زندگی دنیوی با «قطع روح» از بدن به پایان میرسد؛ طبیعت در آغوش «پاییز و زمستان» سرد و بیروح میشود، جامعه به فساد و انحطاط دچار می-گردد و حیات بشری، حالت حیوانی به خود گرفته و در مصیبت دل مردگی و قساوت، ظلمانی و سیه پوش میشود!! پس مرگ و میرایی، سراغ همه میآید و هشداری تلخ برای همگان است!!
مرگ قلب و جامعه ها
«مرگ» در لغت به معنای از دست رفتن قدرت و توان چیزی است. بدین جهت عرب در موارد خاموشی آتش و از کار افتادن زمین از قابلیت کشت و زرع، و حتی در مورد خواب انسان، کلمه «موت» (مرگ) را به کار میبرد. چون در همه اینها یک قدر مشترکی وجود دارد و آن اینکه قابلیتها و توان ها از میان میرود.1
در قرآن علاوه بر قبض روح انسانها ، برای بتهای فاقد حرکت و جنبش و یا زمین بایر و فاقد سبزه و درخت نیز از این لفظ (موت) استفاده شده است.2 پس جهان طبیعت با فرا رسیدن پاییز و زمستان دچار مرگ موّقت میشود و در بهار زنده میگردد.
غالباً مرگ را به جسم و تن نسبت میدهند (زمانی که رابطه روح از آن گسسته میشود)؛ ولی از نظر قرآن، آن انسانی که از نظر تفکر و تعقّل در درجه بسیار پایین باشد ، زنده نما است: «تو ای پیامبر! مردگان و کران را نمیتوانی بشنوانی، آن گاه که بر تو پشت کنند ]و از پذیرش حق سرباز زنند[3».
قلب انسان نیز اگر دارای قساوت و ظلمت باشد، مردهای بیش نیست و این زمانی است که پی در پی مرتکب گناهان شده و نه تنها از آنها احساس ندامت نمیکند؛ بلکه آن را پیروزی میداند و خشنود میشود! شیطان قلب آنان را اشغال کرده و فرشتگان مقرب الهی را از آنجا خارج کرده است! قرآن می فرماید: «وای بر کسانی که قلوبشان از یاد خدا قساوت یافته است! چنین افرادی در ضلالت آشکار هستند»4.
«قلوب آنها قساوت یافته و شیطان کردار زشت را در نظرشان زیبا نموده است».5 این مرگ اخلاقی انسان است که او را از درون تهی نموده و به صورت حیوانی درمی آودند برای جوامع نیز مانند انسان ها برگ و حیات قابل تصور است؛ یعنی ، همان طور که یک فرد به دلیل اینکه حرکت و پویایی دارد، پس زنده است و سپس می میرد؛ جامعه و امت نیز واحدی است زنده که گرفتار مرگ و نابودی می شود . یعنی مانند انسان رشد می کند؛ سپس فرتوت شده و می میرد. قرآن می فرماید: «برای عمر هر امتی پایانی است ؛ هر گاه پایان عمرشان فرا رسد، نه لحظه ای تأخیر می کنند و نه لحظه ای زودتر فانی می گردند».6
قرآن ستمگری و سرکشی و خروج از خط عدالت و دادگری را مایه هلاکت و نابودی امت ها می داند؛ بر عکس صلاح و تقوا و درستکاری را مایه بقای دولت و ملت می اندیشد. ظلم و تعدی در میان ملل از نقطه کوچکی شروع می شود و به مرور زمان به پایه ای می رسد که انفجار به دنبال می آورد: 7 «هرگز پروردگار تو، نابود کننده ملت ها از طریق ظلم نیست، در حالی که آن ملتها در راه صلاح و پاکی گام بر می دارند».8
اما اگر جوامع و ملت ها در طریق پاکی و درستی قرار نگیرند، نابودی و مرگشان حتمی است: «آن جوامع را چون ستم کردند، نابودشان کردیم و برای نابودی آنها موعودی مقرّر داشتیم»9
البته جامعهای که آکنده از فساد، ستمگری ، هرج و مرج، الحاد و بیدینی، شهوت رانی و ضلالت باشد، مرده متحرکی بیش نیست و تنها راه نجات آن یا نابودی است، یا اصلاح کامل.
