مقام معظم رهبری درباره وی و شعرهایش فرمود: شعر روان با مضمون و خوشساخت آقاسی كه نمایشگر دل پاك و احساسات صادق و هنر خودجوش او بود، بیشك دارای جایگاه ویژهای در ادبیات معاصر است.
آقاسی را باید از زبان خودش شناخت. دوران كودكی و نوجوانیاش را در دو سه خط خلاصه میكند:
من محمدرضا آقاسی، فرزند ششم، پسر چهارم كه در 24 فروردین 1338ش در یك خانواده مذهبی در تهران به دنیا آمدم. پدرم در بازار تهران مغازه كبابی داشت. آخرین مدرك تحصیلی من، سوم راهنمایی است. دو سال هم در هنرستان تجسمی پسران درس خواندم، اما از بس با ناظم و اساتید آنجا اختلاف نظر داشتم، در سن شانزده و هفده سالگی موجب شد دو سال ما را مردود و سپس اخراج كنند».
از همان كودكی زمزمه شعر در خانه شان بوده است. سال 51 بود كه جوشش شعر را در درونش احساس كرد. او شعر را موجهای روح و دل آدمی میداند و چقدر عاشقانه وظیفهاش را انجام میداد. آقاسی، شعر سیاسی هم میسرود، اما شعر سیاسی او با سیاسی دیگران فرق داشت. خود او جایی گفته است:
من سعیم در این است كه فقط و فقط در خط رهبری باشم و هر چیزی كه بخواهد به نظام ضربه بزند، در حد توان خودم دفاع كنم. از نظام با اسلحه خود كه شعر هست دفاع كنم. این نیست كه حالا بیایم سمت این جبهه یا آن جبهه یا از این حزب یا آن حزب، برای یك كدام از این احزاب چه چپ و چه راست چه این ور چه اون ور، بخواهم سینه بزنم و با این بخواهم حزبهای دیگر را بكوبم. شعر من، سیاسی هست؛ اما حزبی نیست.
آقاسی همیشه به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ارادت ویژه داشت و در اشعار زیادی با موعود منتظر، گفتوگوها كرده و غم غربت و فریاد انتظار سر داده است. اصلاً مگر میشود كسی عاشق باشد و منتظر نباشد؟چشم به راه ندوخته باشد و جمعه ها دلش نگیرد؟ آقاسی هم عاشق منتظر بود. در گفتوگویی با مرحوم آقاسی خواندم كه از او پرسیده بودند: «وقتی وسط خواندن شعر، بخشی از آن را از یاد میبرید چهكار میكنید؟» جواب داده بود: «چند باری پیش آمده كه با توسل به آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف جمع و جورش كردم».
آیا میدانید بزرگترین آرزوی او چه بود؟ او خود میگوید: بزرگترین آرزویم این است كه آقا حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف مرا به نوكری خود بپذیرد و اعمالم مورد تأیید ایشان باشد كه اگر چنین شود، تمام كارهای دنیوی و اخروی تضمین و تأیید شده میباشد.
شعرش، شعر انتظار و قیام است و عشق در شعرهایش موج میزند. او شاعر زیباییها و دلتنگیها و حماسهها بود. زبان تندش، زبان گویای انقلاب بود. شرایط سخت زندگی و دشواریهای معیشتی باعث نشد این شاعر دست از شعر بردارد؛ بلكه مشكلات، او را در سرودن و خواندن شعرهای حماسی ثابت قدمتر میكرد. آقاسی، نمونه بارز شور و شورمندی در ایجاد ذوق و هیجان وحماسه بود. شاید به سبب همین شور است كه جان انسان با شعرش مأنوس است و هر جمعه كه صدای آقاسی به گوش میرسد، دل، بیقرار میشود و چشمها دوخته به راه و منتظر است كه مسافر بیاید.
خبر آمد خبری در راه است
سرخوش آن دل كه از آن اگاه است
شاید این جمعه بیاید، شاید
پرده از چهره گشاید، شاید
دست افشان، پای كوبان میروم
بر در سلطان خوبان میروم
میروم بار دگر مستم كند
بی سر و بی پا و بی دستم كند
می روم كز خویشتن بیرون شوم
در پی لیلارخی مجنون شوم
هر كه نشناسد امام خویش را
بر كه بسپارد زمام خویش را
با همه لحن خوش آواییام
در به در كوچه تنهاییام
ای دو سه تا كوچه زما دورتر!
نغمه تو از همه پرشورتر!
كاش كه این فاصله را كم كنی!
محنت این قافله را كم كنی!
كاش كه همسایه ما میشدی!
مایه آسایه ما میشدی!
هركه به دیدار تو نایل شود
یك شبه حلّال مسائل شود
دوش مرا حال خوشی دست داد
سینه ما را عطشی دست داد
نام تو بردم لبم آتش گرفت
شعله به دامان سیاوش گرفت
نام تو آرامش جان من است
نامه تو خط امان من است
ای نگهت خاستگه آفتاب!
در من ظلمتزده یك شب بتاب
پرده بر انداز زچشم ترم
تا بتوانم به رخت بنگرم
ای نفست یار و مددكار ما!
كی و كجا وعده دیدار ما
دل مستمندم ای جان، به لبت نیاز دارد
به هوای دیدن تو هوس حجاز دارد
به مكه آمدم ای عشق تا تو را بینم
تویی كه نقطه عطفی به اوج آیینم
ببوسم خاك پاك جمكران را
تجلیخانه پیغمبران را
خبر آمد خبری در راه است
سرخوش آن دل كه از آن آگاه است
شاید این جمعه بیاید، شاید
پرده از چهره گشاید، شاید
علی محمدپور ـ دوماهنامه امان شماره 6