بده پیاله كه یك خم هنوز سر بسته است
سلام بر آل یاسین
سلام بر بلندای قیام و قعودت
سلام بر معراج ركوع و سجودت
سلام بر ذكر قرائت و قنوتت
سلام بر هنگامه طلوع و غروبت
سلام بر تو ای یگانه دوران
سلام بر تو ای موعود قرآن
سلام بر ای مهدی فاطمه علیها السلام
سلام بر تو كه پرچم برافراشته هدایتی
سلام بر تو كه خود سلام و پیام آور سلامتی
سلام، سلام، سلام... .
1. مهدی جان: شكوه هجران و غم دوری از مصاحبت و دیدار تو را، فقط با تو نجوا میكنم ـ ای انیس رفیق.
2. مولای من: گرچه توان سرودن نام بلندت ما را نیست. اما دیدگان ناقابلم را وقف تماشای قامت رعنای تو نمودهام و گوشه نگاهم را به ضریح سبز بشارت ظهورت، گره زدهام ـ ای طلعت رشیده.
3. مولای من: از بیقراری اندوه دوری تو، گاه دیوانه وار سر به بیابان میگذارم، گاه از حاجیان سفر مكه، منی و عرفات، نشان بینشان تو را پرس و جو میكنم و گاه خود در طواف مسجد مقدس جمكرانت، كنار دیوار، مینشینم تا شاید عبور مهرانگیز تو را شاهد باشم و در خلوت سكوت تنهایی، حدیث دلتنگیام را با تو گفتگو كنم ـ ای مونس دلهای بیقرار.
4. مولای من: از درازای تیره شب غیبت، چشمها همه فرو خفتند، جز چشمان شیدای چشم بهراهان كه در سیاهی آسمان، فروغ تو را میجویند ـ ای نور دیده چشم انتظاران.
5. مهدی جان: در كویر غربت و تنهایی، از عطش جانكاه فراقت، گل بوتهها همه خشكیدند، سینه چاكان دلسوختهات در جستوجوی نگاهت، تراوش باران بیابر تو را میطلبند ـ ای جوشش چشمهسار حیات.
6. مهدی جان: رهپویان جاده اندوه فراقت، در فراز و نشیب كرانههای اقیانوس انتظارت، پیوسته نگران آنند كه داغ حسرت دیدار تو را، تهنشین تپش قلبهای آكنده از عشق تو گردانند ـ ای تندیس آرزوها.
7. مهدی جان: چه بسیار بودهاند؛ آنانی كه طومار حریر عشق تو را بر دل پیچیده و آرزوی هم نفس شدن با تو را، با خود به دل خاك هدیه بردهاند و چه فراواناند كسانی كه سخت مشتاقاند تا سروش رهایی «نُرید اَن نَمُنَّ» را از زبان پر مهر تو بشنوند و گوش جان شان را با ندای دلانگیز پیام تو نوازش دهند ـ ای آرامش قلبها.
8. مولای من: من با تو، عهد و پیمان میبندم كه در شبستان غیبت و غربت، هیچ گاه از آمدنت نومید نخواهم شد. و سوگند وفاداری یاد میكنم كه در رفت و آمد شبهای بیفروغ، اگر صبح ظهورت همچنان محجوب و پنهان بماند، باز هم میآیم و در كمینگاه افق آرزوها، چشم به راهت میمانم و در پی جوشش ترحم نگاهت آرام آرام اشك میبارم تا شاید طلوع فجر تو را، از فراز قله صبر و امید، به تماشا بنشینم ـ ای صبح امید و آرزوها.
9. مولای من: محبت و عشق تو، با تار و پود وجودم آمیخته است و امید دیدارت، در اعماق قلبم، جوانه زده است. با پیمانهای از امید و التماس، از تو میخواهم بیش از این وقفه و تأخیر روا مدار، كه در زنگ آمدنت طاقت و بردباریام را به آخر رسانده، بدنم نحیف گردیده، اشك چشمانم خشكیده، نور دیدگانم تیره و تار گشته، مگر نه این است كه این سوز و آه را مرحمی، این درد و نالیدن را درمانی و این غم را پایانی نیست؛ جز هنگامه ظهور و اجلال حضور، پس بیا و برخیز كه:
دیگر قرار بیتو ماندن نیست ما را كی میشود روشن به رویت چشم یاران.
