آنان كسانیاند كه اكسیر تحول مسّ وجود به طلای معرفت و شهود را یافتهاند و جان خویش را به آن آراستهاند.
لیك، در این وادی، بلا كشیدن، گام نخستین است؛ چرا كه بسا چشمهها و آبهایی كه جلوهگری میكنند، اما آنگاه كه روح تشنه را به سرایشان برسانی، آنان را سرابی عطشافزا مییابی؛ و از طرفی در این مسیر، راهزنانی به كمین نشستهاند و درّ نهانی را نشانه رفتهاند.
ای انسان زیبا طلبِ حقیقتمدار! اگر غبار مشوش كننده قلب و عقلت را بزدایی، با فطرت منجیطلب همنوا خواهی شد و طنین این نوا را در تمامی مكاتب، به گوش جان، خواهی شنفت؛ نوای طلبِ آن دلآرامی كه اگرچه هر كس او را به نامی میخواند، لیك، حقیقت وجودیاش، یگانه عصاره انبیا و اولیاء است؛ همان كه به یمن وجودش، ما سوی الله روزی خورند و نعمت حیات یافتهاند.
چه زیبا مسیر را یافتهای؛ راهی كه قلبت، خواهان معرفت آن است و چشمت، نظارهگر انتهای آن. پس بشارت باد تو را؛ ای منتظر! ای دریای خروشان انتظار!
مهر سحر، ماه صفا، بحر گهر، گنج وفا آیینه ایزد نما، خورشید ایمان میرسد
یار موافق میرسد، دلدار صادق میرسد قرآن ناطق میرسد، محبوب یزدان میرسد
و چه دل نشین است كلام رئیس مكتب جعفری:
طوبی لشیعه قائمنا، المنتظرین لظهوره فی غیبته.
هیچ میدانی كه چیست منتظر؟
«م» یعنی مرارت؛ یعنی سختی! آنگاه كه تاریكدلان از وحشت انوارِ هدایتِ آن ساقی جانهای خسته دوران، دست به هر حربهای زدند؛ از آن ائتلاف دوازده نفری منافقان بر خاموش كردن شعله نبوت در جنگ حنین گرفته تا سقیفه شوم و خفقان و زور؛ و تا قربانگاه عاشقان در مسلخ عشق كرب و بلا. آری! شهد شیرین شیعه، اگر چه همیشه چون سلسبیل، گوارا بوده و هست، ولی هماره، نشسته بر ساحل مرارتها، شعار «البلاء للولاء» سر داده است.
«ن» یعنی نیاز؛ یعنی عطشِ بیكسی و بییاوری؛ آن هم در این وانفسای بهتانگیز و در این ظلمتسرای نفاق و فساد و ستمگری زمانه...
«ت» یعنی تلاش؛ یعنی تصمیم بر تمهید اسباب ظهور؛ از تزكیه و تهجد و تقوی گرفته تا چشم به راهی آن یوسفِ بازار شیدایی...
«ظ» یعنی ظهور قسط و خیزش عدالت، در نهایت ظهور ستم و ظلم...
«ر» یعنی رهایی؛ یعنی رحمت در سپیده دم رجعت؛ آن قیامت صغرا؛ آن تجلی انوار ربوبیت در پهنه شعفزای مدینه فاضله...
پس ای منتظر! ای مرارت كشیده و هجران دیده! نیاز را از عطش سیراب كن و جهدی نما تا در جولانگاه ظلم و ستم، صراط قسط و عدالت را بیابی و بر قله رهایی، قدم گذاری و رحمت ارث صالحان را استشمام كنی. آیا نمیبینی كه صبح، نزدیك است؟!
. كمال الدين، ص39، ج54.
مسعود داستار ـ دوماهنامه امان شماره 11