جوانان، جوانههای سرسبز و شاداب و شكوفههای زیبا و دلپذیر درخت زندگی و حیات انسانیاند كه در دنیای پیچیده امروز، صحنههای تلخ و شیرین زندگی را از زلال نگاه ساده و صمیمی و افق آرمانی خویش تجربه میكنند تا آرام آرام وارد دنیای بزرگی و بزرگترها شوند. در این میان جوان مؤمن بر آن است تا شوریدگی جوانی را با شوق ایمان و عرفان در هم آمیزد و سرّ زندگی خویش را با عبادت و نیایش و پویایی خویش را با طراوت امید وتلاش همچنان زنده و پرحرارت نگه دارد.
با توجه به جایگاه مهم جوان و جوانی؛ آموزههای دینی همواره بر این موقعیت تأكید فراوانی كرده و بدان توجه نموده است.
گامهای نخست، نگاهی به مبدأ
آنگاه كه جوان نخستین گامها را در مسیر مینهد، آوای خوش فطرت، او را به جستوجوی آگاهانه آفریدگار میخواند و در پس این كنكاش است كه بارقههای الهی قلب او را به نور یگانه پرستی روشن میسازد. و از اینجاست كه او به دنبال تقویت این بینش ارزشمند، گامهای استوارتری برمیدارد.
بسی روشن است كه پیروی از آموزههای سفیران خداوند و جانشینان آنها، چراغی فروزان فرا راه او خواهد بود، تا این استواری را با استقامت تمام استمرار بخشد.
آموزههایی كه در جهت روشن ساختن فلسفه زندگی و شناخت هدفهای اساسی آن و نیز پدید آوردن نشاط و امیدواری به آیندهای بهتر برای تداوم زندگی راهنماییهای ارجمندی را در دسترس نهاده است.
در این گامهای نخستین است كه جوان در پس اندیشه در مبدأ آفرینش زیرساختهای شناخت هدف آفرینش را نیز در نهاد خود شكل میدهد تا در پرتو این دو باور، زندگی را بر شیوهای سالم و دلپذیر سامان بخشد.
بیگمان در این مرحله حساس، عقل و فطرت سالم با یاری خواهی از آموزههای دینی ـ آیات قرآن و سخنان معصومان ـ راه را بر رهروان هرچه روشنتر ساخته، او را برای رسیدن به كمال مطلوب آماده میسازد.
اندیشه سالم حكم میكند ـ افزون برآنچه اشاره شد ـ گذر از راههای ناپیموده، نیازمند راهنمایان رهیافته است. آنان كه هم راه را میشناسند و هم مقصد را.
اینان در این مرحله میتوانند در آشنایی جوان با ویژگیهای جهان بینی مذهبی و هدایت اندیشه و تأملات مذهبی او، و نیز كامل كردن ساختار فكری او در بینش توحیدی و توانمند ساختن او در برابر شبهههای مربوط، نقش اثر گذاری داشته باشند که زندگی رهیافتگان سرشار از این راهبریهاست.
یگانهپرستی در آینه تاریخ
عفیف كندی گوید: «در زمان جاهلیت به قصد خرید لباس و عطریات برای خانوادهام به مكه رفتم. بر عباسبن عبدالمطلب ـ كه تاجر بود ـ وارد شدم». روزی در مسجدالحرام نشسته و به كعبه نگاه میكردیم، آفتاب در وسط آسمان بود. جوانی روی به كعبه ایستاد، پسری آمد و در طرف راست او ایستاد بعد بانویی آمد و در پشت سر آنها ایستاد. جوان به ركوع رفت آن دو نیز به ركوع رفتند، جوان سر از ركوع برداشت آن دو نیز سر برداشتند، او به سجده رفت آن دو نیز به سجده رفتند.
به عباس گفتم: «این كار بزرگی است». عباس گفت: «بلی كار بزرگی است. میدانی این جوان كیست؟ او محمد بن عبدالله پسر برادرم است و آن پسر، علی فرزند برادرم ابوطالب است و آن بانو، خدیجه دختر خویلد، همسر محمد است. برادرزادهام میگوید: «پروردگار آسمانها و زمین است كه او را به این دین مأمور نموده است. به خدا سوگند در روی زمین، این دین به جز این سه نفر پیرو ندارد».2
و این سرآغاز راه است. تا فرجام به کجا انجامد؟
این راه همچنان ادامه دارد
پی نوشت
1. عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، salimian@salimian.com.
2. ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج3، ص546؛ ن.ك: ابن عبدالله بن عبدالبر، الاستیعاب، ج 3، ص1090.
خدامراد سلیمیان ـ دوماهنامه امان شماره 15