(محبوبه یاری): نمیدانم كه میدانی كه من بیتو بهاران را نمیخواهم
نمیدانم كه میدانی كه من بی تو درخت زرد پاییزم، كه بهاران را نمیخواهم
من همه سجدههای شبانهام را نذر جمعه ظهور تو كردم
من همه قنوتهای نمازهای شبانهام را نذر سلامتی تو كردم
من همه خودم را نذر یك لحظه حضور در جمكران تو كردم
(ناهید چتر سیمین): جمعه را چقدر دوست دارم و تو را كه در بیطاقتترین جمعه میآیی، با شمشیری كه بوی ذوالفقار میدهد و با عبایی كه شبیه شبهای تنهایی پیامبر است، میآیی و شاید من هزار سال قبل از آمدن تو همراه شعرهایم دنیا را بدرود گفته باشم، میآیی و شاید من هیچگاه چشمان معصوم ترا زیارت نكنم چقدر زیباست در روز آمدن تو حضور داشتن چقدر خوب است به استقبال تو دویدن.
(زهرا عزیزی منفرد): روزی كه تو بیایی چشمهایمان را فرش زیر پایت میكنیم و با اشكهایمان عطرافشانی قلبهایمان را به تو هدیه میكنیم. آن روز ما فقط اشك شوق میریزیم.
(زهرا ناجی): این شعر را از امام خمینی خواندهام برایم بسیار جالب بود:
باز گویم غم دل را كه تو دلدار منی در غم و شادی و اندوه و اَلَم یار منی
جز گل روی توام در دو جهان یاری نیست چهره بگشای زرویم كه تو غمخوار منی
محرمی نیست كه مرهم بنهد بر دل من جز تو ای دوست كه خود محرم اسرار منی
برگشا موی خماندر خم و دست افشان باش به خدا یار منی، یار منی، یار منی
(رقیه رسولی): ای همیشه سلام، ای سلام همیشه
همه محبتهایی را كه یكدل میتواند در خود نگه دارد در یك حس عاشقانه نگه داشتهام و آن را خرج كسی نكردهام و همه خوبیها، زیباییها و پاكیها را در یك واژه ذخیره كردهام و نام آن را سلام نهادهام و این سلام خضوع و خشوع را پیشكش جمال و جلال دل آرایت میكنم. مولای من اگر دیگران به كسی سلام میفرستند؛ من میخواهم سلامم را به سوی تو بفرستم و با تمام خضوع و خشوع پیشكش جمال و جلال دل آرایت كنم. مولای من اگر دیگران به كسی سلام میفرستند، من میخواهم سلامم را به سوی تو بفرستم و با تمام وجود از نغمه دل فریاد برآورم: «السلام علیك یا صاحب الزمان».
(علی شاكر): شوق وصال
غروب جمعه و نسیم دلگیر یك هفته انتظار
دیدهها یكپارچه به آسمان و دلها غمبار
مسافر عرش را این جمعه هم خبری نیست
آشفته حالم كه چه بگویم به این دل بیقرار
غروب خورشید به معنی نومیدی زانتظار نبود
خورشید از روز آفرینش میكشد انتظار یار
هر روز میتابد از سحر تا مغرب به امید فرج
هر شام در آرزوی تابش به رخ حضرت دلدار
هر جمعه به دل گویم، این جمعهی فرج است
لیكن به هنگام غروب، نومیدی شود تكرار
دل گفت تا به كی خیره شوم سوی آسمان
تا كدام جمعه وعدهی فرج میدهی هر بار
به دل گفتم برای منتظر، نومیدی معنایی ندارد
برای منتظر چشم دوختن به راه فرج یعنی افتخار
منتظر یعنی عشق به روزی كه همه منتظرند
منتظر یعنی انتظار برای وصال به لحظهی دیدار
(فاطمه حیدری): شكل انتظار
هر روز گفتی میآیی و من هر روز پشت پنجره به انتظارت ایستادهام
امروز قلم برمیدارم و تمام پنجرهها را شكل انتظار میكشم.
خدامراد سلیمیان ـ دوماهنامه امان شماره 15