نشریات و مجلات چاپی

مدرسه و پایگاه های علمی
مدرسه مجازی مهدویت
نشریه امان فعالیت خود را از سال ... آغاز کرده است. هم‌اکنون 348 نفر با این مجموعه مرتبط هستند.

وهابیت

ابن عبدالوهاب، بعد از وفات پدر به اظهار عقیده پرداخت و آن‌چه که مسلمین بر آن، اتفاق نظر داشتند زشت شمرد. نتیجه این شد که کمر به قتل وی بستند؛ لیکن وی از حریمله به عیینه گریخت. حاکم آن‌جا «عثمان بن احمدبن‌معمر» بود. محمدبن عبدالوهاب به او امیدواری داد که مردم نجد به اطاعت وی درآیند و در مقابل، از وی خواست که او را در ترویج عقایدش، یاری‌ کند. با مساعدت حاکم، وی عقیده‌‌اش را علنی کرد و برخی از اهالی عیینه نیز از او تبعیت کردند. آنان قبه «زیدبن‌خطاب» را خراب کردند و کارشان رونق گرفت. خبر به سلیمان‌بن‌محمد‌بن‌عزیز الحمیدی‌، (حاکم احساء)، رسید. او نامه‌ای به عثمان نوشت و دستور قتل محمد‌بن‌عبدالوهاب را صادر کرد.عثمان نیز به دنبال آن دستور، او را از شهر بیرون کرد.
(قسمت دوم )
محمد بن عبدالوهاب
مرحوم سید محسن امین از محمود شکری الآلوسی نقل می‌کند: «ابن عبدالوهاب در شهر عیینه (از شهرهای نجد) متولد شد و نزد پدرش، فقه احمد بن حنبل را خواند. در دوران کم سن و سالی، سخنانی بر زبان راند که برای مسلمین شناخته شده نبود . بعد از آن‌که در عیینه توفیقی نیافت، به مکه رفت. مدتی بعد به مدینه مسافرت کرد و چندی، گرد «شیخ عبدالله‌بن‌ابراهیم‌بن‌سیف» به تحصیل پرداخت. در آن‌جا مردمانی را دید که کنار قبر نبی گرامی اسلام(ص)، به گریه و زاری می‌پردازند. وی این امر را زشت دانست. بعد از آن‌جا به نجد رفت و از آن‌جا رهسپار بصره گردید تا به شام برود.
در بصره، رحل اقامت گزید و از «شیخ محمد المجموعی» علم آموخت. لکن در آن‌جا نیز طاقت نیاورد و اعمال اهل بصره را به باد انتقاد گرفت؛ در نتیجه، مردم بصره وی را اخراج کردند. بعد از مدتی به اقامتگاه پدرش در «حریمله» رفت. در این شهر نیز اعمال مسلمین را زشت شمرد که با انتقاد پدر مواجه گردید؛ اما هم‌چنان بر عقاید خود اصرار می‌‌ورزید تا اینکه میان او و پدرش، نزاع در گرفت. سرانجام، پدر وی - که مرد صالحی بود - در سال 1153 در گذشت. «زینی دهلان»، مفتی شافعی می‌گوید: «پدر شیخ، مردی صالح و اهل علم بود» .
ابن عبدالوهاب در زمان حیات پدرش، کمتر افکار خود را بیان می‌‌کرد؛ اما پس از مرگ پدرش به ترویج عقاید خود پرداخت. او در مسایل دینی، بسیار کم‌اطلاع و نسبت به آن، سطحی‌نگر بود؛ چنان‌چه فتاوای وی، نشانگر بی‌اطلاعی او از احکام شریعت است. اولین کتابی که بر رد عقاید باطل وی نوشته شد، توسط برادرش «سلیمان بن عبدالوهاب» و به نام «الصواعق الالهیه فی الرد علی الوهابیه» بود.
آلوسی می‌نویسد: «ابن عبدالوهاب، بعد از وفات پدر به اظهار عقیده پرداخت و آن‌چه که مسلمین بر آن، اتفاق نظر داشتند زشت شمرد. نتیجه این شد که کمر به قتل وی بستند؛ لیکن وی از حریمله به عیینه گریخت. حاکم آن‌جا «عثمان بن احمدبن‌معمر» بود. محمدبن عبدالوهاب به او امیدواری داد که مردم نجد به اطاعت وی درآیند و در مقابل، از وی خواست که او را در ترویج عقایدش، یاری‌ کند. با مساعدت حاکم، وی عقیده‌‌اش را علنی کرد و برخی از اهالی عیینه نیز از او تبعیت کردند. آنان قبه «زیدبن‌خطاب» را خراب کردند و کارشان رونق گرفت. خبر به سلیمان‌بن‌محمد‌بن‌عزیز الحمیدی‌، (حاکم احساء)، رسید. او نامه‌ای به عثمان نوشت و دستور قتل محمد‌بن‌عبدالوهاب را صادر کرد.
عثمان نیز به دنبال آن دستور، او را از شهر بیرون کرد. محمدبن‌عبدالوهاب در سال 1160 هجری به شهر «درعیه» رفت. این شهر، همان شهر مسیلمه کذاب بود و محمدبن سعود - جد آل سعود، حاکم فعلی حجاز- بر آن حکمرانی می‌کرد. ابن عبدالوهاب، همان پیشنهادی که به عثمان داده بود را با محمد بن سعود در میان گذارد. او نیز پذیرفت و در نتیجه، پیمان شومی میانشان، شکل گرفت.
بعد از این هم‌پیمانی، وهابیان با مجوز فتاوای شرم‌انگیز ابن عبدالوهاب، کشتار بی‌رحمانه‌‌ای راه انداختند و پس از آن، محمد‌بن‌سعود، حاکم، و ابن عبدالوهاب، رئیس دینی شد. با آن‌که دعوت ابن عبدالوهاب با این عبارت بود که: «انما ادعوکم الی التوحید و ترک الشرک بالله»؛ اما توحیدی که ابن عبدالوهاب مطرح می‌کرد، دست کمی از عقاید بت‌پرستان نداشت!
سید محسن امین به نقل از یک جغرافیدان می‌نویسد: «اهل یمن سخنی دارند و آن این‌که، چوپان فقیری به نام سلیمان، در خواب دید شعله آتشی از او خارج شد و تمام زمین را فرا گرفت و هر کسی که در مقابلش بود سوزاند. خواب خودش را برای معبری نقل کرد و تعبیر کننده به او جواب داد: "برای تو فرزندی است که دولتی تشکیل می‌دهد". این خواب در نوۀ وی محقق گردید».
