نشریات و مجلات چاپی

مدرسه و پایگاه های علمی
مدرسه مجازی مهدویت
نشریه امان فعالیت خود را از سال ... آغاز کرده است. هم‌اکنون 348 نفر با این مجموعه مرتبط هستند.

همه جا سیاه بود

ناگهان در عصر یك روز دلگیر در لحظه هایی كه تمام ثانیه‌ها بر مدار سرزمینی خونین می‌گشتند در میان سنج و زنجیر و نوحه در یك فضای ساده اما نورانی به هنگامه شورانگیزترین ناله‌ها یك مرد كه ابهت هاشمی‌اش، غیرت و مردانگی خاندانش و ظلم ستیزی مولایش را به خاطر می‌آورد از مشرقی‌ترین جغرافیای زمین طلوع كرد. مردی از تبار نور، مردی از قبیله استقامت، از دیار خروش، از نیستان ناله‌های پرخون، مردی كه درد را می‌فهمید، رنج كشیده بود و روح خدا در كالبد خاكی‌اش جریان داشت.
همه جا سیاه بود وقتی نفس می‌كشیدی بوی دود تا عمق جانت نفوذ می‌كرد بال‌های استبداد با تمام سیاهی زجرآورش روی شهر‌ها را پوشانده بود. چنگال‌های غم هر روز تنگ‌تر می‌شد و دیگر امان مردم این دیار را بریده بود. گلبرگ تمام گل‌ها داشت پرپر می‌شد. سرفه و درد تمام باغ را فرا گرفته بود.
هر كس كه به جست‌و‌جوی آفتاب، سر بلند می‌كرد آرام و بی‌صدا محو می‌شد انگار كه از روز اول در این روزگار نبوده است.
تیر و شلاق و تبر، پاسخ همه سؤال‌ها بود اگر می‌پرسیدی خورشید كجاست؟ فانوسی نشان می‌دادند رو به خاموشی. فانوسی سوسوزنان كه معلوم بود سال‌هاست زیر چكمه‌های استعمار خرد شده و هربار اتاق یك مزدور را روشن نگه داشته است! تمام هویت و ثروت و عشقت، تمام سرمایه میهنت را به تاراج می‌بردند و این، تازه آغاز كار بود ... در كشور ما، در میهن ما به نفع بیگانگان و علیه ما قانون وضع می‌شد. بهترین روزهای عمر جوانانمان بهار زندگیشان در زندان‌هایی نمور پشت میله‌هایی سرد و دیوارهایی سرشار از فریاد سپری می‌شد.
بغض‌ها ولی آماده انفجار بود ... سرما بیداد می‌كرد. روزها در سیاهی، تباهی و ستم زیر چكمه‌های خیانت به شب می‌رسید و شب با بوی تعفن گناه آرام آرام صبح می‌شد. دیگر نمی‌شد حتی نفس كشید. نگاهی پلید بر این خاك پاك سایه انداخته بود.
ناگهان در عصر یك روز دلگیر در لحظه هایی كه تمام ثانیه‌ها بر مدار سرزمینی خونین می‌گشتند در میان سنج و زنجیر و نوحه در یك فضای ساده اما نورانی به هنگامه شورانگیزترین ناله‌ها یك مرد كه ابهت هاشمی‌اش، غیرت و مردانگی خاندانش و ظلم ستیزی مولایش را به خاطر می‌آورد از مشرقی‌ترین جغرافیای زمین طلوع كرد. مردی از تبار نور، مردی از قبیله استقامت، از دیار خروش، از نیستان ناله‌های پرخون، مردی كه درد را می‌فهمید، رنج كشیده بود و روح خدا در كالبد خاكی‌اش جریان داشت.
دلش سنگین از نگاه پلید و چنگال‌های ستم بر این سرزمین، مرد ایستاد در ندای حسین حسین خویش، ناله برآورد: مرد كجاست؟
زمزمه‌ها بلند شد مردانی برخاستند از دیار حماسه، زنانی زینبی، مردانی حسینی. گوش‌ها تیز شد مرد گفت:
آی مردم! كشور عشقتان، دل امام زمانی‌تان، ذره ذره دارد خاموش و سیاه می‌شود. آی مردم! غیرت و مردانگی‌تان كجاست؟ بپا خیزید؟ مگر نه این‌كه عزادار مردی هستید كه با هفتاد و دو یار مظلوم با ظلم و ستم و خیانت مبارزه كرد. مگر نه این‌كه در عزای حسینی به سر و سینه می‌زنید كه با كودك مظلومش كربلایی ساخت به روشنای تمام تاریخ عاشورایی شمع‌گونه برای تمام فانوس‌های جهان، مرد می‌گفت و مردم این خاك پاك همنوای مرد، مرد‌گونه یا حسین می‌گفتند و این آغاز حركت بود. حركتی كه جرقه‌های كوچكش در محرم و صفر متولد شد. جرقه‌هایی كه هر كدام رفته رفته آتش به خرمن ظلم و تباهی زدند.