10. مهدی جان: در تاریخ عشق و حرمان و وصل و هجران، كدامین محبوبی را میتوان یافت كه ناز آمدنش این گونه دیر پا و فرسایش كننده باشد، مگر جذبه و ناز تو؟ پس بنمای رخ و برخیز كه رؤیت هلال چهره دلربایت چه قدر شوقانگیز و بهجت آور است ـ ای طلوع تماشا.
گر تو به صدهزار چهره نمایان شوی مرا من با دو صد هزار دیده تماشا كنم تو را.
11. مولای من: در پهن دشت وا ماندگی و اضطرار، از سر بیقراری و ناچاری تو را میخوانم كه ای آخرین امید، بیا و دریاب شوریده دلان دل رمیده را:
بیا كه در این انتظار خواهم مرد در انتظار تو من تا بهار خواهم مرد.
12. مهدی جان: تو خود میدانی كه چه دشوار است سپری نمودن دوران انتظار و چه بیمقدار است دنیایی بیتو بودن. اما تو خود، آگاهی كه در این گردش تا ریكیها، با كوله بار سنگین اندوه دیدارت، نشان كوی بینشان تو را میپایم و به امید فردای با تو بودن، نفس میكشم ـ ای مونس و هم نفس بینوایان.
13 مهدی عزیز: هر سال در پانزدهم شعبان، تولد خجسته تو را جشن میگیریم و بزم سرور و شادی، برپا میكنیم اما این بزم بیحضور دلدار را، هیچ طراوت و شكوه نمیبینم. زیرا شكوه و خرمی را در طراوت بهار، باید نظاره نمود كه تویی بهار همه رویشها و طراوت همه گلها. ـ ای تنها گل نرگسی آفرینش.
14. مهدی جان: گرچه عندلیبان غزل خوان بوستانت، شادمانه در ترنم سرود آمدنت، ترانه بهار را میسرایند. اما داستان طولانی مشتاقی و مهجوری تو، گو اینكه بهار بیحضور تو را، پاییز همیشگی خسته دلان نموده است ـ ای بهار بیپایان بركت و رحمت.
15. مولای من: پس بیا كه سر سپردگان حریم ولایت، نوید آمدنت را لحظه شماری میكند و چشم انتظاران ساحل سبز نجاتت، نستوه و پایدار همچنان تو را میخواند ـ ای موعود قرآن:
موعود من كه چشم به راهت نشستهایم آواز میدهیم تو را با گلوی عشق.
16. مهدی عزیز: از اینكه میبینم تلالو نور طلوعت، بر روزنههای افق آسمان بیداری، كم كم پدیدار میگردد و شكوفههای صبر و امیدم به بار مینشیند، از سرور و هیجان، همه وجودم لبریز میگردد چون صدای پای آمدنت به گوش میآید و نوید فرح بخش نزدیك شدن ظهورت در فضای جهان طنین انداز میباشد. بیبینم كه شكوه طبل رسیدنت، كاخهای سفید و سیاه فرعونیان زمان را به لرزش و ریزش انداخته و وحشت از هیبت و رعبت، خواب راحت را از چشم جباران و طاغوتیان جهان خوار، ربوده است ـ ای آخرین طوفان.
17. مولای من: وقتی چشمانداز نگاهم را به آفاق جهان میدوزم، همراهی و جنبش هستی را نیز احساس میكنم. میبینم كه زمین و زمان در شتاب تدارك جشن آمدنت، به تكاپو افتاده و خلق محروم جهان از شوق رویش دوباره به وجد و خروش آمده تا برای در آغوش كشیدن تجسم آرمانها، خود را آماده كنند ـ ای كعبه مقصود دلها.
18. محبوب دلها: هم اینك خیل عظیم مشتاقانت، در صف طویل انتظار، به پیشواز مژده ظهورت به پا خواستهاند تا در همایش بزرگ آدینه روز موعود، هم صدا با فرشتگان آسمان، فرمان «جاء الحق» حضور شكوهمندت را در پهنه گیتی جشن بگیرند:
دهید مژده به یاران كه یار میآید قرار گیتی چشم انتظار میآید
كلید صبح به دست و سرود عشق به لب زانتهای شب آن شهسوار میآید
جهان برای تماشا، به پای میخیزند به پای بوسی او، روزگار میآید
قنبرعلی صمدی ـ دوماهنامه امان شماره 6