نوبت سخنرانی استاد حقیقت گو رسید. استاد در حالی كه اشكهایش را با دستمال سفیدی پاك میكرد در پشت تریبون قرار گرفت و سخنرانی علمی پرشوری را پیرامون آسیب شناسی عرصه مهدویت ایراد كرد؛ آخرین مورد از آسیبهایی كه مطرح كرد «مدعیان دروغین» بود كه آنها را به حلبیهای زنگ زده طلانما و سرابهای آب نما تشبیه كرد و به پیدایش فرقههای مختلف مانند: سبأئیه، واقفیه، بابیه و ... در طول تاریخ اشارهای كرد و ...
موضوع سخنرانی برای همه حضار بسیار جالب و قابل توجه بود و لحن خوش و ظریف گوییهای سخنران بر جذابیت سخنرانی افزوده بود به طوری كه با وجود طولانی شدن سخنرانی هیچ كس مجلس را ترك نكرد و همه با توجه كامل به سخنان او گوش دادند و در طول سخنرانی همچنان سكوتی بر مجلس حاكم بود كه وقتی استاد مكث میكرد صدای نفس كشیدن حضار شنیده میشد و فقط موقعی كه استاد لطیفهای شیرین میگفت صدای شلیك خندهها سكوت را برای لحظاتی میشكست... .
پس از سخنرانی، مردم با هم دربارة سخنان استاد گفتگو میكردند و با تأیید آن میگفتند: اینگونه مباحث باید بیشتر مطرح شود تا مردم آگاه شوند و فریب دغلبازان و شیادان را نخورند و ... .
بچههای كانون و تعدادی از افراد، دور استاد را گرفته و از ایشان سؤالات مختلفی پیرامون مطالب سخنرانی خصوصاً دربارة مدعیان دروغین میپرسیدند و ایشان هم با چهرهای باز و تبسمی نمكین پاسخ آنها را خیلی كوتاه و گزیده میداد ... .
آقای رضایی كه مسئول كانون بود، احساس كرد، دیگر دیر وقت تمام شده و استاد هم خسته است. با لحنی مؤدبانه آمیخته به شوخی گفت: «حاج آقا شام سرد میشود، بفرمایید در خدمتتان هستیم». بقیه هم كه تازه متوجه خستگی حاجآقا شده بودند از ایشان معذرت خواسته و یكی یكی خداحافظی كرده و رفتند ... .
آقای حقیقت گو هم به همراه چند نفر از بچههای كانون به منزل آقای رضایی برای خوردن شام به راه افتادند ... .
پس از صرف شام، آقای رضایی گفت: استاد سخنان امشب شما بسیار خوب و مورد نیاز ما بود. چون در این شهر عدهای فریب این قبیل افراد را خوردهاند و سعی میكنند دیگران را هم فریب دهند. به نظر من این بحث باید به صورت مشروحتری برای تعدادی از تحصیلكردههای این شهر مطرح شود تا آنها بتوانند فریب خوردگان را نجات دهند و با پاسخ گفتن به شبهات آنها دیگران را از دام آنها رهایی بخشند. بقیه افراد هم سخنان مسؤول كانون را تأیید كردند و از آقای حقیقتگو تقاضا كردند در صورت امكان این پیشنهاد را بپذیرند.
استاد كه انتظار چنین پیشنهادی را نداشت پس از چند لحظه فكر كردن گفت: افراد دیگری هستند كه در این زمینه تخصص بیشتری دارند؛ بهتر است از آنها استفاده كنید. ولی آقایان این پاسخ را به حساب شكسته نفسی و تواضع استاد گذاشته و با اصرار گفتند فعلا كه ما در خدمت شما هستیم، ما را به نسیه حواله ندهید. خواهش ما را بپذیرید و ما را از افاضات خود محروم نفرمایید. این اصرارها بالاخره استاد را مجبور به تسلیم شدن كرد و پس از دقایقی گفتگو دربارة زمان برگزاری جلسات به این نتیجه رسیدند كه روزهای جمعه بعد از دعای ندبه و صرف صبحانه بهترین وقت برای این كار است و قرار شد اولین جلسه از جمعه آینده شروع شود.
پس از خداحافظی استاد، آقای رضایی با صدایی كه همه میشنیدند گفت: «بچهها چند دقیقای صبر كنید با شما كار كوچكی دارم». همه آمدند و نشستند آقای رضایی گفت: «تا جمعه آینده باید تعدادی از افراد تحصیل كرده و دلسوز و علاقه مند را شناسایی كنیم و آنان را برای شركت در جلسات دعوت كنیم». آقای حسینی گفت: ما كه این افراد را میشناسیم همین الان اسامی آنها را با توافق بقیه دوستان بنویسیم و فردا برایشان دعوتنامه بفرستیم.
این پیشنهاد را بقیه هم پسندیدند و همان شب اسامی حدود 30 نفر را یادداشت كردند. پس از پایان این كار مسوول كانون با خنده به آقای روح اللهی گفت:
«زحمت نوشتن و فرستادن دعوت نامهها با شماست». آقای روح اللهی هم در حالی كه برگه اسامی را داخل جیبش میگذاشت با لحن خندهآوری گفت: چشم قربان! و بعد رفت یك دسته دعوتنامه برداشت و پشت میز رایانه نشست و همان شب دعوتنامهها را آماده كرد تا زودتر به دست دعوتشدگان برسد ... .
روز جمعه مقرر فرا رسید همه كسانی كه قرار بود در جلسات شركت كنند از خواب شیرین صبحگاهی بیدار شدند و پس از وضو گرفتن برای ادای نماز جماعت صبح و شركت در مراسم دعای ندبه به مسجد صاحبالزمان(عج) رفتند.