سوگواره دلها و جامعهها
بر اساس روایات در عصر پیش از ظهور، هنگامه مرگ بسیاری از دلها، جان ها و جامعه ها است و تنها یک احیاگر بزرگ و طبیب الهی می تواند آنها را از مرگ برهاند و چشم روشنی مصلحان و منتظران واقعی گردد.. بعضی از ویژگی ها میرایی10 در این دوران (آخرالزمان) به شرح زیر است:
1 .مرگ قلوب
« هنگامی که مردم بر روی دل های درنده خوی خود جامه میش بپوشند، دلهای آنها از مردار گندیدهتر و از خار، تلختر است» و« دل مردار قساوت می گیرد و همانند بدنش می میرد». «دل ها را قساوت می گیرد، دیده ها خشک می شود و تلاوت قرآن بر زبان ها سخت می گردد».
2 . مرگ حق و عدالت
«حق، مرده و اهل حق رخت بر بسته است... جور و ستم همه شهرها را فرا گرفته است» (رَأَیتَ الْحَقَّ قَدْ مَاتَ وَ ذَهَبَ أَهْلُهُ وَ رَأَیتَ الْجَوْرَ قَدْ شَمِلَ الْبِلَاد)11 و « دل ها را قساوت می گیرد و زمین پر از ستم می شود». «ستم و تباهی فراوان و منکر آشکار می شود» (كَثُرَ الْجَوْرُ وَ الْفَسَادُ وَ ظَهَرَ الْمُنْكَر)12 و« زمین با جور و ستم پیشوایان ظالم و گمراه می میرد» (بعد موتها بجور أئمه الضلال)13.
3 . مرگ جوامع
«زمین با کفر اهل آن می میرد» (بعد موتها بکفر اهلها) و« کافران ... از مشاهده فساد و تباهی جهان در پوست نمی گنجند» (َ رَأَیتَ الْكَافِرَ فَرِحاً لِمَا یرَى فِی الْمُؤْمِنِ مَرِحاً لِمَا یرَى فِی الْأَرْضِ مِنَ الْفَسَاد)14 «فاسق ترین مردمان بر آنان حکومت می کند و پستترین مردم، پیشوایان می شود . اشرار از ترس شرارت مورد احترام می باشند و غنا و موسیقی علنی می گردد. هر ملتی، ملت های پیش را لعن می کنند .
4. مرگ انسانیت
«شیطان در نسوج بدنشان شرکت جسته ، با خونشان آمیخته و همراه خون، در شریانهایشان حرکت می کند. همواره انسان ها را به تهمت و افترا تشویق می کند تا فتنهها افق شهرها را فرا گیرد... » و «اهل آن زمان گرگ شده و پادشاهان آنها درنده و مردم متوسط آنها خورنده و بینوایان آنها چون مردگان افسرده باشند» (وَ كَانَ أَهْلُ ذَلِكَ الزَّمَانِ ذِئَاباً ، وَ سَلَاطِینُهُ سِبَاعاً، وَ أَوْسَاطُهُ أُكَّالًا، وَ فُقَرَاؤُهُ أَمْوَاتا)15.
«زمانی بر امت من میآید که در آن زمان درون آنها پلید می شود؛ ولی ظواهر آنها به طمع دنیا آراسته میگردد».
5. مرگ ایمان و دینداری
«دلها از ایمان تهی می گردد و مؤمن در میان آنان به هر گونه ذلت و خواری دچار میشود» (قُلُوبُهُمْ خَالِیه مِنَ الْإِیمَان)16 و مردم از دین خدا دسته دسته بیرون می روند آن چنان که دسته دسته به آن داخل شدهاند» (سَیخْرِجُونَ أَقْوَاماً مِنْ دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجا).17 «اهل زمانه دگرگون می شوند ... دل ها را شک و تردید فرا می گیرد . رشته دین از گردن آنها خارج میشود و پیوند آنها با دین قطع می گردد»..
