امام زمان(عج) جز تبدیل زندگی به بندگی از ما چیزی نمیخواهد. امام میخواهد سه پیام را به مردم بدهد: یکی اینکه همه در این عالم میخواهیم بندگی کنیم.
خدا برای انسانها شرط گذاشته است که اگر انسانها بندگی کنند، خدا همه مخلوقات را مسخّر آنها قرار دهد. پس تا انسان بنده خدا نشود عالم بنده انسان نمیشود، یکی اینکه برای بندگی نیاز به نعمت داریم؛ یعنی باید امکاناتی داشته باشیم تا بتوانیم زندگی کنیم مثل نعمت آب، هوا، خاک، نور و... این امکانات میتواند دو خاصیت داشته باشد: حیاتدهنده و حیاتکشنده. مثل چاقو که اگر در دست جراح باشد بیماری را نجات میدهد و اگر در دست بچه باشد فردی را زخمی میکند. امکاناتی که خدا برای زندگی ما گذاشته است نیز دو پهلو است، دیگر اینکه اگر ما بخواهیم از این امکانات برای حیات واقعی استفاده کنیم نیاز به راهنما و نقشه داریم؛ راهنما، پیامبر و نقشه، دین است. امام میگوید که شما آمدهاید که در این دنیا زندگی و بندگی کنید، زندگی یعنی استفاده از امکانات و ابزارهای حیات که دو پهلو است.
صداقت، شرط همراهی با امام زمان(عج)
شرط همراهی با امام زمان(عج) داشتن صداقت است. جوانی به حضرت عیسی گفت که من میخواهم همراه تو باشم. حضرت عیسی میخواست جوان را امتحان کند و به او پولی داد تا نان بخرد. او سه قرص نان خرید، یکی را در راه خورد و به حضرت گفت که من دو قرص نان خریدهام یعنی به حضرت دروغ گفت. او با این کار شرط حضور در محضر حجت خدا را از دست داد. حضرت عیسی در راه، معجزهای به او نشان داد و باز سؤال کرد که چند قرص نان خریدی؛ او گفت: دو تا. حضرت این کار را تکرار کردند. آنها به محلی رسیدند که حضرت از زیر خاک سه تکه طلا بیرون آورد. حضرت خواست که تکههای طلا را به او بدهد؛ از او پرسید: چند تا نان خریدی؟ گفت: سه تا. حضرت فرمود که تو برای همراهی با ما راست نگفتی ولی برای بدست آوردن طلاها راست گفتی و طلاها را به او داد. این طلا، همان داستان چاقو است که اگر بدون حجت خدا باشد، برای انسان خطرناک است. حضرت از جوان خداحافظی کرد و رفت. او برای نگهداری طلاها دو تا دوست پیدا کرد. این سه نفر فکر کردند که با این سه تکه طلا چکار کنند، بعد از مدتی گرسنهشان شد و قرار شد که یکی به بازار برود و دو نفر دیگر از طلاها نگهداری کنند. کسی که به بازار رفت مکر کرد، انسان بی امام مکار میشود. او گفت که غذاها را مسموم میکنم و به دوستانم میدهم تا بمیرند و طلاها را برمیدارم. از طرفی دو نفر دیگر هم مکر کردند که او را بکشند تا طلای بیشتری بدست بیاورند.
ما فکر میکنیم که فقط خودمان میتوانیم سر دیگران را کلاه بگذاریم ولی غافل هستیم که دست بالای دست بسیار است. ما گاهی میخواهیم سر خدا را هم کلاه بگذاریم. آن دو نفر، کسی را که غذا آورد کشتند و بعد غذاهای مسموم او را خوردند و سه نفر با هم مردند و سه جنازه با سه تکه طلا باقی ماند. مدتها بعد حضرت عیسی با یارانشان از آنجا گذشتند و حضرت این داستان را برای آنها تعریف کرد و تکههای طلا را هم زیر خاک کرد.