بعد از پایان دعا و صرف صبحانه به اتاق جلسات ساختمان كانون فرهنگی مكتب الثقلین كه در جنب همان مسجد بود رفتند. استاد حقیقت گو هم همراه آقای رضایی وارد اتاق جلسه شده و با صدای بلند گفت: «سلامعلیكم»
بعضی از شركت كنندگان كه جلوتر نشسته بودند پاسخ سلام او را دادند و به احترام ایشان قیام كردند بقیة افراد نیز متوجه حضور استاد شدند و به احترامش به پا خاستند. آقای حقیقت گو با صدایی نرم و مهربان گفت: بفرمایید، خواهش میكنم. همه نشستند استاد هم روی صندلی میز نشست.
آقای رضایی در مقابل جمع ایستاد و بعد از خوش آمد گویی به همه حضار، خصوصا استاد حقیقت گو از آنان به خاطر شركت در جلسه تشكر كرد و در معرفی حضار گفت: «تعدادی از برادران و خواهران شركت كننده در جلسه، فرهنگی و دبیر، تعدادی دانشجو، عده ای كارمند و چند نفر هم بازاری هستند». بعد از این معارفه كوتاه آقای جلیلی با قرائت آیاتی از قرآن كریم معنویت خاصی به جلسه بخشید. آنگاه استاد بعد از گفتن «بسماللهالرحمنالرحیم» دعای «الهم كن لولیك ...» خواند و همه با او زمزمه كردند و در پایان آن با یك صلوات پرشور آمادگی كامل خود را جهت استفاده از مطالب استاد اعلام كردند.
استاد لحظاتی سر را به زیر انداخت، پس از سر بلند كردن گفت: «از اینكه توفیق حضور در جمع شما عزیزان فرهیخته نصیبم شد، خدا را شكر میكنم و از حضور شما در این جلسه سپاسگزارم، امیدوارم آنچه میگوئیم و میشنویم برای رضای خدا و روشن شدن حق باشد و از رضایت و دعای خیر امام زمان(عج) بهرهمند شویم و انشاءالله خداوند منان توفیق دهد سفری را كه آغاز میكنیم تا پایان آن و رسیدن به مقصد ادامه دهیم».
مقصود از «مدعیان دروغین»
همان طور كه میدانید موضوع عام جلساتی كه انشاءالله خواهیم داشت «مدعیان دروغین» است. منظور از آنها كسانی اند كه به دروغ مدعی مقامات معنوی و الهی شده اند مانند: وكالت و نیابت از امام معصوم، بابیت برای امام، امامت، مهدویت، نبوت و الوهیت؛ و بحث اصلی ما پیرامون مدعیانی است كه به گونهای ادعای آنان با مهدویت مرتبط باشد.
اهداف و فوائد بحث
هر چند همه شما كه در این جلسه حضور پیدا كرده اید به خاطر فایده یا فوائدی است كه برای این گونه بحثها تصور فرمودهاید ولی برای این كه انگیزه مان برای ادامه بحث قوی تر شود، اشاره كوتاهی به اهداف و فوائد این بحث میشود؛ برخی از این اهداف و فوائد عبارتند از:
1. افزایش دامنه اطلاعات و توانمند تر شدن در پاسخگویی به شبهاتی كه این افراد القاء میكنند.
2. هشدار: این بحثها، باعث میشود به طور ملموس باور كنیم كه ممكن است افراد شیاد، امروز هم مانند مدعیان گذشته با هر لباس و قیافهای در صدد فریب ما و دیگران باشند. ما و مسوولان جامعه باید مواظب باشیم تا فریب آنان را نخوریم و مانع فریب خوردن دیگران شویم.
3. تفكر و عبرت: یكی از شیوههای موثر و مهم قرآن نقل داستانها و سرگذشتهای واقعی گذشتگان است و در یك آیه هدف از آن را تفكر میداند و میفرماید: «فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یتَفَكَّرُونَ» این داستانها را (برای آنها) بازگو كن شاید بیندیشند (و بیدار شوند».
معلوم است كه این تفكر باید نتیجه بخش باشد و نتیجه آن هم عبرت گیری است كه هدف دیگر از نقل قصهها در قرآن است چنان كه خدای عزوجل ـ میفرماید: «لَقَدْ كَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُوْلِی الأَلْبَابِ» به تحقیق سرگذشت آنها درس عبرتی برای صاحبان اندیشه است».
طبیعی است كه آشنایی با افكار، رفتار و سرگذشت این قبیل افراد میتواند ما را به فكر فرو برد و از آن عبرت بگیریم تا خود به سرنوشت آنان دچار نشویم و جزء مدعیان قرار نگیریم و كاری نكنیم كه عاقبت ما مثل آنها تیره و تار شود چرا كه گروهی از آنان ابتدا انسانهای درست و سالمی بودند ولی بر اثر ارتكاب معاصی پی در پی، كارشان به رو سیاهی و كفر كشیده شد؛ قرآن تعبیر بسیار هشدار دهندهای در این باره دارد و میفرماید: « ... ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاؤُوا السُّوأَى أَن كَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا یسْتَهْزِئُون» سرانجام كسانی كه اعمال بد مرتكب شدند به جایی رسید كه آیات خدا را تكذیب كردند و آن را به مسخره گرفتند».
ادامه دارد
. اعراف، 176.
. يوسف، 111.
. روم، 10.
احمد حاج قلی ـ دوماهنامه امان شماره 12