جوانی، دلپذیرترین لحظات زندگی و شورانگیزترین فرصتهای حیات انسانی است كه خاطرات و مخاطرات شیرین آن همچون رنگین كمانی زیبا و شگفتیآفرین از جلوههای عشق و معرفت، شور و شیدایی و رشد و شكوفایی در آسمان خاطرات همگان نقش میزند. فصلی است برای شكفتن غنچههای كمال و معرفت و موسمی است برای جوشش زلال ایمان و معنویت.
جوان، هنگام گذر در مرحله یگانهپرستی، خود را نیازمند آگاهیهای هر چه بیشتر درباره دین میبیند. از این رو به دنبال شناخت مبانی اعتقادی در بینش اسلامی گام مینهد. او در این مسیر همواره به دنبال كشف رازهای آفرینش است و برای پاسخ به نیازهای فطری و درونی خود به دنبال اثبات هدفمند بودن نظام آفرینش و زندگی خویش است.
رفته رفته در این دوره، جوان، حوزه دینشناسی را به دینداری نزدیك و نزدیكتر میكند تا جایی كه دین داری او به طور كامل منطبق بر دینشناسی میگردد و این دو نه فقط در عرصه فكر و اندیشه كه عرصه رفتار و كردار را نیز به طور كامل زیر نفوذ خود قرار میدهد به گونهای كه رفتارهای دینی او بر اساس فهمی آگاهانه از دین صورت میگیرد.
روشن است كه كمال این مرحله بدان است كه پس از تعمیقبخشی به باورهای اساسی، در برابر هرگونه شبهه و كژی، پاسخهای درخور و روشنی در نهاد خود شكل داده باشد.
بیترید در این مرحله سرمشق از رهیافتگان، نقش بسیار ارزندهای در رسیدن به مقصد دارد كه از جمله آنها هدایت و تقویت جوشش فكری و تكاپوی درونی جوان در كشف رازهای آفرینش و قانونمند بودن هستی است. چنانكه روحیه توكل و پدیدآوردن باورهای قلبی به حكمت پدیدههای آفرینش با مطالعه در آموزههای اسلام و منابع معتبر از دیگر راههای گذر سالم از این مرحله به شمار میآید.
دینداری در آینه تاریخ
پیشوایان دین به هر مناسبتی یكتاپرستی و دینداری را بزرگ میداشتند. به گونهای كه كسانی كه دقت بیشتر به پرستش خداوند داشتند در چشم ایشان محبوبتر بودند.
«مسمعبن عبدالملك» گوید: در«سرزمین مِنا» نزد امام صادق علیه السلام مشغول خوردن انگور بودیم، فقیری آمد و از امام كمك خواست، امام خوشه انگوری به او داد، او نپذیرفت و گفت: «اگر پول هست بدهید». امام فرمود: «خدا برایت برساند.»
فقیر رفت و برگشت، همان خوشه انگور را خواست. امام فرمود: «خدا برایت برساند.» و چیزی به او نداد. فقیر دیگری آمد، امام سه حبه انگور به او داد. او گرفت و گفت: «سپاس خدای را كه پروردگار جهانیان است و مرا روزی عطا كرد».
امام هر دو دست را پر از انگور كرد و به او داد، فقیر گرفت و گفت: «سپاس خدای را كه پروردگار جهانیان است».
امام فرمود: بایست، و از غلام خود پرسید: «چقدر پول همراه داری؟» گویا بیست درهم داشت، آنها را نیز به فقیر داد، فقیر گفت: «سپاس خدای را، خداوندا! این نعمت از توست، تو یكتائی و شریكی برای تو نیست».
امام فرمود: بمان و پیراهنی كه در بر داشت در آورد و به او داد و فرمود بپوش.
فقیر پوشید و گفت: «سپاس خدای را كه به من لباس داد و مرا پوشانید»، و به امام رو كرد و گفت: «خدا به تو جزای خیر دهد».
«مسمع» میگوید: به نظر میآمد كه اگر این بار هم امام را دعا نمیكرد و فقط به شكر و سپاس خدا میپرداخت امام باز به او چیزی میداد و همچنان ادامه پیدا میكرد.2
و این است سنت رهیافتگان در دینداری و ارج نهادن به دینداران.
این راه همچنان ادامه دارد.
پینوشت
*. عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، salimian@salimian.com.
2. محمدبن یعقوب كلینی، الكافی، ج4، ص49.
خدامراد سلیمیان ـ دوماهنامه امان شماره 16