اصلیترین عنصر تبدیل زندگی به بندگی، راهنما است. نعمت ولایت نور است .اگر ما امکانات زیادی داشته باشیم ولی این نور را نداشته باشیم بیشتر به زمین میخوریم. الآن دنیا امکانات زیادی دارد ولی چون نور امام زمان(عج) را ندارد مشکلات زیادی دارد. تا امام خودش را در زندگی ما نشان ندهد، زندگی ما تبدیل به بندگی نمیشود. امام صامت قرآن است و امام ناطق هم، امام زمان(عج) است. آیا ما قرار گذاشتهایم که با این قرآن و امام، زندگی خودمان را قانونمند کنیم؟ به تعبیری زندگی خودمان را محدود کنیم تا از وعدههای خدا محروم نشویم؟ در آستانه نیمه شعبان خوب است که همه دستورات اسلام را به دل خودمان عرضه کنیم و ببینیم که چقدر پذیرنده و تشنه حکم خدا هستیم، چقدر تسلیم حکم خدا هستیم، چقدر دوست داریم که در عمل این حکم را انجام دهیم، چقدر دوست داریم که این اعمال را ادامه دهیم. خیلی از مسلمانها در ماه رجب و شعبان و رمضان اعمال را انجام میدهیم ولی آنها را ادامه نمیدهند. اگر من نه اهل تسلیم، نه اهل عمل، نه اهل تداوم و نه اهل دفاع از حکم خدا هستم،کجای وجود من منتظر امام زمان(عج) است؟ بیاییم افکارمان را قانونمند کنیم. اگر ما فقط به ظاهر و زیبایی جسممان توجه کنیم، کشورمان از نظر جراحی زیبایی رتبه اول را در دنیا بدست میآورد ولی به گفته رهبر، از لحاظ اخلاق و معنویت به اندازه صنعت پیشرفت نمیکنیم. همه در مادیات رشد میکنند ولی به همان اندازه در معنویات رشد نمیکنند. علت این است که هنوز فکر ما قانونمند نشده است و فقط ظاهر را میبینیم و باطنِ را نمیبینیم. اگر ما باطن فکر را نبینیم عملیات فکر ما ناقص می شود.
راه تبدیل زندگی به بندگی
برای تبدیل زندگی به بندگی، اول باید محدودیت و قانونمندی دین و ولایت را در عرصه فکرمان بپذیریم؛ یعنی فقط ظاهر و مادیات را نبینیم. فکری منتظرِ امام زمان(عج) است که نزدیک به فکر امام زمان(عج) باشد. باید فکرمان را به امام نزدیک کنیم. هنوز نگاه ما ظاهری است؛ حتی در جشن امام زمان(عج). گاهی فکر میکنیم جایی که شربتِ بهتر بدهند یا سکه بدهند خیلی خوب است. باید بگوییم: مجلس آنقدر معنوی بود که عطر امام را در آنجا استشمام کردیم. این فکر به امام زمان(عج) نزدیک میشود. این انسان می خواهد بنده بشود و پشت سر قانونمندی اسلام و عترت حرکت بکند. قانونمندی فکر، اعتقادات ماست و قانونمندی دل، اخلاقیات ماست و قانونمندی اعضا و جوارح احکام ماست. همه امام زمان(عج) را دوست دارند ولی باید ببینم که چقدر در اعتقاداتشان محکم هستند، در حب و بغضشان به امام زمان(عج) نزدیک هستند. کسی که امام را دوست دارد محبوبِ حرام را دوست ندارد. در شب نیمه شعبان همه با هم دعا کنیم. خدا به عزت و جلالش قسم خورده است که در این شب دعای سائلی را رد نکند. در دعا کردن باید چند نکته یادمان باشد. خدا بعضی از کارها را انجام می دهد و ارتباطی به دعا کردن یا نکردن ما ندارد. خدا یک سفره عمومی برای همه مخلوقاتش چیده است و ربطی به دعا کردن ندارد. خدا یکسری عنایتها را برای کسانی گذاشته است که دعا میکنند. یک سری امکاناتی هست که اگر همه عالم دعا کنند خدا آنرا برآورده نمیکند؛ زیرا با تدبیر و حکمت خدا منافات دارد؛ یعنی این دعاها مستجاب نمیشود.
