آیتالله شیخ محمدحسین غروی اصفهانی
فقیه ، عارف، حکیم، شاعر و فیلسوف
تولد: دوم محرم 1296 ق. كاظمین.
گام اول
در سن نوجوانی اشتیاق زیادی برای كسب علوم دینی داشت. پدرش از تجار معروف کاظمین و مشهور به کمپانی بود. محمد حسین هرگاه فرصت را مناسب میدید، آرزویش را به پدر میگفت و با اصرار از او میخواست كه رضایت دهد تا وارد حوزه معارف اسلامی شود؛ ولی پدر كه جز او پسری نداشت، راضی به این كار نمیشد؛ اما اشتیاق محمدحسین روز به روز به تحصیل علوم اسلامی بیشتر میشد. پدر نیز خود را بیش از پیش، پیرتر احساس میکرد و با جدیت از پسر میخواست كه فكر طلبه شدن را از سر بیرون كند و فن تجارت را فرا گیرد. سرانجام آنچه که باعث رضایت پدر شد، تنها یك نگاه عاشقانه نوجوان شهرکاظمین به گنبد زیبای امام كاظم8 و توسل به آن باب الحوائج بود. او خود میگوید: «مثل هر روز با پدرم در نماز جماعتی كه عصرها در صحن مطهر كاظمین برپا میشد، شركت كرده بودم. نماز تمام شد؛ ولی هنوز صفهای نمازگزاران به هم نخورده بود. من در حالیكه زانوی غم بغل گرفته بودم، با فاصله اندكی پدرم را میپاییدم كه دیدم با یكی از تجار بغداد گرم صحبت است. همچنان كه نشسته بودم و داشتم در آتش اشتیاق میسوختم، چشمم به گنبد زیبای امام كاظم 8بود. در دلم گفتم: «ای باب الحوائج، تو عبدصالح و از بندگان برگزیده خدایی و در پیش حضرت حق آبرو داری. چه میشد اگر از خدا میخواستی دل پدرم را به من نزدیكتر میكرد تا به تصمیمم، كه چیزی جز تحصیل علم و كمال در مكتب شما نیست، راضی میشد.» در همین اندیشهها بودم كه دیدم پدرم صدایم میكند: «محمدحسین! محمد حسین، پسرم! اگر هنوز هم آرزومندی كه به حوزه بروی تا دروس اسلامی بخوانی، برو! خاطرت از طرف من جمع باشد، ناراحت نمیشوم. اگر دلت میخواهد به نجف اشرف بروی، برو!»
از آن روز زندگانی آن بزرگ مردِ به ظاهر نوجوان، آغازی دیگر داشت؛ بنابراین او با خیالی آسوده راه نجف اشرف را در پیش گرفت تا روح تشنهاش را از چشمههای جوشان علم و معنویت علوی سیراب سازد. پدرش نیز كه به استعداد درخشان فرزندش پی برده بود، وسایل تحصیل او را در حوزه علمیه نجف فراهم ساخت تا این استعداد زلال، هر چه بهتر شكوفا گردد.
اساتید او
محمدحسین پا به حوزه بزرگ نجف نهاد. چیزی نگذشت كه دروس مقدماتی را یكی پس از دیگری پشت سر گذاشت و خود را به درجات بالای علمی رساند. ایشان جوانی بیست ساله بود كه به حوزه درس آخوند خراسانی راه یافت. سیزده سال به طور مرتب در درس اصول آن بزرگوار شركت كرد و از شاگردان درجه اول آخوند به شمار می رفت. تا زمانی كه استادش زنده بود، به احترامش از تدریس جدا گانه دوری میكرد. روزی كه آخوند خراسانی درگذشت، آقا محمد حسین، مردی بزرگ و سرشناس شده بود. وی در حالی كه تنها سی و سه سال از عمرش میگذشت، جای ایشان نشست و از استادان پر آوازه حوزه نجف گشت.
