نشریات و مجلات چاپی

مدرسه و پایگاه های علمی
مدرسه مجازی مهدویت
نشریه امان فعالیت خود را از سال ... آغاز کرده است. هم‌اکنون 348 نفر با این مجموعه مرتبط هستند.

اسباب بازی یا لوازم التحریر؟!

شهید دستغیب هیچ گاه به خاطر بیدارکردن بچه‌ها برای نماز صبح یا کار دیگر،‌ سرزده وارد اتاق نمی‌شد. بلکه در می‌‌زد و آن‌ها را صدا می‌‌کرد. یکی از دختران شهید دستغیب می‌‌گوید: « پدرم برای نماز صبح در می‌‌زد و چون من خیلی زود بیدار می‌‌شدم و سحر خیز بودم با این عنوان زیبا صدایم می‌‌زد: «خانم بهشتی...!، خانم بهشتی...!» وقت نماز است پا شو.»
اشاره
تربیت صحیح فرزندان از دغدغه‌های هر پدر و مادر دلسوزی می‌باشد. یکی از راه‌های تربیت فرزندان، مراجعه به روش تربیتی عالمان دینی می‌باشد. چون آنان در برخورد با اطرافیان، مخصوصاً فرزندان خود، همواره دستورات دینی را در نظر می‌گرفتند و بر اساس دستورات دین اسلام، کانون خانواده خود را گرم نگه می‌داشتند. در سایه این سیره تربیتی، فرزندان در فضایی سرشار از عاطفه و محبت و احترام متقابل پرورش می‌یافتند. طبیعی است که در چنین خانواده‌ای زمینه‌های رشد و نمو نسل منتظر بیشتر نمود پیدا می‌کند. با مراجعه به نحوه برخورد علما با فرزندان خود، می‌توان الگوی یک زندگی را ترسیم نمود که مورد رضایت امام زمان(عج) می‌باشد.

تمام قد ایستاد
آقا بزرگ تهرانی در مورد میرزای شیرازی می‌فرماید: «هنگامی که فردی از خانواده‌اش اجازه می‌خواستند که داخل اتاقش بروند، میرزا در مقابلش بلند می‌شد و او را با کمال ادب، احترام می‌‌نمود. حتی من دیدم که این رفتار را با فرزند هشت یا نه ساله‌اش انجام می‌‌داد.» وی می‌فرماید، من نزد میرزا بودم که خادمش وارد شد و برای فرزند میرزا، اجازه داخل شدن خواست. میرزا اجازه فرمودند. فرزندشان وارد شد و سلام کرد و ایستاد، میرزا اجازه نشستن داد. وی دو زانو بر زمین نشست و چشم به زمین انداخت. پدرش از حالش و از درس او جویا شد و در هر مرتبه او را با کلمه « آقا » خطاب می‌کرد. پس از مدتی فرزندشان اجازه خروج خواست. میرزا به وی اجازه فرمود و به احترام او برخواست.
خانم بهشتی، خانم بهشتی...!
شهید دستغیب هیچ گاه به خاطر بیدارکردن بچه‌ها برای نماز صبح یا کار دیگر،‌ سرزده وارد اتاق نمی‌شد. بلکه در می‌‌زد و آن‌ها را صدا می‌‌کرد. یکی از دختران شهید دستغیب می‌‌گوید: « پدرم برای نماز صبح در می‌‌زد و چون من خیلی زود بیدار می‌‌شدم و سحر خیز بودم با این عنوان زیبا صدایم می‌‌زد: «خانم بهشتی...!، خانم بهشتی...!» وقت نماز است پا شو.»
از ما اجازه می‌‌گرفتند!
خانم فریده مصطفوی می‌‌فرمایند: «اگر زمانی وارد اتاق می‌شدیم و ایشان [حضرت امام] مشغول خواندن قرآن بودند، از ما اجازه می‌‌گرفتند که خواندن آن صفحه را تمام کنند و بلا فاصله آن صفحه را تمام می‌‌کردند و بعد به ما اظهار محبت می‌‌فرمودند.»

