نشریات و مجلات چاپی

مدرسه و پایگاه های علمی
مدرسه مجازی مهدویت
نشریه امان فعالیت خود را از سال ... آغاز کرده است. هم‌اکنون 348 نفر با این مجموعه مرتبط هستند.

آزاد و آزاده

حُرّ بن یزید ریاحی، تكبیره الاحرامِ خون بست و آخرین حجاب را نیز درید و آزاد از بندگی غیر، حُرِّ حُرّ، وارد نماز عشق شد و این نماز، دائم است و آنكه در آن وارد شود هرگز از آن فارغ نخواهد شد: الَّذینَ هُمْ عَلی‏ صَلاتِهِمْ دائِمُونَ ... و خود، جان خویش را گرفت. حُر آن كسی است كه حقّ، اذن جان گرفتن را به خود او می­‌سپارد و این اكرم الموت است؛ قتل در راه خدا، و مگر آزاده كریم را جز این نیز مرگی سزاوار است؟ احرار از مرگ در بستر به خدا پناه می­‌برند.
گفته­‌اند: آنگاه كه حُرّبن یزید ریاحی از لشگریان عمر سعد كناره می­ گرفت تا به سپاه حق، الحاق یابد، «مهاجر بن اوس» به او گفت: چه می­ كنی؟ مگر می‌­خواهی حمله كنی؟... و حُرّ پاسخی نگفت، امّا لرزشی سخت سراپایش را گرفت.

مهاجر حیرت زده پرسید: «والله در هیچ جنگی تو را اینچنین ندیده بودم و اگر از من می‌پرسیدند كه شجاع‌­ترین اهل كوفه كیست، تو را نام می­‌بردم. اما اكنون، این رعشه ای كه در تو می­ بینم، از چیست؟»

راوی:

تن، چهره­ای است كه جان را ظاهر می­ كند، اما میان این ظاهر و آن باطن چه نسبتی است؟ آنان كه روح را مركبی می ­گیرند در خدمت اهواء تن، چه می­ دانند كه چرا اهل باطن از قفس تن می نالند؟ تن، چهره جان است، امّا از آن اقیانوس بی­كرانه، نَمی بیش ندارد، و اگر داشت كه آن دلباختگان صنم ظاهر، حسین را می­ شناختند.

محتضران را دیده­ای كه هنگام مرگ چه رعشه ای برجانشان می­‌افتد؟ آن جذبه عظیم كه جان را از درون ذرّات تن، به آسمان لایتناهای خُلد می­‌كشاند، كه نمی­‌توان دید.... امّا تن را از آن همه، جز رعشه­‌ای نصیب نیست. این رعشه، رعشه مرگ است؛ مرگی پیش از آنكه اجل سر رسد و سایه پر دهشت بال‌های ملك الموت، بر بستر ذلّت حُرّ بیفتد... «مُوتُوا قَبْلَ أنْ تَمُوتُوا» اینجا دیگر این حُرّ است كه جان خویش را می‌­ستاند نه ملك الموت. پیش چشم، سرادقات مصفّای عشق است، گسترده به پنهای آسمانها و زمین، نور علی نور تا غایت الغایات معراج نبی؛ و در قفا، گورتنگی است تنگ­تر از پوست تن، آن سان كه گویی یكایك ذرّات تن را در گوری تنگ تر از خود بفشارند.

حُرّ بن یزید، لرزان گفت: «والله كه من خویشتن خویش را میان بهشت و دوزخ مخیر می­‌بینم و زنهار اگر دست از بهشت بدارم، هر چند پاره پاره شوم و هر پاره­ام را به آتش بسوزانند»... و مركب خویش را، هِی كرد و به سوی خیمه سرای حسین بال كشید.

راوی:

حُرّ بن یزید ریاحی، تكبیره الاحرامِ خون بست و آخرین حجاب را نیز درید و آزاد از بندگی غیر، حُرِّ حُرّ، وارد نماز عشق شد و این نماز، دائم است و آنكه در آن وارد شود هرگز از آن فارغ نخواهد شد: الَّذینَ هُمْ عَلی‏ صَلاتِهِمْ دائِمُونَ ... و خود، جان خویش را گرفت. حُر آن كسی است كه حقّ، اذن جان گرفتن را به خود او می­‌سپارد و این اكرم الموت است؛ قتل در راه خدا، و مگر آزاده كریم را جز این نیز مرگی سزاوار است؟ احرار از مرگ در بستر به خدا پناه می­‌برند.

قدم صدق هرگز بر صراط نمی­‌لرزد؛ حّر، صادق بود و از آغاز نیز جز در طریق صدق نرفته بود. .. احرار را چه بسا كه مكر لیل و نهار به دارالاماره كوفه بكشاند، اما غربال ابتلائات ، هیچكس را رها نمی‌­كند و اهل صدق را، طوعاً یا كرهاً، از اهل كذب تمیز می­‌دهد... مكّاری چون ضحاك بن قیس نیز نمی‌­تواند از چشم ابتلاء دهر، پنهان شود... و فاش باید گفت، این محضر عظیم حق، جایی برای پنهان شدن ندارد.

ضحاك بن قیس خود گفته است: «چون دیدم كه اصحاب حسین همه كشته افتاده اند و جز«سوید بن عمرو خثعمی » و « بشر بن عمرو حضرمی» دیگر كسی نمانده است، به او گفتم: یابن رسول الله، می­دانی آن عهدی را كه بین من و توست، من شرط كرده بودم كه در ركاب تو تا آنگاه بمانم كه جنگجویی با تو هست. اكنون كه دیگر كسی نمانده است، آیا مرا حلال می داری كه از تو انصراف كنم؟ و حسین علیه السلام اذن داد كه بروم... اسبی را كه از پیش در یكی از خیمه ها پنهان داشته بودم، سوار شدم و به دامنه دشت كه پُر از دشمن بود، زدم و گریختم....»

روای:

تن ضحاك بن قیس همه عاشورا از صبح تا غروب به همراه اصحاب عاشورایی امام عشق بود، امّا جانش، حتّی نفسی ، به ملكوتی كه آن احرار را بار دادند، راه نیافت چرا كه بین خود و حسین شرطی نهاده بود. «عبادتِ مشروط»، كِرم ابریشمی است كه در پیله خفه می شود و بالهای رستاخیزی اش هرگز نخواهد رُست. این شرطی بود بین او و حسین.... و اگر چه دیگری را جز خدای از آن آگاهی نبود، امّا زنهار كه لوح تقدیر ما بر قلم اختیار می رود.

تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مكن
كه خواجه خود روش بنده پروری داند

منبع: فتح خون (روایت محرم).
آخرین ویرایش
در 1394/8/30 17:49 توسط فاطمه کاظمی

مطالب پربازدید را ببینید
و یا به فهرست بازگردید.

بازگشت به ابتدای صفحه

تلفن
نشانی
02188998601
تهران، خیابان انقلاب، تقاطع قدس و ایتالیا، پلاک 98
پیامک
30001366