شاگردان
كلاس درس علامه غروی را چه در علم اصول و فقه و چه در حكمت و فلسفه باید از كلاسهای بسیار پُر بركت شیعه به حساب آورد. حدود 150 بزرگوار افتخار شاگردی در مكتب علامه غروی را داشتهاند كه در میان شاگردان وی از مرجع تقلید و فقیه و فیلسوف گرفته تا مفسر و محدث و متفكر و نویسنده و عارف و واعظ و... را میتوان دید. بعضی از آنان عبارتند از حضرات آیات: سید ابوالقاسم خویی، محمدتقی بهجت، سیدمحمد حجت كوه كمری، سید محمد حسین طباطبایی(صاحب تفسیرالمیزان)، شیخ عبدالحسین امینی تبریزی و...
از نگاه فرزانگان
در مورد مقام علمی و معنوی مرحوم غروی اصفهانی سخنان شیرینی از بزرگان و صاحب نظران نقل شده است که همه، حاکی از اخلاص و نبوغ فکری اوست. علامه سیدمحمدحسین طباطبایی یكی از شاگردان مكتبش، میگوید: « استاد بزرگ، حکیم خداشناس و فقیه پارسا و دایرمدارِ آسمان پژوهش و تحقیق و سالک و مرزبان سرزمین دانش، شیخ محمدحسین اصفهانی غروی است که خدا مقام بلندش را بلندتر سازد.» همچنین آیتالله بهجت در مورد استادش این گونه میفرمودند: «اگر کسی او را در حال تحقیق و مطالعه میدید، فكر میكرد جز مطالعه و تحقیق کاری ندارد و اگر او را در حال عبادت میدید، گمان میبرد که جز عبادت و سجده کار دیگری ندارد».
مقام علمی
ایشان به یكی از شاگردانش گفته بود: «من سیزده سال در درس مرحوم آخوند خراسانی، صاحب کفایه، شرکت می کردم. در طول این سیزده سال تنها یک شب نتوانستم در درس ایشان حضور پیدا کنم؛ چون به زیارت کاظمین مشرف شده بودم. در هنگام برگشتن مشکلی پیش آمد که نتوانستم به موقع به کلاس درس برسم. در بین راه که میآمدم، حدس میزدم که امشب استادم چه مطالبی را بیان خواهند کرد؛ بنابراین پیشاپیش آنها را نوشتم.
به نجف که رسیدم و با دوستان صحبت کردم، دیدم تقریباً همه مطالبی که بیان فرموده بودند چیزهایی بوده که من پیشاپیش حدس زده و نوشته بودم و تقریباً نوشته های من چیزی از درس کم نداشت.»
کتابهای ارزشمندی به تشنگان علم و معرفت تقدیم نماید. وی علاوه بر کتب علمی، دارای دیوان شعری است که در مدح اهلبیت علیهم السلام، قصاید و غزلیات عاشقانه و عارفانهای دارد.
مبارزه با نفس
یکی از علمای نجف به نام حاج سیدمحمدرضا خلخالی میگوید: «روزی در «بازار حُوَیْش» میرفتم که دیدم آقای حاج شیخ محمّدحسین در وسط کوچه خم شده است و پیاز جمع میکند و میخندد. جلو رفتم و سلام کردم و به ایشان کمک کردم تا پیازها را جمع نمودیم. آنگاه آنها را در گوشه قبایش گرفت. وقتی از علت خندهاش سوال کردم، آن مرحوم فرمودند: «من وقتی در جوانی برای تحصیل وارد نجف شدم، از نظر مالی وضع خیلی خوبی داشتم. روزی در مقابل ضریح مطهّر حضرت امیرالمؤمنین8 مشغول زیارت بودم که بند تسبیح قیمتی من پاره شد و دانههای آن روی زمین ریخت. در آن روز عزّت نفس و خودخواهی به من اجازه نداد، تا خم شوم و دانهها را جمع کنم؛ اما امروز به دکّان بقّالی رفتم و مقداری پیاز خریدم و در گوشه قبای خود ریختم و اطراف آن را با دست گرفتم، تا به منزل بروم. در میان جمعیّت، قبا از دست من رها شد و پیازها روی زمین ریخت. خم شدم و پیازها را جمع کردم و ابداً برای من این مسئله مشکل نبود؛ بلکه بسیار آسان و قابل تحمّل بود. علّت خنده من آن بود که به یاد دوران جوانی و پاره شدن تسبیح قیمتیام که ارزش هر دانهاش یک دینار بود، افتادم. آن روز از آن تسبیح که یکصد دینار قیمت داشت، گذشتم. الحمدللّه امروز جمع آوری پیازهای ریخته از گوشه قبا بر روی زمین، برای من سنگین نیست و بسیار آسان و قابل تحمّل است.»
