انقلاب اسلامی ایران، نقطه عطف تاریخی شد برای تجدید حیات اسلام تا بار دیگر نشان دهد اسلام كه خاستگاه مدنیت انسانی و عقلانیت اجتماعی ریشهداری بوده و در انعقاد تمدنهای بزرگ بشری در هزاره اخیر، نقش بسیار جدی و بنیادین ایفا كرده است، بار دیگر جامعهسازی و مدینهپردازی نوین خویش، از سرگرفته و آمده است تا به فضل خدا بنیاد تمدن جدیدی را دراندازد كه اخلاق را با عقلانیت، شریعت را با مدنیت، حقیقت را با مصلحت، آزادی را با عدالت، و عرفان را با واقعیت، یك كاسه كند و ریشه همه تفكیكهای شوم و نادرست را كه هستی اخلاقی، عقلانی و معیشتی بشر معاصر را خاكستر كرده، بركند و دوباره، سكه به نام تمدن عقلانی محمدی زند.
اسلام، دكترین زندگی و آزادگی است و جامعه سازی و تمدن پردازی در ذیل آموزههای دینی، سیر و حركت به سوی جامعه واقعی انتظار و زمینهسازان ظهور رسالت سترگی است كه دست كم چندین دهه كار مستمر نظری و عملی میطلبد. مهندسی چنین جامعه نوین اسلامی، جز به تعاون همه متفكران مسلمان و نهادهای علمی و فرهنگی در كلیه علوم و فنون و صنایع به ثمر نخواهد نشست.
در شمارههای قبل متذكر شدیم كه جامعه منتظر با نگاه به گذشته تلاشها و موفقیت خود در عرصه علم و دانش، بار دیگر قدمهای بلندی در این عرصه برمیدارد. و در بحث پیشگامی اسلام و مسلمانان در دانش و فنآوری به سخنان برخی از خاورشناسان غربی پرداختیم و اینك به برخی دیگر از آنان اشاره میكنیم:
حنّا الفاخوری چنین مینویسد:
«اسلام به اعمال جادوگران و فالگیران در معالجه بیماران خاتمه داد و با وجود آن كه پزشكان صدر اسلام بیشتر خارج از دین بودند ولی اسلام از این علم تمجید كرد و گفت: «العلم علمان، علم الادیان و علم الابدان»، مسلمانان به فرا گرفتن علوم پزشكی پرداختند و چنان سرآمد شدند كه تا قرن هفدهم، معلم اروپاییان بودند. پزشكان مسلمان تنها به علم طب نمیپرداختند، بلكه به علوم دیگری چون هندسه، نجوم، كیمیا، فلسفه و موسیقی نیز اشتغال میورزیدند، از این رو برخی نظریات طبیعی و منطقی در این علم داخل شده است. با آنكه كتب بقراط و جالینوس، نخستین مرجع متعلمان این فن بود، ولی پزشكان مسلمان بدین قانع نشدند و به دیگر اطبا یونانی، سریانی، ایرانی و هندی نیز مراجعه كردند و میان عقاید آنها مقارنهای ایجاد كردند و به آزمایشها و تجارب شخصی نیز متكی شدند و در آن فن مهارت یافتند؛ چنان كه دایرهالمعارفهایی از خود بر جای نهادند كه بعدها به زبان لاتینی ترجمه شد و از آن جهت كه این آثار، شامل اندیشههای طبی اعراب، یونانیان، هندیان، ایرانیان و نبطیان بود، در مجامع اروپا تدریس میشد. مشهورترین این دایرهالمعارفها «قانون» ابن سینا و «حاوی» رازی است.
حكمای اسلام در كیمیا و داروگری سهم بسزایی دارند. دیدیم كه نخستین كتابهایی كه در عهد دولت فاطمی به زبان عربی ترجمه شد، در كیمیا بود و اول كسی كه به این علم اشتغال جست، خالد بنیزید ملقب به حكیم آل مروان بود. ولی مشهورترین كسی كه كیمیا را به طور مطلق پیشه خود قرار داد، جابر بنحیان است. برتلو، صاحب كتاب «كیمیا در قرون وسطی» جابر را در كیمیا همطراز ارسطو در منطق میداند.
او از اصحاب خاص امام جعفر صادق علیه السلام بود. معروف است كه او كاشف اسید سولفوریك (جوهر گوگرد) معروف به زیت الزاج، اسید نیتریك (جوهر شوره)، تیزاب (مخلوط جوهر شوره و جوهر نمك)، سود سوزآور، و یودورجیوه و انتیمون و غیره آن است.
مسلمانان به گیاهشناسی، چون دیگر علوم، رغبت وافر نشان دادند و در زمینه جانورشناسی نیز تحقیقات بسیاری صورت گرفت. دمیری (قرن هشتم هجری) در حیوان شناسی كتابی به نام «حیاه الحیوان الكبری» دارد كه بیش از نهصد نوع از حیوانات را با ذكر نامها و مزایا و طبایع آنها توصیف كرده است.
متفكران اسلام به ریاضیات و فروع آن، چون حساب، هندسه، نجوم و موسیقی توجه خاص داشتند. در مباحث «خواص اعداد» نیز غور كردند و به شناخت مبحث تصاعد در حساب و قوانین جمع آنها نایل آمدند. همچنین قواعدی برای جذرگیری و جمع مربعات اعداد متوالی و مكعبات كشف كردند و برای صحت این قواعد براهینی اقامه نمودند.