عطر امید و انتظار در جان‌ها دوباره سبز شد. حالا همه مردم فارغ از نژاد و زبان و ثروت و فقر، یكصدا ندای انقلاب سرمی‌دادند، مردم برخاستند، شب‌نامه توزیع می‌شد. بر بام‌ها طنین خوش الله اكبر به گوش می‌رسید. اعلامیه‌ها، شعارها و حركت‌های مردمی یكی پس از دیگری به نتیجه می‌رسید. دانشگاه‌ها تعطیل شد. اعتراض‌ها بالا گرفت هر دفعه اتفاقی تازه روحی دوباره می‌دمید درجان فریاد‌ها. شیطان و هم‌دستانش گمان كردند اگر خورشید را بردارند مردم سرد خواهند شد خورشید 15 سال از مردمش، از باغچه‌اش دور شد. اما خورشید، خورشید است هر كجا می‌خواهد باشد آسمان مال اوست. او می‌تابید و تابش خیره كننده‌اش تمام شیاطین را مانند خفاش‌ها فراری می‌داد.
انقلاب ما در پس فریاد‌های مردمی غیرتمند، در مشت‌های گره خورده جوانان در تدبیر پیران و در امید زنان این سرزمین در میان لالایی كودكان این دیار پاك كه همه، عشق را زمزمه می‌كردند متولد شد. انقلابی كه حالا به جوانی برومند تبدیل شده. كودك انقلاب ما در پای مجالس روضه جان گرفت. در میان اشك‌های عزاداران حسینی در روز عاشورا، در میان دسته‌های هیئت، در میان مجالس سخنرانی و حتی در نوارهای ساده سخنرانی رشد كرد. انقلاب ما، جرقه رهایی ما، همه و همه از محرمی زاده شد كه تمام یاس‌ها در آن اشك می‌ریختند.
انقلاب آغاز شد و دهه فجر این كشور عشق و آزادگی، تابیدن آغاز كرد.
انقلاب ما با تمام سختی‌ها، با تمام جان‌فشانی‌ها، با خون هزاران لاله سرخ سبز شد، جوانه زد و به بار نشست اما ادامه این انقلاب باید به منبعی وصل می‌شد برای جاودانه شدن، برای ماندن، برای هدفدار شدن، برای الگو بودن و برای به قله رسیدن. انقلاب باید به سرچشمه‌ای متصل می‌شد برای نورگرفتن، برای پیوستن به دریا، راكد نبودن، جاری بودن و جریان داشتن. اصلا انقلاب ما برای رسیدن به همین نور پرواز آغاز كرد. ما هشت سال جنگیدیم تا به این سرچشمه وصل شویم، در برابر ابر قدرت‌ها ایستادیم تا به این دریا بپیوندیم و زیبا ترین نور هستی در وجود انقلابمان دمیده شد و آغاز انقلاب دیگری شد به نام انقلاب انتظار. انقلاب ما با عاشورا آغاز شد، با انتظار یك عشق ادامه یافت و هنوز و هنوز قلب بی قرار انقلاب ما می‌تپد چون سرانجامِ انقلاب ما، وصل شدن به دولت كریمه آن موعود وعده داده است.
قلب انقلاب ما هنوز هم می‌تپد و این قلب منتظر، مانند قلب‌های منتظر در انتظار منتظَری است كه فرش راه او شود، جوانانش سربازان گمنام او شوند و زنان و كودكان این سرزمین گرد غبار از چهره مردان عاشق سپاهش بردارند. ما با عاشورا آغاز شدیم، متولد شدیم اما با عطر انتظار نفس می‌كشیم.
عاشورا سیراب‌مان كرد اما انتظار موعود مانند هوا در تمام شریان‌های ما ریشه دوانده است.
راستی جوان‌های دیروز، وظیفه‌شان را خوب فهمیدند، خوب عمل كردند و حالا كنار رفته‌اند. میدان را خالی كرده‌اند برای ما كه شاید هنوز وظیفه‌مان را خوب نشناخته‌ایم. تا دولت كریمه راهی نمانده شاید به اندازه یك یا علی!.
یا علی …
آخرین ویرایش
در 1394/8/18 13:07 توسط فاطمه کاظمی

مطالب پربازدید را ببینید
و یا به فهرست بازگردید.

بازگشت به ابتدای صفحه

تلفن
نشانی
02188998601
تهران، خیابان انقلاب، تقاطع قدس و ایتالیا، پلاک 98
پیامک
30001366