6 . مرگ اخلاق
«نمازها تباه می شود (و انسان ها) به دنبال شهوت ها رفته و از هوای نفس پیروی می کنند »( إِضَاعَه الصَّلَاه وَ اتِّبَاعَ الشَّهَوَاتِ)18 و خودپرستی در اعماق دل ها، نفوذ کرده آن سان که سمومات در بدن ها نفوذ می کند [و باعث مرگ می شود] (دَبَّ الْكِبْرُ فِی الْقُلُوبَ كَدَبِیبِ السَّمِّ فِی الْأَبْدَان)19 «راستی و درستی ، کمیاب و نادر می شود و دروغ همه جا را فرا می گیرد» و... .
7 . مرگ جاهلی (مرگ عقلی و دانایی)
«ضلالت و گمراهی فراوان میشود و هدایت کمیاب می گردد» و «زمانی ظاهر می شود که علم [واقعی] رخت بر می بندد و نادانی ظاهر می شود» (یكُونُ ذَلِكَ إِذَا رُفِعَ الْعِلْمُ وَ ظَهَرَ الْجَهْل).20 « پا بر جا می شود و جهالت بر سریر قدرت می نشیند و زنگ باطل پس از یک دوره سکوت به صدا در می آید. مردم برای کارهای ناشایست دست برادری به یکدیگر می دهند» (أَخَذَ الْبَاطِلُ مَآخِذَهُ وَ رَكِبَ الْجَهْلُ مَرَاكِبَه)21 و ... .
بشارت بهار
با آمدن «بهار»، طبیعت بیجان و مرده، حیات دوباره می یابد و روح طراوت و خرمی بر آن دمیده می شود. با آمدن بهار ، اشک شوق از چشمهها و رودها جاری می شود و دشت و صحرا با صدها رنگ زینت می یابد. موج سبز حیات از هر روزن خاک دریایی می شود و سرود خوش آهنگ هستی ،در دشت و چمن به گوش می رسد. خواب از چشمان خمار درختها و گیاهان زدوده می شود و با عطر شکوفه و شوق نسیم، خاطره سرما و خزان فراموش می گردد. قلب دردمند پرندگان با رویش جوانه ها تسکین می یابد و آزردگی خاطر پروانه های مهجور و محبوس ، با طنازی گل و بر طرف می شود.گل خنده، بر سیمای ابرها و بادها، نشانده می شود و با ترانه های باران و قطرات شبنم، هر وجودی به شعف در می آید. حریر سبز طبیعت، پرده بر منظره غم بار دل مردگی ها می کشد و شکوه دوباره زندگی، رویش ، شکوفایی، اعتدال و سرزنده بودن را به نمایش در می آورد.
امام مهدی نیز بهار« انسان ها و جامعه ها» ،« دل ها و دین ها» و« اندیشه ها و خردها» است. وجود بشر و اجتماع، از او حیات دوباره می گیرد و رونقی بسزا در جهان می افتد. با آمدن او حتی طبیعت نیز نه یک بهار؛ بلکه هزاران بهار را در یک آن می بیند. دگرگونی شگفتآوری در زمین و زمان مشاهده می-شود: «نور» سراسر گیتی را فرا می گیرد ؛ «عدل» بر سریر عزت و عظمت می نشیند؛ «عقل» شکوفاتر از گل ها می شود؛ «دین» ، احیا شده و رونق می گیرد؛ «جامعه» اصلاح و پاکسازی می گردد؛ «انسان» لباس کرامت و معنویت می پوشد؛ «حق» بر کرسی حکومت و سیاست باز می گردد؛ «کمال» در سر منزل مقصود بشر قرار می گیرد؛ «هدایت» چو خورشید فروزان بر جان ها می تابد؛«بصیرت» هنر فرزانگی و برازندگی می شود؛ «صلح» آرامش خاطر هر جنبنده-ای را فراهم می سازد ؛«ایمان» انسان ها را محبوب خالق می کند؛«اخلاق» برکات آسمان و زمین را جلب می کند و... .
