به امید قدمت كون و مكان چشم به راه
به تماشای توام نور دل هستی، هست
آسمان كاهكشان كاهكشان چشم به راه
رخ زیبای تو را یاسمن آیینه به دست
قد رعنای تو را سرو جوان چشم به راه
در شبستان شهود اشك فشان دوختهاند
همه شب تا به سحر خلوتیان چشم به راه
دیدمش فرشی از ابریشم خون میگسترد
درسراپرده چشمان خود آن چشم به راه
نازنینا نفسی اسب تجلی زین كن
كه زمین گوش به زنگ است و زمان چشم به راه
آفتابا دمی از ابر برون آ كه بُود
بی تو منظومه امكان نگران چشم به را
زكریا اخلاقی ـ دوماهنامه امان شماره 11