آری! عبدالوهاب، آتشی بود که جهان اسلام را فرا گرفت و جرقه‌های این آتش، از سوی استعمارگران انگلیسی ایجاد شد؛چنان‌چه با فروپاشی حکومت عثمانی، استعمارگران در هر یک از مناطق تحت سلطه عثمانی‌ها، دست‌نشانده‌هایی قرار دادند. نجده و حجاز نیز به جهت خوش‌خدمتی‌ در ترویج مکتب وهابیت، به آل سعود رسید.
حرکت ارتجاعی سلفی‌گری در حرمین شریفین، ضررهای بزرگی پدید آورد و لبه تیز اعمال وحشیانه آنان، متوجه آثار اسلامی به‌جامانده از صدر اسلام گردید؛ چراکه وهابیان همه آن‌ها را بی‌‌رحمانه ویران کردند. شگفت آن‌ است که در مقابل، اسامی بعضی از مشرکان را احیاء کردند و خیابان‌ها و بازارها را به نام آن‌ها نامگذاری نمودند! از همه عجیب‌تر، بازسازی قلعه خیبر و قلعه کعب بن اشرف یهودی در مدینه است که علاوه بر ترمیم، به خوبی از آن نگهداری می‌شود! وهابیان سلفی تمام آثار اسلامی را نابود كردند و اگر ـ پناه بر خدا ـ جسارت را بالا ببرند، قبر نبی گرامی اسلام و آثار باقی مانده از او در مسجد را نیز ویران خواهند كرد.
وقتی اندیشه ابن عبدالوهاب به محمدبن اسماعیل (امیر یمن) رسید، در مدح او قصیده‌‌ای سرود:
سلام علی نجد و مَن حل فی نجد و ان کان تسلیمی علی البعد لایُجدی
«درود بر نجد و کسی که در آن قرار دارد (عبدالوهاب)؛ هرچند درود من از این راه دور، سودمند نیست».
اما وقتی وی فتاوای بی‌رحمانۀ ابن عبدالوهاب نسبت به تکفیر مسلمین را شنید و این‌که به صرفِ اتهام شرک، خون، مال و ناموس مسلمین را مباح می‌‌شمارد، از سخن خود برگشت و این قصیده را گفت:
رجعت عن القول الذی قلت فی نجد فقد صح لی عنه خلاق الذی عندی
« از گفتار خود، دربارۀ آن مرد نجدی برگشتم؛ زیرا درباره او، خلاف آن‌چه می‌پنداشتم برایم ثابت شد».
هر کس، عقاید او را قبول نمی‌کرد، با او معامله كافر حربی می‌نمود. سپاه وهابی اگر بر شهری از شهرهای مسلمانان، چیره می‌شد، هر آن‌چه که می‌خواستند، انجام می‌دادند. آنان در حمله به کربلا، بی‌‌رحمی زیادی از خود نشان دادند و احترام فرزند پیامبر(ص) را حفظ نکردند. آنان به خزینه‌‌های حرم سبط مکرم نبی اسلام(ص) حمله نموده و همه را به غارت بردند و اعمال بنی امیه در واقعه حَره، و متوکل عباسی در به آب بستن حرم امام حسین علیه السلام را در خاطره‌ها زنده نمودند.
صاحب کتاب «معجم ماالّفه علماء الامّه الاسلامیه ضد الوهابیه»، خلاصه جنایات وهابیت را این‌گونه بازگو کرده است:
«وهابیان در سال 1208 هجری قمری، بصره را به تصرف درآوردند و بعد از آن، شهر الزبیر را غارت کردند. در سال 1216 کربلا را غارت نمودند و اهالی آن را به قتل رساندند و آن‌چه در ضریح مقدس سبط نبی کرم صلی الله علیه و آله، امام حسین علیه السلام بود به تاراج بردند.
در سال 1220 بر نجرانی‌ها و در 1222 بر مدینه مستولی شدند و آن‌چه از اموال در حجره نبی مکرم(ص) بود غارت کردند. در 1225 به جنگ اهل شام رفتند و اهالی حوران را قتل عام نمودند. در 1305 به جنگ حاکم مکه رفتند و مناطق زیادی از آن‌جا را به تصرف خود درآوردند.
در سال 1317 طائف را تبدیل به سلّاخ‌‌خانه کردند. در سالهای 1332 تا 1336، استعمار انگلیس را بر ضد عثمانی یاری کردند و به پاس خوش‌خدمتی بر کل حجاز تسلط یافتند. در هشتم شوال 1343 اماکن مقدس بقیع را منهدم و حرم رسول خدا(ص) را دوباره تاراج کردند.
در سال 1407 (1366) ، مکه را تبدیل به کشتارگاه کرده و در روز روشن، بیش از 500 حاجی را به شهادت رساندند. در سال‌های 1216 و 1218 و 1225 و ... به کربلا حملات وحشیانه‌ای برده و صدها نفر از مسلمانان را به قتل رسانده و بارگاه مقدس حضرت امام حسین علیه السلام را مورد تعرض و اهانت قرار دادند و مدتی هم نجف اشرف را محاصره کردند که با مقاومت شدید مردمی و فتوای مراجع معظم، شکست خورده و فرار خفت‌باری متحمل شدند» .
آری! طرح مجدد افکار ابن تیمیه، توسط محمدبن عبدالوهاب، در بدترین شرایط تاریخی و اوضاع بسیار نامناسبی صورت گرفت؛ چراکه امت اسلام از چهار طرف مورد تهاجم شدید استعمارگران صلیبی قرار داشت و بیش از هر زمان دیگر، نیازمند وحدت کلمه بود.
سرانجام محمدبن عبدالوهاب، در سال 1206 هجری قمری درگذشت؛ اما پرونده اعمال او هم‌چنان باز است؛ چرا که هر جنایتی که طرفدارانش انجام دهند برای او نیز ثبت و ضبط خواهد شد. افکار این شخص، هیچ‌گاه مورد پذیرش واقع نشد و حتی اولین نقد بر عقاید وی، از طرف برادرش سلیمان بن عبدالوهاب صورت گرفت؛ با این وصف، این عقاید خشک و بی‌منطق چطور می‌‌توانست مورد پذیرش عموم مسلمین قرار گیرد؛ جز آن‌که از روی اجبار، قتل و تهدید بوده باشد که مسلماً این نوع پذیرش نیز، سرابی است که دوام ندارد.
در شماره‌های بعد - ان شاء الله- به طرح عقاید وهابیون و نقد آن‌ها خواهیم پرداخت.

