این بار در روند بررسی و تحلیل ـ و بهتر است بگوییم معرفی ـ یکی دیگر از معدود آثار سینمایی که با مضمون و موضوع «انتظار» و «وظایف منتظر واقعی» ساخته شده، به فیلم سینمایی «انتظار»، ساختۀ کارگردان پرکار و فعال و نسبتاً جوان، «محمد نوریزاد» نگاهی میاندازیم.
این فیلم، تولید سال 1382 است که با سرمایهگذاری مؤسسۀ فرهنگی «شهید آوینی»، وابسته به نیروی مقاوت بسیج تهران تهیه شد. از این کارگردان، هماکنون، سریال «چهل سرباز» از شبکۀ دوم سیمای جمهوری اسلامی در حال نمایش است. (البته این سریال نیز با سرمایهگذاری مشترک صدا و سیما و اجرای مؤسسۀ مزبور تهیه شده است.) علائق و جهتگیری او در فیلم «انتظار»، قصه را در زمان معاصر و فضای زندگی امروز جامعه، تعریف کرده است.
فیلم «انتظار» به زندگی دختر جوانی از یکی از شهرهای شمال کشور میپردازد که منشی یک شرکت بزرگ اقتصادی و عمرانی در تهران است. در ابتدای داستان، او که با واسطهگری یکی از آشنایان، توانسته کاری در این شرکت بیابد، به اتاق مدیر دعوت میشود. مدیر با مقدمهچینی میکوشد او را به عمل غیر اخلاقی وادار کند و از هرگونه وعدهای در این راه دریغ نمیکند و با این که دختر مخالفت می کند، قصد گناه و معصیت با او را دارد. اما دختر که شرایط را بسیار خطرناک دیده، آینهای را شکسته و با شیشۀ شکستۀ آن، دست خود را به خون میآلاید.
مرد هوسران، با مشاهدۀ این وضع، از او منزجر شده درب قفل شدۀ اتاق را گشوده و دختر را بیرون میکند.
(روشن است که این صحنه، برگرفته از اتفاقی است که برای یکی از عرفا در سنین جوانی رخ داد و او با آلودن خود به کثافات، توانست از دام زنی هوسران بگریزد و بر اثر این تلاش برای ممانعت از گناه، چشمه های حکمت در دلش جوشید).
دختر که با این کار، هم شغل خود را از دست داده و هم مورد شماتت اطرافیان و آشنایان قرار گرفته، به خاطر این تقوا و پرهیز از گناه، صاحب حکمت و معرفت خاصی میشود؛ به گونهای که بیماریهای روحی و قلبی مردم را میفهمد و آنان را با نسخههای شفابخش خود ـ که شامل توبه، استغفار، بازپسدادن حقوق مردم و ... است ـ معالجه و درمان میکند. او فقط یک مدعی و دعانویس نیست بلکه کاملاً در هیئت یک مصلح اجتماعی ظاهر شده و حتی سعی در نجات کسانی دارد که مستقیماً به او ظلم روا داشتهاند.
ضمناً با رهبری و هدایت مردم آن منطقه، مانع از دستاندازی زمینخواران و ثروتمندان مرکزنشین بر کوه، جنگل و طبیعت منطقه میشود و از قصد آنان برای تبدیل آن منطقه به یک شهرک تفریحی ویژۀ صاحبان پول و ثروت، پرده برمیدارد. در تمام این مراحل، پیام و سخن محوری و مرکزی او در صحبت با مردم، بحث انتظار، شرایط یک منتظر واقعی، و توقعات امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف از مردم و شیعیان خود است. در این مسیر برخی برداشتهای انحرافی و غلط و نادرست را نیز نقد و رد میکند.
