خدیجه سلام الله علیها به میان آمد. آشفتگی بسیاری چهره حضرت را فرا گرفت و قطرات اشک بر گونهاش جاری شد. اهل خانه با تعجب او را نگریستند. یکی از همسران پیامبر پرسید: «چرا گریه میکنی؟ آیا برای یک پیر زن گندمگون از فرزندان اسد، باید گریه کرد؟»
حضرت با آرامش بسیار فرمود: او هنگامی که شما مرا تکذیب میکردید تصدیق کرد و هنگامی که کافر بودید، او به من ایمان آورد...
... سوگند به خدا هیچگاه بهتر از خدیجه نصیبم نشد. او هنگامی به من ایمان آورد که مردم مرا تکذیب میکردند و هنگامی با ثروت و تمام وجودش به یاری من شتافت که دیگران مرا محروم ساختند.»
حضرت دستور داد گوسفندی را ذبح کنند و از گوشتش برای دوستان خدیجه سلام الله علیها، بفرستند. علت را پرسیدند، فرمود من دوست خدیجه سلام الله علیها را دوست دارم.»
معصومه سادات میرغنی ـ دوماهنامه امان شماره 42