مردم دوست دارند با افراد دارای شهرت یا ثروت یا مقام ارتباط برقرار کنند. اگر انسان اهل ارتباط است و به دنبال کسی است که از همه بیشتر دارایی دارد آن خداست. دعا ارتباط با داراترین موجود است. این ارتباط باعث هویت ما میشود. شما دعا کنید تا بگویید که با بالاترین موجود هستی صحبت کردهام. بعضی از دعاها فقط ارتباط است مثل دعاهای اهلبیت: الهی انت مولای یا مولای ... بالاترین افتخار من این است که من بنده تو هستم و تو مولای من هستی. پس دعا برای کسب هویت است. دیگر اینکه دعا ارتباط با خدا برای شارژ شدن است. در سوره مزمل داریم که ای پیامبر، با من حرف بزن و قرآن را بخوان بعد بار سنگین را بردار. دیگر اینکه دعا ارتباط با خداست برای تعلیم و تربیت. خدا میفرماید که تو دعا کن ما تو را اجابت میکنیم. دعا یعنی عقد قرارداد با خدا به شرط حرکت تو و برکت خدا. ما حرکت را باید با قانونمندی قرآن و عترت انجام بدهیم. هر حرکتی هدفمند نیست. تعریف حرکت را باید در قرآن و عترت جست. دعا تنبلپروری و جری کردن انسانها برای گناه نیست. در آیه 80 سوره توبه داریم: ای پیامبر، اگر تو هفتاد بار استغفار کنی من آنها را نمیبخشم و این سنت الهی است. خدا به کاسبی که ربا میخورد، برکت نمیدهد؛ زیرا این جزو سنت خدا نیست. حالا اگر ما نماز خواندیم، روزه گرفتیم، جهاد کردیم و به پدر و مادر خدمت کردیم ولی کارهایمان کامل هم نبود، خدا آن را تکمیل میکند.
دعا، نامه نوشتن به نشانی خداست. ما دو اشکال در دعاهایمان داریم: یکی اینکه کاغذ سفید به خدا میدهیم و دیگر اینکه نشانی خدا را هم نمیدانیم و آن را به جای دیگری میفرستیم، بعد خدا را محاکمه میکنیم. شما باید مشکلاتتان را به خدا بگویید نه بنده خدا.
در بعضی از ایام، خدا دعاها را مستجاب میکند به برکت زمان و مکان و واسطه. دعا در زمانهای دیگر باید بررسی شود که شرایط آن وجود دارد یا خیر، ولی در نیمه شعبان این طور نیست. کافی است که شما با خدا صحبت کنید و بخواهید. اگر شما زیر قبه امام حسین علیه السلام دعا کنید خدا در آنجا امضا کرده است که این دعا مستجاب بشود. پس دعا قرارداد بین من و خداست و یک کارهایی هم سهم من است که باید انجام بدهم. دعا، نامه نوشتن است و خدا هیچ نامهای را بیپاسخ نمیگذارد. خدا هیچ پاکتی را خالی برنمیگرداند. اگر خدا دعای من را برآورده نکند حتما بهتر از آن را برای من میفرستد. در مناجات ماه شعبان داریم: خدایا من نمیتوانم خودم را از معصیت جدا کنم، تو به من کمک کن. آقایی گفت که من سیگاری بودم و نمیتوانستم آن را ترک کنم. وقتی به کربلا رفتم به گنبد ابوالفضل نگاه کردم و گفتم که من نمیتوانم این سیگار را ترک کنم، تو خودت محبت آن را از دل من بگیر و جای آن نفرت بگذار. یک لحظه تمام نفرت در وجود من جمع شد. این دعا است و واسطه آن ابوالفضل است و این فرد تلاش هم نکرده ولی حضرت به او عنایت کرد.
شاید فرج امام زمان(عج) مشروط به بیرون آمدن ما از گناه باشد. پس در نیمه شعبان از خدا بخواهیم که ما را پاک کند تا مقدمه ظهور آقا باشد.
حجتالاسلام محمد مهدی ماندگاری ـ دوماهنامه امان شماره 42