نشریات و مجلات چاپی

مدرسه و پایگاه های علمی
مدرسه مجازی مهدویت
نشریه امان فعالیت خود را از سال ... آغاز کرده است. هم‌اکنون 348 نفر با این مجموعه مرتبط هستند.

تولد آفتاب

امام با لبخندی كه سیمای گندمگونش را تابناك كرده، به استقبال عمه می‌شتابد.حكیمه نیز از دیدن او شادمان است. آن كه علم كتاب در اختیار دارد، می‌گوید: امشب نیمه شعبان است. به آسمان می‌نگرد و ادامه می‌دهد: و خداوند بلند پایه، در این شب پیشوایش را در زمین آشكار خواهد كرد. پس رو به حكیمه می‌كند و با صدایی كه در آن پژواك پیامبران نهفته است، می‌گوید: امشب فرزندی كه نزد خداوند عزوجل بزرگوار است، متولد می‌شود. كسی كه پروردگار، زمین مرده است را به یمن قدوم وی زنده می‌كند.
غروب خورشید ماه شعبان، با پرتو زرین خود، خانه‌ها را فرا گرفته است. نسیم مرطوبی از دجله می‌وزد. گلدسته پیچ در پیچ سامرا، مهیای آوای ملكوتی تكبیر است.در خانه امام باز می‌شود تا خدمتكاری كه بوی مشك می‌پراكند، از آن خارج شود و به خانه‌ای نزدیك رود. خادم در می‌زند و حكیمه در را می‌گشاید.
فرمانبر می‌گوید: سرورم می‌فرماید: (روزه مستحبی خود را) در منزل ما افطار كن. دل بانو از این دعوت می‌تپد. حس می‌كند كه در وادی این دعوت، باید كار مهمی باشد. خورشید در دریاچه غروب تن می‌شوید. حكیمه وارد خانه می‌شود.بوی گل‌های بهارین در جای جای منزل امام پیچیده است. شب جمعه است. مدتی است كه نرگس را ندیده است.

امام با لبخندی كه سیمای گندمگونش را تابناك كرده، به استقبال عمه می‌شتابد.حكیمه نیز از دیدن او شادمان است. آن كه علم كتاب در اختیار دارد، می‌گوید: امشب نیمه شعبان است. به آسمان می‌نگرد و ادامه می‌دهد: و خداوند بلند پایه، در این شب پیشوایش را در زمین آشكار خواهد كرد. پس رو به حكیمه می‌كند و با صدایی كه در آن پژواك پیامبران نهفته است، می‌گوید: امشب فرزندی كه نزد خداوند عزوجل بزرگوار است، متولد می‌شود. كسی كه پروردگار، زمین مرده است را به یمن قدوم وی زنده می‌كند.

نرگس به پیشواز بانویی می‌آید كه اسلام را از او آموخته است. بانویم و بانوی خاندانم! چگونه روز را به پایان رسانده‌ای؟ چشم حكیمه به نرگس می‌افتد. با شوق به سویش می‌شتابد و او را در آغوش می‌گیرد. می‌گوید: بلكه شما بانوی خاندان من هستی! حیرت بر سیمای معصومانه نرگس نقش می‌بندد. این چه كاری است عمه؟![حكیمه خم شده است تا كفش‌های نرگس را از پایش بیرون آورد]. سرورم اجازه دهید تا من كفش‌های شما را از پایتان بگیرم. شادی از چشمان عمه می‌تراود و می‌گوید: بلكه تو سرور منی. به خدا سوگند كه نمی‌گذارم كفشم را در آوری و به من خدمت كنی. بلكه من خادم توام و تو باید قدم بر چشم من نهی.

حكیمه نرگس را به سوی حصیری می‌برد. برادرزاده، بیرون به انتظار می‌نشیند. حكیمه با شادمانی نرگس را می‌بوسد و می‌گوید: دخترم! خداوند به زودی (امشب) پسری به تو خواهد داد كه سرور و سالار هر دو جهان است. بانو حكیمه، پس از نماز عشا افطار می‌كند و برای خفتن مهیا می‌شود. نرگس، نزدیك او آرمیده است. امام، بسترش را در ایوان حیاط افكنده است. حكیمه براساس عادت همیشگی برای نماز شب برمی‌خیزد. وضو می‌گیرد. به نرگس می‌نگرد. آرام خفته است. امام نیز بیدار شده و وضو گرفته است.