کشف الارتیاب، صص 9 ـ8، ص6.
الفتوحات الاسلامی، ج 1، ص 364.
کشف الارتیاب،
. امید سعودی در طول دو قرن و نیم اخیر پیوسته، مروج مكتب وهابیت بوده‌اند، و غالباً قبل از جنگ جهانی اول، منزوی شدند و از نجد گامی فراتر ننهادند.
. موسوعه العتبات المقدسه، ج 6 ، ص 228 و ج 8 ص 272.
. (جهت اطلاع بیشتر رجوع کنید به کتاب «وهابیت، مبانی فکری و کارنامه علمی» تالیف دانشمند فرزانه و فقیه توانا آیت الله سبحانی ص 21 ـ 24 و جهت آگاهی از جنایات مغول و روابط آنان با صلیبیون بر ضد اسلام رجوع شود به کتاب «تاریخ مغول» اثر عباس اقبال آشتیانی: 191 ـ 197 ـ 226 به بعد)
روافد الایمان الی عقاید الاسلام تألیف شیخ نجم الدین طبسی؛ ترجمۀ مصطفی داداش زاده)
آخرین ویرایش
در 1394/8/25 16:59 توسط فاطمه کاظمی

مطالب پربازدید را ببینید
و یا به فهرست بازگردید.

بازگشت به ابتدای صفحه

تلفن
نشانی
02188998601
تهران، خیابان انقلاب، تقاطع قدس و ایتالیا، پلاک 98
پیامک
30001366