احیاگر بزرگ
امام مهدی(عج) اندوخته خداوند برای احیاگری و حیات بخشی، هدایتگری و نورافشانی، رشد و بالندگی و تکامل و تعالی است. کار او کیمیاگری است ؛ چون انسان ها را از صورت حیوانی خارج می کند و به سیرت انسانی و الهی باز می گرداند. او فطرت های خاموش را با نور بصیرت و هدایت روش می سازد و دل های قسی و مرده را با روح اخلاق و تربیت ، احیا می کند. او کار نیمه تمام همه پیامبران و صالحان را در تکمیل مکارم اخلاقی، برپا داشت قسط و عدالت، گسترش ایمان و معنویت و نجات انسان از مرگ جاهلی به پایان می رساند و کاری می کند کارستان...او همه را زنده و احیا می کند و نور طراوت ، سرزندگی و حیات معنوی و اخلاقی را به جهان می افشاند ، زندگی واقعی و انسانی ، فقط در سایه وجود امام زمان(عج) قابل دسترسی است.
1. احیای جامعه مرده
«خداوند [زمین] را به دست قائم زنده و احیا می گرداند؛ بعد از آنکه زمین با کفر ساکنانش مرده باشد» (فَیحْییهَا اللَّهُ بِالْقَائِم)22 و «خداوند [به وسیله او] تمامی چیزهایی که پیش تر فاسد شدهاند، اصلاح می کند».
2. احیای دل و عقل
«چون قائم قیام کند، دستش را بر سر بندگان می گذارد و عقول آنها را متمرکز ساخته و اخلاقشان را به کمال
می رساند»23و «شیوه پیامبر خدا را در پیش می گیرد و شما را از کوری ، کری و گنگی [باطنی] نجات میدهد»24 «قلعه های گمراهی و دل های قفل شده و بسته را باز می کند». (یفْتَحُ حُصُونَ الضَّلَالَه وَ قُلُوباً غُفْلا)25
3 . احیای مکارم اخلاقی
«او این امت را پس از آنکه فاسد (تباه) شدهاند، اصلاح میکند» (یصْلِحَ أُمَّه بَعْدَ فَسَادِهَا)26 و «شر از بین می رود و خیر باقی می ماند».«زنا و شراب-خواری و ربا ریشه کن می شود . مردم به عبادت و دستورات شرع روی می آورند . عمرها دراز و امانتها برگردانده میشوند».27.
4. احیای آموزهای دینی
«مهدی بر طبق شیوه رسول خدا رفتار می کند و آنچه از نشانههای گذشته باشد، از میان میبرد، همان گونه که پیامبرصلی الله علیه و آله نشانه های جاهلیت را از بین برد. پس از ریشه کن ساختن بدعت ها، اسلام را از نو پیاده می کند» (یهْدِمُ مَا كَانَ قَبْلَهُ كَمَا هَدَمَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَمْرَ الْجَاهِلِیه وَ یسْتَأْنِفُ الْإِسْلَامَ جَدِیداً)28 « امر خداوند را برتری می دهد و دین الهی را ظاهر میسازد» (فَیعْلِی أَمْرَ اللَّهِ وَ یظْهِرُ دِینَ اللَّه)29.
5. احیای کتاب و سنت
«هنگامی که قائم خروج کند، امر تازه، کتاب تازه، رویش تازه و داوری تازه به خود آورد... »30.«به خدا سوگند!؛ گویی او را در میان رکن و مقام با چشم خود می بینم که از مردم برای امری تازه ، و حکومت آسمانی تازه بیعت می گیرد.31
6 . احیای جهان ظلمانی
«چون قائم قیام کند، زمین به نور پروردگارش روشن می گردد و مردم همگی بی نیاز می شوند»32 و«زمین را از عدل ، قسط، نور و برهان آکنده می-سازد»33«خداوند به دست او، [انسان ها را] از نابودی و تباهی نجات می دهد و به وسیله او از ضلالت و گمراهی [به راه راست] هدایت می کند»34.