دلش، آسمان‌های دوردست را طواف می‌كند. جز لحظه‌هایی اندك، شب پیشین را نخفته است. چگونه می‌تواند آرام بخوابد، در حالی كه چشم انتظار میلاد مژده آسمانی است، مژده رسالت‌های كهن. حكیمه نمازش را خوانده است. بر سجاده خویش نشسته و مشغول ذكر است. نرگس هراسناك و منتظر از بستر بر می‌خیزد. برای وضوی نماز شب از اتاق بیرون می‌رود. حكیمه همچنان به او می‌نگرد و آثار بارداری در وی آشكار نیست. جام شكیبایی حكیمه می‌شكند، موریانه تردید در وجودش رخنه می‌كند. امام از جایی كه نشسته با صدای بلند می‌فرماید: عمه! شتاب مكن. نزدیك است! بانو شرمگین می‌شود. در آستانه در، چشمش به نرگس می‌افتد كه بیمناك است، می‌پرسد: دخترم چه احساسی داری؟ درد سختی دارم. عمه از هراسش می‌كاهد: خدایت حفظ كند. بر خویش چیره و دل قوی دار. این همان است كه به تو گفته بودم.
می‌ترسم عمه.
نترس دخترم.
حكیمه نرگس را به میانه اتاق می‌كشاند، بالشی می‌نهد. او را آرام گوشه‌ای می‌نشاند تا مهیای زایمان شود. لحظه میلاد نزدیك است. نرگس دست عمه را می‌فشارد. گویی درد تمام زایمان‌ها در وجودش ریخته است. او تپش بال‌های فرشتگان را حس می‌كند به نظرش می‌رسد كه همهمه‌ای همانند تلاوت قرآن می‌شنود. چیزی نمانده است كه حكیمه تعادلش را از دست بدهد. امام، از اتاقی دیگر می‌گوید: سوره دخان را بر او بخوان!

حكیمه امر امام را بر چشم می‌نهد. به نام خداوند بخشاینده بخشایشگر. سوگند به این كتاب روشنگر، كه ما آن را در شبی پر بركت نازل كردیم. ما همواره انذار كننده بوده‌ایم. در آن شب هر امری براساس حكمت تدبیر و جدا می‌گردد... نرگس مویه‌های میلاد سر می‌دهد و كف دست حكیمه را با دست می‌فشارد. ناگهان، نوری چشمان حكیمه را خیره می‌كند و او دیگر چیزی نمی‌بیند، گویی نرگس ناپدید شده است. دلش از بیم می‌تپد. به سوی در اتاق می‌دود تا از پسر برادرش یاری طلبد. امام نزدیك در ایستاده به عمه می‌گوید: عمه برگرد! او را در همان جایگاه خواهی یافت.

چهره نرگس از نوری آسمانی می‌درخشد. كودك را می‌بیند كه در حالت سجده بر زمین افتاده است. پاكیزه است و هیچ نشانه‌ای از نشانه‌های تولد بر او نمودار نیست. كودك آمده از رحم بشارت‌ها، با خویش نشانه‌های پیامبران پیشین دارد. از موسی بن عمران، هراس فرعون از تولدش را، و از مسیح، سخن گفتن در گهواره را، از نوح عمر طولانی را، از ابراهیم بت شكنی را، و از محمد امین. نام، لقب، و رسالتش را، حكیمه، نشانه‌های كودك را می‌گیرد، او را به خود می‌چسباند و در دامنش می‌نشاند. پدر او را صدا می‌زند: عمه پسرم رابیاور! حكیمه با فروتنی به وعده راستین خداوند، كودك را می‌آورد. پدر، پسر را می‌گیرد و كف دست راستش را بر پشتش می‌نهد. او را می‌بوید. چشم‌ها، گوش‌ها و دهانش را می‌بوید و زمزمه می‌كند: پسرم! حرف بزن! به قدرت خداوند سخن بگو. ای حجت آفریدگار و بازمانده پیامبران و خاتم جانشینان و جانشین پارسایان! حرف بزن!

و اعجاز رخ می‌دهد. آوایی ملكوتی از كودك بر می‌آید: «به نام خداوند بخشایشگر... ما می‌خواهیم بر مستضعفان زمین منت نهیم و آنان را از پیشوایان وارثان روی زمین قرار دهیم و حكومتشان را در زمین پا برجا سازیم و به فرعون و هامان و لشكریانشان، آنچه را از آنها بیم داشتند، نشان دهیم»

چشمان پدر از اشك لبریز می‌شود وعده خداوند تحقق یافته است؛ زیرا «خداوند از وعده خود تخلف نمی‌كند».
آخرین ویرایش
در 1394/8/20 17:16 توسط فاطمه کاظمی

مطالب پربازدید را ببینید
و یا به فهرست بازگردید.

بازگشت به ابتدای صفحه

تلفن
نشانی
02188998601
تهران، خیابان انقلاب، تقاطع قدس و ایتالیا، پلاک 98
پیامک
30001366