محمد بن موسای خوارزمی كه كتاب «الوصایا فی الجبر و المقابله» را تصنیف كرد، نخستین كسی است كه واژه الجبر (algebre) را به كار برده است. فرنگیان این كلمه را از او گرفتهاند و تا امروز هم استعمال میكنند. خوارزمی در همه علوم به خصوص نجوم و ریاضیات برتری یافت؛ چنان كه از همه علمای عصر خویش پیش افتاد. او جبر را مستقل از حساب، مورد توجه قرار داد، از راههای هندسی ابتكاری خود استفاده كرد. خوارزمی در حساب كتابی تصنیف كرد كه در نوع خود از حیث ترتیب و تبویب بیسابقه بود، این كتاب را ادلاردبایی، تحت عنوان الگوریتمی (algoritmi= الخوارزمی) به لاتینی ترجمه كرده و علم حساب تا چند قرن در اروپا بدین نام معروف بود و از همین كلمه لگاریتم (logarithme) به معنی علم نسبتهای عددی گرفته شده است. از دلایل برتری ایشان در این علم (نجوم) یكی واژههای نجومی عربی است كه در قرون وسطی رواج داشت و امروز نیز متداول است. این واژهها را منجمان مسلمان به قاموس نجومی اروپا افزودهاند. از قبیل aldabaran (الدّبران)، altaref (الطّرف)، caph (كفّ)، arnab (ارنب)، vega (نسر واقع)، denep (ذنب) و بسیاری دیگر.
مسلمین علم جغرافیا را از كتب بطلمیوس فراگرفتند ـ همچنان كه در علم نجوم نیز كتاب «مجسطی» را در آغاز و انجام كار دستور العمل خود ساختند ـ ولی به جغرافیا سخت دلبسته شدند و در آن اشتهار یافتند و بر آن مطالب بسیاری افزودند و خود از طریق، ارصاد فلكی و سیر و سفر، دست به تحقیقات تازهای زدند. ادریسی، سرچشمههای نیل را كشف كرد و بیرونی، آراء با ارزشی در جغرافیا اظهار داشت.
مسیحیان روم، ابتدا متفكران یونان را از طریق مترجمان و حكمای عرب و اسلام شناختند. معروف است كه حكمای اسكندریه میخواستند میان افلاطون، ارسطو و رواقیان وفق دهند. حكمای دوره اسلامی نیز چنین اندیشهای داشتند و این فكر را به فلسفه مسیحیت در قرون وسطی داخل كردند.
نظریه فارابی در مورد عقل، در فلسفه اسلامی و فلسفه مسیحیت در قرون وسطی تأثیر عمیقی داشته است.
از آن چه تاكنون آوردیم برتری مسلمین در نشر علوم و معارف آشكار گردید. اگر همه كتبی كه مسلمین در زمینههای مختلف علوم نوشتهاند ـ علومی كه بدون بحث در موضوع به ذكر نام آنها اكتفا كردیم ـ یكجا گرد آید، نیك روشن میشود كه بر آنچه دیگران ـ با وجود سابقه بیشتر تاریخ و امكانات فزونتر ـ انجام دادهاند برتری دارد، حتی یونان. ولی متأسفانه هنوز آثار علمی مسلمین ـ چنان كه باید ـ مورد توجه واقع نشده و حتی قسمت زیادی از آنها نابود گشته و بسیاری از آنها در كتابخانههای شرق و غرب به اصطلاح خاك میخورد. و اگر این كتابها به زبان لاتینی ترجمه نشده بود و پیشوایان نهضت علمی اروپا اساس و مبادی كار خود را بر آنها بنا نمینهادند و دیگران دنباله تحققات آنان را تا به امروز نمیگرفتند، این نهضت علمی جهانی تا قرنها به عقب میافتاد.
علمای غرب، دانش را از اسلاف خود كه شاگردان مكتب مسلمین بودند فرا گرفتند، ولی شاگردان را بلند نام ساختند و استادان را از یاد بردند. اگر خاورشناسانی چون سارتن و مایرهوف ولكر و كاجوری و سدیو و اسمیث و نلّینو و غیر ایشان نبودند، شاید نام نوابغی چون بیرونی و ابنهیثم و خوارزمی و ابن بیطار و جابربن حیان و رازی و دیگرانی از این پایه، برای ما هم مجهول میماند و شنیدن ایننامها در اعماق روحمان هیچ شور و هیجانی به وجود نمیآورد. با آنكه ملل دیگر به دانشمندان خود افتخار میكنند ـ و باید افتخار كنند ـ هرگز در سرتاسر تاریخ طولانی خود، كسانی را به وجود نیاوردهاند كه از اینان، به تقدیر و ستایش و نشر آثار و شناساندن افتخارات سزاوارتر باشند».
. تاريخ فلسفه در جهان اسلام، حنا الفاخوری و خليل البحر، ترجمه عبدالمحمد آيتی، چاپ اول، انتشارات زمان، تهران (1355ش)، صفحات 356 ـ 368، 337، 346، 429 و نيز صفحات 533، 596، 705.
احمد محمدزاده ـ دوماهنامه امان شماره 20