7 . احیای بندگی و عبودیت
... «دل های بندگان را پر از عبادت می کند و عدلش فراگیر می شود»35و ...« هنگامی که قائم ما قیام کند، جز خدای تبارک و تعالی پرستیده نمی-شود».36
8. احیای طریق طهارت
«دنیا و مردم آن در دوران حکومت مهدی پاک و پاکیزه می شوند» (تطیب الدنیا و اهلها فی ایام دولته )37 و «پستی ها را بر روی زمین باقی نمی-گذارد» (لَا یتْرُكُ فِی الْأَرْضِ الْأَدْنَین)38 .« زمین را از هر فریب کاری و پلیدی پاک می سازد و به عدالت رفتار می کند (لَیطَهِّرَنَّ الْأَرْضَ مِنْ كُلِّ غَاشٍّ وَ لَیعْمَلَنَّ بِالْعَدْلِ)39
9 . احیای خیرات و برکات
«فتنه¬ها و ناامنی از بین می رود و [به جهت وجود او] نیکی ها و برکات فزونی می یابد» (یکثر الخیر والبرکات)40 و «زمین پر برکت می شود و امت من در عصر او، چنان زندگی [خوبی] دارند که در هیچ زمانی چنین نبوده است (تخرج الارض برکتها ...)41.
10 . احیای آیین دادگری
«خداوند زمین را به دست قائم زنده می کند؛ پس او در آن عدالت می ورزد. پس زمین زنده می شود و مردم آن حیاتی نوین می یابند، بعد از مرگشان» (فَیحْییهَا اللَّهُ بِالْقَائِمِ فَیعْدِلُ فِیهَا فَتَحْیا الْأَرْضُ وَ یحْیا أَهْلُهَا بَعْدَ مَوْتِهِمْ)42 .«زمین را آکنده از عدل و داد می کند؛ همان گونه که از جور و ستم پر شده بود»43 و «به شما نشان خواهد داد که سیرت عدل [و حکومت عادلانه] چگونه است» (یرِیكُمْ كَیفَ عَدْلُ السِّیرَه)44.
و این زندگی زیبا دیگر با بدی ها نابود نخواهد شد و قساوت و پلیدی بر او سایه نخواهد گستدانید.
پینوشت
1.مقائیس اللغه، ح5، ص283.
2. تفسیر منشور جاوید، ج9، ص210.
3.سوره نمل، آیه 80.
4. سورهزمر، آیه22.
5. سوره، انعام، آیه43.
6. اعراف ، آیه 3و 4.
7. منشور جاوید، ج1، ص356.
8. هود، آیه117.
9. سورهکهف، آیه.
10. بحارالانوار، ج52، ص256 ـ 260.
11. الكافی، ج8 ، ص36.
12 . بحارالأنوار، ج51،ص70.
13. الغیبهللنعمانی، ج25،ص17.
14 . الكافی، ج8، ص38.
15 . بحارالأنوار، ج34، ص239.
16 . بحارالأنوار، ج52، ص262.
17 . بحارالأنوار، ج24، ص219.
18 . بحارالأنوار، ج6، ص305.
19. همان، ج52، ص262.
20 . همان،ج51، ص70.
21. همان، 34، ص239.
22. تأویل الآیات الظاهره، ص638.
23. بحارالانوار، خ51 ، ص336 ـ 714.
24. کافی، ج8، ص66.
25. ینابیع الموده، ج2، ص581 و 523.
26. کشف الغمه، ج2 ، 473.
27. منتخب الاثر ، ص59 ، ح4.
28 . الغیبه نعمانی، ص230 ، ح13.
29 . بحارالانوار، ج52، ص379.
30. اثبات الهداه ، ج7، ص83.
31. بحارالانوار، تح52 ، ص95.
32. ارشاد مفید، ج2 ، ص381.
33. احتجاج طبرسی، ج2، ص291.
34. کمال الدین، ج1 ، ص251، ح1.
35. کتاب الغیبه طوسی، ص179.
36. منتخب الاثر، ص587.
37. کشف الغمه، ج2، ص493.
38. منتخب الاثر، ص578.
39. بحارالانوار، ج51، ص120.
40. منتخب الاثر، ص578.
41. کنزالعمال، ج14، ح38701.
42. بحارالانوار، ج24، ص325 ح39.
43. الغیبه نعمانی، ص189 ، ح64.
44. نهج البلاغه، خطبه 138.
رحیم کارگرـ دوماهنامه امان شماره 10