مقام معنوی
آن بزرگوار در کنار فعالیتهای علمی آن قدر مقید به برنامه های عبادی بود که هر کس او را میدید، فکر میکرد که غیر از عبادت كار دیگری ندارد. خواندن زیارت عاشورا و نماز جعفر طیار از برنامه های عادی هر روز ایشان بود. روزهای پنجشنبه مجلس روضه میگرفت و مقید بود که خودش پای سماور بنشیند و همه کفشها را جفت کند. در حالی که کارها را انجام میداد، در حال حرکت بود. حضرت آیتالله بهجت در این زمینه میفرمایند: «ما متوجه نمیشدیم که این چه ذکری است که استادمان این قدر به آن مقید است و در حال نشستن و برخاستن میگوید تا اینکه مرحوم آقا شیخ علی محمد بروجردی که با ایشان خیلی مأنوس بود، از ایشان سوال کرده بود که: آقا این چه ذکری است که حتی بین سلام و احوال پرسیتان آن را ترک نمیکنید؟ ایشان لبخندی زده و بعد از تأملی فرموده بودند که : «خوب است انسان روزی هزار مرتبه «إنا أنزلناه» بخواند.»
بعضی از شبها آن قدر غرق عبادت میشد که بعد از نماز مغرب و عشاء سر به سجده میگذاشت و سحر و موقع نماز شب، سر از سجده بر میداشت.»
وفات
آن فقیه وارسته در پنجم ذیالحجه سال 1361 ق. دار فانی را وداع گفت و در آستان قدس علوی، زیر ایوان طلای امیر المومنین علیه السلام، جنب مناره شمالی در مقبره كوچكی كنار مقبره علامه حلی به خاك سپرده شد.
سوتیتر
ـ مثل هر روز با پدرم در نماز جماعتی كه عصرها در صحن مطهر كاظمین برپا میشد، شركت كرده بودم. نماز تمام شد؛ ولی هنوز صفهای نمازگزاران به هم نخورده بود. من در حالیكه زانوی غم بغل گرفته بودم، با فاصله اندكی پدرم را میپاییدم كه دیدم با یكی از تجار بغداد گرم صحبت است. همچنان كه نشسته بودم و داشتم در آتش اشتیاق میسوختم، چشمم به گنبد زیبای امام كاظم 8بود
ـ اگر کسی او را در حال تحقیق و مطالعه میدید، فكر میكرد جز مطالعه و تحقیق کاری ندارد و اگر او را در حال عبادت میدید، گمان میبرد که جز عبادت و سجده کار دیگری ندارد.
ـ روزی در «بازار حُوَیْش» میرفتم که دیدم آقای حاج شیخ محمّدحسین در وسط کوچه خم شده است و پیاز جمع میکند و میخندد. جلو رفتم و سلام کردم و به ایشان کمک کردم تا پیازها را جمع نمودیم. آنگاه آنها را در گوشه قبایش گرفت.
. حاج محمد حسن اصفهانی معروف به «معین التجار» و «کمپانی» بود. كمپانی یعنی شركت راهآهن بغداد - كاظمین چون ایشان اولین بار بانی این شرکت شده بود. به همین علت دیوان اشعار فرزندش آیتالله محمد حسین غروی با نام «دیوان كمپانی» و نام آن حكیم الهی به نام «آیتالله كمپانی» معروف گشت؛ ولی چنانكه شماری نقل كردهاند، او از این اسم ناراضی بود و از شنیدن این كلمه بیگانه به سختی ناراحت میشد.
مسلم عباسپور ـ دوماهنامه امان شماره 38