دنیا به دور شهر تو، دیوار بسته است
هر جمعه راه سمت تو، انگار بسته است
کی عید میرسد که تکانی دهم به خویش
هر گوشه از اتاق دلم تار بسته است
از تو همیشه حرف زدن کار مشکلی است
در میزنم و خانه گفتار بسته است
باید به دست شعر نمیدادم عشق را
حتی زبان ساده اشعار بسته است
وقتی غروب جمعه رسد بی تو آفتاب
انگار بر گلوی خودش، داربسته است
میترسم آخرش تو نیایی و پُر کنند
در شهر شاعری ز جهان بار بسته است
مرحومه نجمه زارع
خورشید قطرهای است ز مهر نگاه تو
هر صبح میچکد ز رخسار ماه تو
در سینهام شکفت هزاران بهار گل
از گرمی همیشه صبح نگاه تو
شد دیدهام سپید ز بس هر سپیده دم
دل دوختم ز روزن چشم به راه تو
مرغ دلم که دل زده از هر چه دانه بود
پر میزند به خاطر خال سیاه تو
اشکی فشان برای خدا ابر نو بهار
آتش گرفت خرمن جانم ز آه تو
ابوالفضل فیروزی(نینوا)
ای بهار روح افزا جلوه کن در این بستان
جان ما به لب آمد بی تو خسرو خوبان
ای فدای چشمانت چشم و جان شیدایان
رحمتی به ما آور، تا به کی غم هجران
جمعهها همه گویی از قیام سرشارند
شوق گریه و لبخند، شور لحظه فرمان
ای که التزامت را سروران طمع دارند
شور عالم امکان شمع محفل مستان
منجی بشر مهدی، قسط و عدل را معنی
عاشقان خود را کی میرهانی از زندان؟
ای شفای ما رویت، روی ماه نیکویت
بی تو رنگ غم دارد زندگی هر انسان
میدهد گواهی دل تا سپیده راهی نیست
با دعای «عهد» اینک تازه می شود پیمان
کامران شرفشاهی
غیبت طولانیت، كی سپری میشود
سوی گدایان تو، كی نظری میشود
طول كشید انتظار ای شه والا تبار
بهر غلامان تو، كی خبری میشود
چاره درد غمت، نیست بجز وصل تو
بر سر راه توأم، كی گذری میشود
جان به لب آمد ز غم، طول كشید انتظار
ظلمت شب تا به چند، كی سحری میشود
سوخته از هجر تو، قلب پریشان من
محو جمال تو هر، خون جگری میشود
جز غم هجران تو، نیست غمی بر دلم
شوق وصالت مرا، بال و پری میشود
امر ظهور تو را، من ز خدا خواستم
بر من مسكین ز تو، یك نظری میشود
مرحوم سید اسماعیل شرفی «شرفی»
وارث خیل رسل مهدی موعود، كجاست؟
محیی سنّت دیرینه محمود، كجاست؟
ای خدایی كه به ما وعده او را دادی
جان به لب آمده آن منجی موعود، كجاست؟
خشك و تر در شرر آتش نمرود بسوخت
آنكه خاموش كند آتش نمرود، كجاست؟
كشتی دین مبین را كه خطر نزدیك است
آنكه آرد به سوی ساحل مقصود، كجاست؟
همه از فقر معانی به ستوه آمدهاند
گنج پنهان شده خالق معبود، كجاست؟
بَخْتَم از غصّه هجران رخش وارون شد
بخت وارون شده را طالع مسعود، كجاست؟
آن عزیز دل و آن مونس جانی كه شود
دل ز دیدار رخش خرّم و خشنود، كجاست؟
عالم كون و مكان را نبود رَوْح و نشاط
آن گل سر سبد عالم موجود، كجاست؟
«ملتجی» از همه منتظرین میپرسد:
معدن لطف و سخا و كرم و جود، كجاست؟
علی اصغر یونسیان«ملتجی»
هر راه بجز راه تو کج خواهد شد
بی لطف تو آسمان فلج خواهد شد
ما منتظران اگر بخواهیم همه
امسال همان سال فرج خواهد شد
سیدمجتبی شجاع
مهدی صاحب زمان ای حجت پروردگار
یادگار حیدر و حامی دین کردگار
قائم آل محمد، جانشین عسکری
ای دو نور چشم نرگس مصطفی را یادگار
حجت یزدان بیا عالم نما پر عدل و داد
منجی عالم به عالم عدل را کن بر قرار
از فساد و ظلم پر گردیده عالم سر به سر
ریشه کَن بنما بیا ظلم و فساد از هر دیار
زنده کن از نور توحید و هدی روی زمین
مرده است اکنون زمین از ظلم و کفر بیشمار
مهدیا اندر ظهور خویشتن تعجیل کن
بینهایت کرده طغیان کافران در روزگار
پرچم جدت پیمبر را نما در اهتزاز
تا که عالم زیر پرچم آری با عّز و وقار
شهیدسیدحسینعلیحسینیلیلوری
دوماهنامه امان شماره 37