اندکی بعد، دختر جوان در کوره راهی نزدیک ده، توسط گروهی ناشناس ربوده میشود و دیگر اثری از او به دست نمیآید. غیبت ناگهانی او، مردم و خانوادهاش را گیج و حیران میکند. آیا او به میل خود از آنان به ناگاه جدا شده یا بلایی بر سرش آمده؟ کسی نمیداند. اما ما ـ به عنوان بینندگان داستان ـ میدانیم که عوامل همان زمین خواران او را ربوده و زندانی کردهاند. گاه او را در زندان میبینیم که جملاتی را در مسیر بحث انتظار فرج و اشتیاق ظهور، بر در و دیوار زندان مینویسد و در برابر فشار ربایندگان مبنی بر همکاری با آنان برای دستاندازی به زمینهای منطقه و جلب رضایت ساکنان، فقط زمزمۀ انتظار فرج دارد.
یک بازپرس پلیس از تهران برای تحقیق پیرامون غیبت ناگهانی دختر، به تلاش میپردازد و درواقع ما تمام مشخصات و ویژگیهای این دختر را در مسیر تحقیق این بازپرس، متوجه میشویم و ساختار قصه و فیلمنامه در واقع براساس فلاش بک های(یا تکنیک FLASH BACK «بازگشت به گذشته») متعدد و گرهگشا و معرفیکنندۀ زوایای مختلف داستان و شخصیتها شکل گرفته است. نهایتاً بازپرس به سرنخ متهمین اصلی میرسد و موفق به یافتن محل حبس دختر میشود. اما کمی دیر شده و دختر در اثر فشار و سختی شکنجههای ربایندگان جان داده است. بازپرس با افسوس و غم به دست نوشتههای فراوان دختر بر در و دیوار مینگرد. اما در اوج ناامیدی و یأس، میبینیم که گویا انگشتان دختر تکان مختصری خورد... آری! امید هنوز باقی است و راه بیرهرو نیست... .
البته در ساخت این داستان، باید فضای تیرۀ سیاسی و فرهنگی آن سال ها را نیز در نظر گرفت .
طبعاً ساخت فیلم در شرایط حاضر، احتمالاً با تغییراتی انجام میشد و پایانی به مراتب روشنتر داشت. گرچه پایان فیلم در همان شرایط نیز خالی از امیدواری نیست. مجموعاً این اثر، کاملاً هماهنگ با شخصیت سازندهی آن، از صراحت و رکگویی و مستقیمگویی برخوردار است و بدون پیچیدگی های معمول، حرف و پیام خود را در جای جای داستان از زبان شخصیت اول فیلم بازگو میکند. فیلم از بار عاطفی و احساسی خوبی برخوردار است و سعی شده قصه و داستان جذاب و پرکششی داشته باشد؛ پیامهای اخلاقی متعددی نیز در طول داستان گنجانده شده که اتفاقاً چندان هم شعاری جلوه نمیکند. شاید چون شخصیت اول داستان، یک دختر جوان انتخاب شده، در فرآیند ارتباطات مختلف او با دیگران، طرح این پیامها تا حدود زیادی معقول و مقبول مخاطب قرار گرفته است.
مباحث اجتماعی داستان، مثل بحث عدالتطلبی، مبارزه با ظلم، گذشت، ایثار و امثال این موارد با شرایط جامعه هماهنگ به نظر میرسد و در کار جا میافتد. اصولاً طرح اینگونه مباحث در سینما بیرمق، ضعیف و ـ متأسفانه ـ فاقد آثار ارزشی، به تنهایی واجد امتیاز و شایستۀ تحسین و تمجید است؛ گرچه در فضای سینمایی آن زمان، اصلاً مورد توجه قرار نگرفت و به اصطلاح تحویل گرفته نشد!
شاید نمایش دوبارۀ این اثر از تلویزیون، بتواند فضای بهتری در نقد و بررسی و تحلیل این اثر، و از آن مهمتر بررسی این موضوع که چرا چنین داستانهایی در آثار سینمایی و تلویزیونی ما به چشم نمیخورد، فراهم آورد.
با توجه به خیل نمایش آثار تکراری، نمایش این فیلمها عرصه را بر کسی تنگ نخواهد کرد و اتفاقاً زمینۀ مقایسه و تطبیق تولیدات امروزی تلویزیون را با این دست تولیدات ایجاد میکند.
کاش این فرصت برای مردم فراهم شود... .
سید علیرضا سجاد پور ـ دوماهنامه امان شماره 8