اسباب بازی یا لوازم التحریر
دختر شهید بهشتی می‌‌گویند: «وقتی پدرم می‌‌خواستند، مثلاً برای روز تولد‌مان هدیه‌ای بخرند، این طور نبود که هر چه خودشان تشخیص دادند، بخرند و آن را به ما هدیه کنند، بلکه قبلاً با ما مشورت می‌‌کردند و از ما می‌‌پرسیدند چه چیزها‌یی را دوست داریم یا نیاز داریم تا برایمان بخرند. گاهی هم خودمان را همراهش به بازار می‌‌بردند. یک بار که به مغازه رفتیم از من پرسیدند، اسباب بازی می‌‌خواهی یا لوازم التحریر یا لباس؟ و در نهایت آنچه دوست داشتم برایم می‌‌خرید.»
این هم به خاطر تو
مرحوم حاج سید احمد خمینی می‌‌فرمایند: «وقتی خدمت امام(ره) می‌رفتم و یکی از دوکانال تلویزیون، برنامه ورزشی پخش می‌‌کرد و امام کانال دیگر را می‌‌دیدند، فوراً کانالی را که ورزش پخش می‌‌کرد، می‌‌گرفتند و می‌‌گفتند: «این هم به خاطر تو، بنشین و تماشا کن.»
من نباید به تو دستور بدهم
دختر علامه طباطبائی می‌گوید: علامه مایل نبود که در خا‌نه کارهای شخصی او را دیگری انجام دهد، حتی این اواخر که بیمار بودند و من به خانه‌شان می‌‌رفتم با آن حال بیماری برای ریختن چای، از جای خود بر می‌‌خواستند و اگر من می‌‌گفتم: «چرا به من نگفتید که برایتان چای بیاورم.» می‌‌گفتند: «نه، تو مهمانی، سیده هم هستی و من نباید به تو دستور بدهم.»
جشن با شکوه
حجت الاسلام مهدی اژه‌ای می‌‌گوید: «در یکی از سفرها که در منزل شهید بهشتی مهمان بودم، اول شب به من فرمودند: «فلانی اگر کاری ندارید، لباس‌هایتان را بپوشید؛ چون در اتاق بچه‌ها وعده داریم.» خودشان هم لباس‌هایشان را پوشیدند، عطر زدند، موهایشان را مرتب کردند و با همدیگر وارد اتاق بچه‌ها شدیم. تا وارد اتاق شدیم خیلی تعجب کردم، چون فکر می‌‌کردم کسانی از بیرون آمده و با ایشان ملاقات دارند. ولی دیدم در اتاق، فقط فرزندان ایشان هستند و از پدرشان دعوت کرده‌اند که امشب ما جلسه داریم. تریبون درست کرده بودند و برای برپایی یک جشن برنامه‌ریزی کرده بودند. مراسم با تلاوت قرآن شروع شد و برنامه‌هایی مثل: شعر، مقاله، سرود دسته جمعی، دکلمه و مسابقه داشتند. آقای بهشتی هم در آن مسابقه شرکت کردند،20 دقیقه نیز اسلایدهایی را نشان دادند.
آقای بهشتی به من فرمودند: «من یک ساعت به بچه ها قول داده‌ام که در خدمتشان باشم.» در پایان برنامه از ما پذیرایی شد آقای بهشتی از آن‌ها خیلی تشکر کردند.
علی‌آقا...!
مقام معظم رهبری می‌‌فرمایند: «گاهی پدرم مثلاً می‌‌خواست برای نماز به مسجد برود ما را هم صدا می‌‌کرد. از بچگی به ما «علی آقا» می‌گفتند، «علی و محمد» نمی‌گفتند، «‌علی آقا» و«محمد آقا» می‌‌گفتند. احتراممان می‌‌کردند (صدا می‌‌کردند:) «علی آقا...!، علی آقا...!» « محمد آقا...!» ... بیایید برویم به مسجد. ما هم می‌‌دویدیم عمامه سرمان می‌‌گذاشتیم و عبا می‌‌پوشید‌یم و با آقا می‌‌رفتیم مسجد...»


. صادق، حسن زاده، کلید خوشبختی،ص 151.
. گلشن ابرار ، ج 2 ، ص 878.
. محمدرضا، سبحانی نیا، مهر و قهر ، ص 31.
. غلام‌علی، رجایی، سیرۀ شهید بهشتی، ص 74.
. محمدرضا، سبحانی‌نیا، مهر و قهر، ص 37.
. سید محمدرضا ،حسینی ،درس زندگی ،ص 34.
. غلا معلی، رجایی، سیرۀ شهید بهشتی،ص 83.
. گلشن ابرار، ج 2، ص 974.
آخرین ویرایش
در 1394/9/2 14:49 توسط فاطمه کاظمی

مطالب پربازدید را ببینید
و یا به فهرست بازگردید.

بازگشت به ابتدای صفحه

تلفن
نشانی
02188998601
تهران، خیابان انقلاب، تقاطع قدس و ایتالیا، پلاک 98
پیامک
30001366